خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات

      خاطرات پزشک شهرکردی... برای رشته ی تجربی جالب میتونه باشه

      پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند. علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود. اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می‌نویسد که بسیار خواندنی هستند:

      خاطرات را در ادامه مطلب بخوانید…از دست ندید!!

      * گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت: آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه می خواد شروع بشه. گفت: این بچه همیشه همین طوره٬ همیشه عفونتش اول شروع می شه بعد زیاد می شه!

      * به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت: هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمی ره!

      * به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم: اسهال هم دارین؟ گفت: حالتشو دارم اما نمیاد!

      * یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود. به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم. مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان! دل پیچه نه دلهره! پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیپس نه چیسپ!

      * به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم: قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: مثلا چه سابقه ای؟ بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین؟ گفت: مثلا چه داروئی؟ نسخه شو که نوشتم گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: مثلا چه ناراحتی؟

      * به خانمه گفتم: اشتهاتون خوبه؟ گفت: هر وقت بتونم غذا بخورم می تونم بخورم!

      * پیرمرده گفت: همه بدنم درد می کنه غیر از آرنج دست چپم. گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمی کنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خیلی» درد می کنه!

      * خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: نمی دونم. چند وقت بود که هر دو دستم درد می کرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا می خوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟!

      * به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمی دم! گفتم: چرا؟ گفت: می ترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم!

      * خانمه می گفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه! آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون!

      * خانمه می گفت: فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده. گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول می ده!

      * خانمه می گفت: بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد. گفتم: چه شیافی براش گذاشتین؟ گفت: استامینوفن!

      * مریض های درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم. مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت می کنه و ازش می پرسه: داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت؟ روستائی محترم می گه: خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمی کنه؟ خوب داروهای دکترها هم با هم فرق می کنه!

      * یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود. گفتم: می تونین بمونین سرم بزنین؟ گفت: نه. گفتم: آمپول می زنین؟ گفت: نه. خانم جوونی که باهاش بود گفت: آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین. گفتم: چرا؟ گفت: آخه می گن چیزهای شیرین فشار خونو بالا می برن!

      * روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند. گفتم: چند روزه که مریضه؟ پدره گفت: دو روزه مادرش گفت: نه سه روزه پدره با عصبانیت به مادرش گفت: آخه جمعه که تعطیله!

      * مرده با کمردرد اومده بود، وقتی می خواستم نسخه بنویسم گفت: آقای دکتر! بی زحمت هر چی می خواین بنویسین فقط پماد ننویسین! گفتم: چرا؟ گفت: آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچ کسی نیست که برام پماد بماله!

      * به خانمه گفتم: کجای سرتون درد می کنه؟ دستشو گذاشت روی سرش و گفت: همین جا درست توی لگن سرم.
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    2. Top | #2
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      خیلی هم خنده دار نبود.

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Daghon
      نمایش مشخصات
      بعضیاشون خوب بود

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      مررررررررررسي عزيزدلم...جالب بود...

      بیست سال بعد شما از کارهایی که انجام نداده اید ناراحت می شوید.. نه کارهایی که انجام داده اید،
      پس طناب قایق تان را از ساحل باز کنید و از ساحل امن خود به سوی آبهای آزاد برانید و خطر کنید.
      جستجو کنید، رویا بسازید و کشف کنید.
      (مارک تواین)

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط abraham نمایش پست ها
      خیلی هم خنده دار نبود.
      جمعه که تعطیل حساب میشه جالب بود

    6. Top | #6
      کاربر نیمه فعال

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      خنده تلخ بیشترداشت تاطنز!

    7. Top | #7
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات


      هاهاها...

      الان نیدونم از خنده پانکراسمو بگیرم یا غشاء سلولیمو

    8. Top | #8
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      غدد لنفاویم منقبض شد اصلا

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      برای فهمیدنش باید ژن پزشکی داشت.
      من فهمیدمش!


    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      جالب بود خیلی خوب این سوژه ها!بین اون همه مشغله و کشیک اینجور خنده ها لازمه.......

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      این جور سوتی ها همیشه پیش میاد و چیز جالب و خنده داری نیس!

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط F.memar نمایش پست ها

      * خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: نمی دونم. چند وقت بود که هر دو دستم درد می کرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا می خوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟!

      * به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمی دم! گفتم: چرا؟ گفت: می ترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم!

      من دیگه حرفی ندارم

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      دوستان حالا لطفا خیلی پیاز داغشو زیاد نکنید. یه تاپیک بود مثل همه ی تاپیک های دیگه از سقف کاذب چند وقت پیش گذاشتن که بهتره!
      ایشون هم که نگفت بخندین.
      بقول یکی از دوستان این بیشتر طنز تلخه که ممکنه برای خودمون هم پیش اومده باشه که باخودمون درگیریم تو همه چی متخصصیم.
      لطفا نقل نگیرین! مثلا من مجتبی ام!


    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      @magicboy

      به خانمه گفتم: اشتهاتون خوبه؟ گفت: هر وقت بتونم غذا بخورم می تونم بخورم!

      = )))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) ))))

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن