شاید یه سفر حالمونو خوب کنه..
یه سفر به اعماق وجودت
یه سفر به بچگی و پافشاری روی خواسته های هر چند نامعقولانه ولی شیرین....
یادش بخیر.چقدر باهامون مخالفت میشد و ولی چقدر لحظه ی شیرینی بود اون موقعی که مرغ ما فقط یه پا داشت . دلنشین تر از اون موقعی بود که به خواسته مون میرسیدیم
گاهی لازمه که توی جاده ی زندگی بزنی کنار و کمی چای بنوشی....
چقدر جاده ی قشنگیه خدا...
خیلی راه تا اخر جاده نمونده...
تابلوهای داخل جاده این را بهم نشان دادند..
پس چرا من نتونستم این همه زیبایی رو ببینم...
چشمانم فقط به خط کشی های جاده بود و با سرعت فقط ازت میخواستم که هر چه زودتر این خط کشی ها تمام شود...
ولی دریغ از اینکه لحظه ای سرم بالا نیاوردم....توجیه خوبی بود...اینکه وقت هست.بعدا نگاه خواهم کرد....
افسوس که این جاده هیچ وقت دو بار تکرا نمیشه....
تماشا کردن ماشین هایی که دارن به سمت هدفشون با سرعت میرن،چقدر زیباست...
لبخندی بر لبانت مینشد و تو دلت میگی،خدا؟اخرش که چی؟هممون یه روزی باید توی جاده ی به سمت تو،قدم برداریم....
خدا....اون موقع چقدر شیرینی این جهانی که بهم هدیه کرده ای را با تمام بند بند وجودم حس کردم ؟؟
نگاهت که تغییر کند،دنیایت به دنبالش تغییر خواهد کرد...
"کار ما نیست شناسایی گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم"
جایت خیلی خالیست سهراب...