خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات

      اگه می خوای رو اوج باشی باید تند تند بال بزنی.

      زندگی جای توقف نیست . اگه وایسی می افتی! می افتی و به عقب میری یا همون جایی که هستی باقی میمونی...
      یاد جمله ی اقای گابریل گارسیا مارکز افتادم که میگن: همه دوست دارند که در اوج باشن و در اوج زندگی کنن اماچه زود راه رسیدن به اوج را فراموش میکنند... ادما چه زود یادشون میره هدفشون رو ... مسیری رو که میدونن چیه و اونا رو به هدفشون میرسونه اما واردش نمیشن!...
      نمی خوام نمی خوام که تو مثل اون کبوتر دومی که فقط تماشاگر بالا رفتن و اوج گرفتن بقیه کبوترا بود تماشاگر اوج گرفتن دیگران باشی... بشینی و برای دیگران دست بزنی ...
      تو به این دنیا نیومدی که تماشاگر باشی! ،
      اومدی که مثال بشی ، بزرگ بشی و به اوج برسی.
      خودت میدونی باید چیکار کنی ... اما قبل از هر چیز اول باید خودت خودتو باور کنی اگه خودت به اهداف خودت بخندی ، که چه طور ممکنه من به هدفم برسم انتظار داری کائنات چه جوابی بهت بده ! تو حتی خودتو باور نداری!اما همش میگی من باید اول بشم و ... پس قبل از هرچیز به خودت اعتماد کن مطمئن باش که اگه بخوای میتونی چون غیر ممکن وجود نداره !
      اینو خیلیییییییییییی از انسانهای موفق اثبات کردن...صحنه های پیروزیتو توی ذهنت مرور کن ، اگه فکر میکنی خودت رو باور نداری از خودت بپرس چرااا؟ چرا من نتونم اول باشم ؟؟!! بعد ایراد کارت رو پیدا کن و حذفش کن اون وقت به خودت ایمان میاری که میتونی اول بشی چون ایراد کارت رو پیدا کردی...این جمله ی اقای بیل گیتس رو خیلیییی دوست دارم: بارها به خود گفته ام وقتی همیشه قرار است یک نفر اول شود
      چراان نفر مننباشم؟هیچ وقت برای این سوال جوابی پیدا نکرده ام که مرا وادار به عقب نشینی کند. اگرقرار باشد کسی اولین باشد ان فرد باید بیل گیتس باشد .به من بگویید چرا نه؟تا از حرف خودبازگردم...!! پس با تماااااااااااااام قدرت بجنگ ،
      حتی اگه همه ی اطرافیانت تماشاچی هستن تو بلند شو و پرواز کن...
      واسه رسیدن به هدفت نباید ساکن باشی ، باید تند تند بال بزنی تا نیفتی...
      و یادت باشه که: "انسان های موفق کارهای متفاوتی انجام نمیدهند بلکه کارها را به شیوه ای متفاوتانجام میدهند..."
      میخوام یه بار دیگه این سوال رو از خودت بپرسی :ایا هرچی داشتی واسه رسیدن به هدفت گذاشتی؟!!! چیز کمی نیست همه ی زندگیشون !
      خیلی حرفه ...زندگی ای که فقط یکبار به هر انسانی عطا میشه ، ایا برای دیدن یه لبخند کوچیک فقط یه لبخند کوچیک کسایی که تمااام زندگیشون رو برای من گذاشتن به اندازه کافی تلاش کردم؟
      فقط یه لبخند کوچیک

      منبع دکتر افشار
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      وقتی که به دنیا اومدم نمیدونم چه شکلی بوم مامانم میگه
      خیلیییییییییییییییییییی بامزه و دوست داشتنی بودم!
      مامان میگفت یه ارزوی خیلی بزرگ داشته ولی
      هیچ وقت نتونست بهش برسه...
      میگفت
      کوهی هست که بالای قله اش گلی هایی هستن که
      هرکی بچیندشون همه ی ارزوهاش بر اورده میشه...
      اما حیف که من دیگه پیرم و...
      یه کم فکر کردم
      اره من باید میرفتم و ارزوی مادرم رو براورده میکردم
      اخه اگه اون نبود من به هیچ کدوم از ارزوهام نمیرسیدم ...
      اگه اون نبود شاید منم هیچ وقت نبودم ...
      این بود که تصمیم گرفتم
      این تصمیمم رو به دوستام گفتم اونا بهم خندیدن
      چپ چپ نگام کردن!!
      گفتن تو ! تو میخوای بری بالا عمرا نمیتونی!
      تو هیچ وقت نمیتونی به ان هدفت برسی ، تو کوچکتر از این حرفایی...
      تو...
      اولش ناراحت شدم اما ...
      اما من همون لحظه یاده مادرم افتادم که برای اینکه
      من به ارزوهام برسم
      از همه ی زندگیش گذشت...
      دیگه صدای اونا رو نمیشنیدم...
      انگار نا شنوا شده بودم
      از اونا جدا شدم و با خودم عهد بستم
      بایدارزوشو بر اورده کنم
      حتی اگه بمیرم...!!!
      به بهترین دوستم گفتم
      اون بهم هیچی نگفت و رفت...
      چند روز بعد دیدم که اون خودش عزم سفر کرده و رفته تا گل ارزو بچینه!
      خیلییییییییییییییییییی عصبانی و ناراحت شدم یه حس عجیبی داشتم ،
      رفتم خونه وشروع کردم به گریه
      مادرم که تعجب کرده بود منو دید و گفت چی شده؟
      من همه چیزو براش گفتم و او گفت:
      حالا میخوای چیکار کنی پسرم؟
      گفتم :من تصمیمم رو گرفتم مادر میخوام برم و هر طور که شده اون
      رو از قله میارم پایین
      تمااااااااااام تلاشم رو میکنم و اونو به پایین میکشم ، تمام هدفم اینه ...
      مادرم دستم رو گرفت و من رو نزدیک رشته کوهای متعدد اون ناحیه برد
      نگاه کن پسرم چی می بینی؟
      نگاه کردم ، روی هر قله ای افراد مختلف و زیادی بودن که
      هر کدوم مسیر خودشون رو میرفتن...
      یکی با چوب
      یکی با طناب
      یکی با دستاش
      یکی....
      گفتم اوه مامان چقدر زیادن...
      مادر گفت : ببین پسرمهیچ کس نمیتونه جلوی تو رو برای رسیدن
      به هدفت بگیره
      تو مسیره خودت رو داری و دوستت هم مسیر خودش
      قله ی تو برای تو ائه
      حالا این تویی که تصمیم میگیری که برسی به اوج قله ات یا
      پشت کنی به قله ات و
      بالا رفتن دیگران رو ببینی همه ی زندگی و هدفت رو بذاری
      برای پایین کشیدن دیگران که
      در این صورت اونا مسیر خودشون رو میرن بالا اما تو همونطور
      پایین ایستادی تا بتونی
      دیگران رو هم بیاری پایین...
      برای چی؟
      ایا اینطوری تو میری بالا و به هدفت میرسی؟؟
      ایا بالا رفتن یا پایین رفتن دیگران تاثیری در رسیدن تو به هدفت داره؟؟
      یا میتونی بایستی پایین و برای بالا رفتن انها دست بزنی و بگی ،
      اون طناب داشت و...
      من نداشتم
      اون ...
      هیچ چیزی جز تلاش و پشتکار تو نمیتونه تو رو به اوج قله ات برسونه...
      کافیه خودت رو + توانایی هایت ( که فقط مخصوص توائه)
      باور داشته باشی...
      حسادت فقط تو رو پایین قله ات نگه میداره...
      اینم یادت باشه هیچ وقت هیچ کس نمیاد و بگه
      بفرمایید این موفقیت شماست تقدیم به شما و
      تو رو بالا ببره!!
      خودت باید به دستش بیاری!!!
      یه کم فکر کردم ، حق با مادر بود ...
      تصمیمم رو گرفتم
      متشکرم مادر من اون گل رو به دست میارم
      مادرم گفت برو پسرم ولی یادت باشه
      وقتی خسته شدی واینسا بدو!!!!!
      از کوه بالا رفتم با قدرت و پر انرژی خیلی از مسیر رو بالا رفتم
      به نیمه های راه رسیده بودم
      خسته بودم ...
      توی راه یکی از دوستای قدیمیم رو دیدم
      کمی باهاش صحبت کردم که یکدفعه
      شروع کردم به قضاوت کردن راجع به یکی از دوستام
      داشتم ادامه میدادم که دوستم گفت وایسا !
      چرا قضاوت میکنی؟
      تو چه میدونی چرا ؟! و دلیلش چیه؟!
      اصلا به ما چه ربطی داره!
      مهم نیست دیگران چیکار میکنن
      یادت باشه وقتی که میذاری واسه انالیز دیگران
      فقط تو رو ازهدفت دور میکنه چه سودی داره
      قضاوت کسی که جاش نبودی
      دوستم راست میگفت اشتباه کردم
      من باید فقط به فکر هدفم باشم...
      توی این مسیر درسای زیادی گرفتم
      هیچ وقت از حقم نگذرم...
      یاد گرفتماگه از یه مسیر رفتم و نشد از یه مسیر دیگه برم
      اما نایستم و ناامید نشم...
      نباید تحت هیچ شرایطی کم می اوردم ...
      آخرای مسیر پاهام خیلی درد میکرد خیلییییییییی
      کفش هام رو در اوردم ...
      فقط چشمام رو بستم و چهره ی مادرم و تلاشهایش
      برای من رو یادم میومد ...
      یادم اومد به خاطر من پا گذاشت رو ارزوهاش
      حالا من چطور میتونم از زندگیم براش نگذرم
      چطور میتونم برگردم توی و چشمای پر از امید و مهربونش
      نگاه کنم و بگم
      نتونستم!!!!
      نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــه
      هرگز نمیذارم
      تا وقتی که نفس میکشم نمیذارم
      پاهام زخم شده بود
      و خون میومد اما با وجود درد بالا رفتم
      رفتم
      رفتم
      و بالاخره به اوج قله رسیدم و ...
      دستام کوچیک بود
      ولی تونستم
      و لبخند واقعی شو دیدم
      برای همـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــه ی
      دنیام جنگیدم
      و میجنگم...
      تو برای همه ی دنیات آنطور که باید میجنگی؟؟؟؟
      به هدفت و اینکه بهش میرسی باور داشته باش.
      حس پیروزی رو تو چهره ات نشون بده.بگذار بقیه هم با دیدن تو قانع شوند که
      تو میتوانی
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      بزار تیر95 خوشحال باشی.هی افسوس نخوری .اگه اینکارو میکردم!!!اگه کمتر smsبازی میکردم!!!!!اگه یه خورده مهمونیو tvرو کمتر میکردم!!!!حتی اگه اینترنت انقدر نمیومدم!!!!و هزارتا اگر دیگه که وقتی ده هزاربارم تکرار کنی چیزی عوض نمیشه.
      پس فرمون زندگیتو دست بگیر.
      بلند شو ...استارت بزن...
      زاویه ی دیدتو عوض کن.
      بزار متفاوت باشیو البته قابل تحسین.
      و این همیشه یادت باشه که
      پنیر مجانی فقط تو تله موش پیدا میشه.
      پس بیا تصمیم بگیرو به خودت قول بده زندگیتو خودت بسازی نه تقدیر.
      و تو این راه کسی بیشتر از خدا همراهت نیست.
      بهترینها مال شماست اگر فعل خواستن رو صرف کنید.
