خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

    موضوع: شهدا

    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      شهدا

      شهدا.......
      سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:


      این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...
      به نظرنتون کارخوبیه؟؟
      کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟
      اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!
      بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
      بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
      بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!
      تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
      همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد...
      یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما مسئول برگه های مابودی؟؟؟
      استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...
      استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟
      همه ی دانشجویان شاکی شدن.
      استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟
      گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... .
      هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... .
      استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
      یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
      استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
      صدای دانشجویان بلند شد.
      استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
      دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
      برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،
      پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟
      بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.


      چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
      و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
      تنها کسی که موافق بود ....
      فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود.


      درود بر شهیدان وطنمان ایران اسلامی.

    2. Top | #2
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      ما هر چی دارین از همین شهدامونه......

      قدرشونو بیشتر بدونیم
      ویرایش شده توسط مدیریت
      خلاف قوانین.

    3. