درود
یه شعر به هر کسی که می خواهی تقدیم کن.
من اولین شعر رو تقدیم میکنم به @yaghma@
همهی بغضهای ناگفتهم، اشک میشن تو چشمای خیسم
سرزمینِ عجایبه اینجا، دستهامو بگیر «آلیسم»...
چ تاپیک نام اشنایی
گوش كن ،
جاده صدا می زند
از دور قدم های ترا
چشم تو زينت تاريكی نيست؛
پلک ها را بتكان ،
كفش به پا كن ، و بيا
و بيا تا جايی ،
كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی كلوخی بنشيند با تو
و مزامير شب اندام تو را ،
مثل يک قطعه آواز به خود جذب كنند
پارسايی ست در آنجا
كه تو را خواهد گفت:
بهترين چيز
رسيدن به نگاهی است
كه از حادثه عشق تر است...
#سهراب_سپهری
@laleh74
يه شعر ساده و زيبا@yaghma
غصه نخور دل ديوووونه
آسمووووون ابري نمي مونه
اخر اين شبا سپيده
پر از نور عشق و اميده
تقديم به بعضي از دوستاي سختي ديده كنكورى
راستي يه مدته منوچهر جان رو تحويل نگرفتم و كم ارادتي ! داشتم خدمتش و از اونجايي كه دوسش دارم ديونه وار الكي
تقديم vip
ویرایش توسط SEYED REZA : 13 فروردین 1395 در ساعت 22:55
در این حضرت که مشتاقان نیاز ارند ناز آرند///که با این درد اگر دربند در ماند درماند...کپی شده از فامیل دور که اون خودشم از حافظ زده
این شعرو خیلیا بلد نیستن///تازه خیلی ها هم همون مصرع دوومو غلط میخونن
خلاف قوانین.
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند
بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند
نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی میکند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی میکند
سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی میکند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند
بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند
شهریار (2)_001
آخ آخ
تقدیم ب خودم
ویرایش توسط Harmonica : 14 فروردین 1395 در ساعت 22:48
آرام جانمکی می رسی از راه؟پیچک های سبز دلمناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اندو در نارنجی پیراهنش رنگ باخته انداین روزهاغم از در و دیوار دلم بالا می رودو گلوی احساسم را می خراشدکی می رسی از راه؟تا اطلسی ها زیر پاهایت سبز شوندشمعدانی ها بخندندعطر یاس تمام شهر را پر کندو منتبِ تندِ تنم رامیان سردی لب هایت بپاشمو در آرامش آغوشت به خواب رومنازنینمکی می رسی از راه؟"سارا قبادی"
می دانی
تقصیر من نیست
اگر زیبایی چشم های تو
توی هیچ بوم نقاشی
جا نمی شود
آنقدر بی رحمانه زیبایی
که چشم دوربین ها را
ضعیف کرده ای
با این بلای سرخِ لبخند
که بر سر کلمه ها آوردی
حواس هیچ شاعری
به معشوق اش نمی ماند
نگرانم!
می دانم که آخرش
جایی در بیت های پایانی
نسل شعر های عاشقانه را
منقرض می کنی! @fatemeh2net
خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدائی تو راست
پناه بلندی و پستی توئی
همه نیستند آنچه هستی توئی
همه آفریدست بالا و پست
توئی آفرینندهی هر چه هست
توئی برترین دانشآموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
چو شد حجتت بر خدائی درست
خرد داد بر تو گدائی نخست...
توئی کافریدی ز یک قطره آب
گهرهای روشنتر از آفتاب
تو آوردی از لطف جوهر پدید
به جوهر فروشان تو دادی کلید
نبارد هوا تا نگوئی ببار
زمین ناورد تا نگوئی ببار
جهانی بدین خوبی آراستی
برون زان که یاریگری خواستی..
ز گرمی و سردی و از خشک و تر
سرشتی به اندازه یکدیگر
چنان برکشیدی و بستی نگار
که به زان نیارد خرد در شمار
مهندس بسی جوید از رازشان
نداند که چون کردی آغازشان
نیاید ز ما جز نظر کردنی
دگر خفتنی باز یا خوردنی
زبان برگشودن به اقرار تو
نینگیختن علت کار تو
حسابی کزین بگذرد گمرهیست
ز راز تو اندیشه بیآگهیست
نظامی
تقدیم به خدای خوب و مهربونم
Is the end of all the endings?
My broken bones are mending
می و معشوق و گلزار و جوانی
ازین خوشتر نباشد زندگانی
تماشای گل و گلزار کردن
می لعل از کف دلدار خوردن
حمایل دستها در گردن یار
درخت نارون پیچیده بر نار
به دستی دامن جانان گرفتن
به دیگر دست نبض جان گرفتن
گه آوردن بهار تر در آغوش
گهی بستن بنفشه بر بناگوش
گهی در گوش دلبر راز گفتن
گهی غمهای دل پرداز گفتن
جهان اینست و این خود در جهان نیست
و گر هست ای عجب جز یک زمان نیست
تقدیم ب محبوب دل
Is the end of all the endings?
My broken bones are mending
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
میزنم زمین هوا میره
نمیدونی تا کجا میره
آفرین...همینطوری ادامه بدین :-)
شعر از خودم بود :-) :-) :-)
تقدیم می کنم به کودک درون همه اعضای انجمن
هیچ بارانی ردپای خوبان را از کوچه خاطرات نخواهد شست
دوست داشتن خوبان همیشه گفتنی نیست
گاه سکوت است
گاه دعا
گاه پیام
#تقدیم به او
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)