      اگه تو بخوای مطمئن باش که میتونی
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      از شکستت درس بگیر و فکر نکن که با دست روی دست گذاشتن و نا امید شدن
      چیزی عوض میشه. نه دنیا داره میره و منتظره تو نمیمونه پس نذار که این ثانیه هات
      هم از دست برن.
      یه جمله است که شاید خیلی شنیده باشید ولی دوست دارم دوباره بگم تا یادتون
      بیاد :انسان ها هیچ وقت شکست نمیخورند بلکه تلاش کردنشون رو متوقف می کنن.
      پس تلاشتو متوقف نکن چون توام به سهم خودت میتونی خیلی چیزا رو تو این دنیا
      عوض کنی...
      چونتو منحصر به فردی پس باید و باید منحصر به فرد حرکت کنی.
      با توکل به خدا شروع کن چون خدا تنها کسیه که تا ته ته دنیا
      باهاته و دستت رو میگیره تا تو رو به هدفت برسونه. پس توام دستشو محکم بگیر و
      رها نکن...
      ونهاااااااااااااااااااااای تتلاشت رو انجام بده تا به اهدافت برسی.
      شخصی از اقای ساکریت اسرار موفقیت او را پرسید ...
      ساکریت به او گفت که با او به رودخانه برود تا به او بگوید.ساکریت داخل اب راه رفت
      و از مرد خواست که با او برود... وقتی اب رودخانه بالا امد تا به شانه ی ان ها رسید
      ساکریت گردن ان مرد را گرفت و او را به داخل اب غوطه ور کرد! مرد دست و پا زد...
      اما ساکریت قوی بود . بعد از چند ثانیه ساکریت به او کمک کرد و او را بالا کشید.
      مرد نفس عمیقی کشید . در ان لحظه ساکریت از او پرسید :
      در هنگامی که داخل اب بودی چه می خواستی؟
      مرد جواب داد:هوا
      ساکریت سری تکان داد و گفت این کلید موفقیت است.
      وقتی موفقیت ان قدر برایت مهم است که مثل هوا به ان نیاز داری انگاه به تنهایی
      ان را به دست می اوری. راه دیگری وجود ندارد.
      - پس باید هدفمون اینقدررررر برامون مهم باشه که واسه ی رسیدن بهش تمام
      تلاشمونو را بکنیم و هر چی داریم بذاریم ...
      اگر تو بخوای میتونی همه ی داستانو عوض کنی یه جمله ی خیلی زیبا از
      اقای بیل گیتس هست که میگه :
      مهم نیست که فقیر به دنیا میاید ،ولی خیلی مهمه که فقیر زندگی می کنید یا نه ...
      دوست داری در اینده چه جوری باشی ، چه جوری زندگی کنی؟؟؟
      پس همون کارهایی رو انجام بده که تو رو تبدیل می کنه به چیزی که دوست داری
      باشی ...
      گذشته ها رو فراموش کن ، هرکی در گذشته است ، در گذشت است...
      از همین الان نه از فردا ، همین الان شروع کن و واسه هدفت تمام تلاشترو
      انجام بده ...
      از همین الان...
      هرگز داشته هايت را دست كم نگير...
      مامانم ایــــــــــــــــــــنقد ر دوستم داشت که از همه ی همه ی
      ارزوهاش به خاطر من گذشت
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    5. Top | #5
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      تازه نمیشه از بچگی یادم دادن بعد هر سختی راحتی هست 20سالمه هیچی خوشی ندیدم هیچ خنده ام ازته دل نبوده همه میگن سهمیه شاهد منم سهمیه شاهد دارم معدلم 9 عاشق دختری ام که وجود وزندگیم اون دختره ولی شرط پزشکی گذاشته پارسال هیچی نیاوردم گفتم پرستاری اوردم ومیخوام بشینم پزشکی قبول بشم ولی امسال هم تا این لحظه هیچی نخوندم اخه با 90 روز میشه چکار کرد بعضیا خلق شدن فقط غم بخورن وحسرت

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      Up
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    7. Top | #7
      پاسخگوی ارشد

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      برزخ !!

      قبول دارم !
      قبول دارم "شاید" هیچگاه نتوانم در دنیا بهترینشوم ...
      نه ثروتمندترین ...
      نه موفق ترین ...
      نه معروف ترین ...
      و نه هیچ ترین دیگری "شاید" هرگز نشود ،
      به هزار و یک دلیل منطقی و غیرمنطقی کافی نبودن هوش ، تلاشو خلاقیت و تفاوت اجتماعی و فرهنگی و نگاه به پیشرفت در یک کشور جهان سومی نسبت بهکشورهای پیشرفته و تراز اول ....
      اما هرگز قبول ندارم که در هر شرایطی ، درهر کشوری ، در هرفرهنگ و با هر سطح امکاناتی حتی لیاقت تلاش کردن برای "ترین شدن" را همنداشته باشم !
      اصلا چه فرقی می کند رسیدن یا نرسیدن ، یافتن یا نیافتنوقتی که تا آخرین نفس در حال تلاش کردنی ؟ ؟
      ریسک کردن همیشه خطر دارد ولی یکنواخت شن مرگ آور است
      مرگ یک ایده ...
      مرگ اشتیاق به رسیدن ...
      مرگ هدف ...
      مرگ پیشرفت ...
      حال مگر می شود نام اینگونه بودن را زندگی گذاشت ؟ یکنواختی فرقش با مرگ چیست ؟
      آری قبول دارم "شایدها" نشود،ولی یقینا باوردارم که پیگیر "شایدها" باشم و نه درگیر "بایدها" .








      یادم بچه تر که بودیم جسارت مون خیلی بیشتر بود ؛ بدون ترس از نوزیدن باد ، بادبادک درست می کردیم ؛ بدون تر از ترکیدن بادکنک تا جایی که نفس داشتیم بادش می کردیم ؛ با نی همه خامه های نون خامه های توپولی خالی می کردیم و شایدم مثل من عاشق ناخک زدن به تیکه میوه ها یا دراژه های شیرینی تر بودی !
      مدرسه رفتن تنهایی و مستقل رد شدن از خیابون بزرگترین نشانه استقلال مون بود ؛



      فوقش مگه چند سال دیگه این شور و حال و انگیزه داری که درس بخوانی ؟ مگه تا چند سال دیگه میشه رو توان جسمی و ذهنی آدم ها شیش دنگ حساب باز کرد و تا قبل از اینکه رو به زوال نرفته کاری کرد ؟
      مگه تا چند سالگی فرصت سازندگی هست ؟ ؟
      امروز تو میگذره به سادگی ، امروز فردای دیروزه و تو همون آدم همیشگی ....
      باور کن زندگی همین امروزه .... تا قبل از اینکه فرصت ها همچون ابر بگذرن ...
      بار سنگین گذشته های بد همین جا بذار زمین ، رها کن و سبک بال پرواز کن ....
      مهر تجربه به پای همه اشتباهاتت بزن و یکبار برای همیشه همیشه به خودت بگو
      " من خودم بخشیدم "






      مثل کبریت کشیدن در باد


      زندگی دشوار است

      من خلاف جهت آب شنا کردن را

      مثل یک معجزه باور دارم

      آخرین دانه کبریتم را

      می کشم در باد
      هر چه باداباد !
      خدایا
      داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم؛

      چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

      پس مثل همیشه + خدا بودن یعنی منهای تمام مشکلات و تبدیل مشکلات به شکلات


      مشاوره تحصیلی و کنکور_سایت مشاوره تحصیلی علیرضا افشار


      دانلود رایگان همایش های مشاوره ای انگیزشی و آموزشی از سال 90 تا امروز
      www.alirezael.ir

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن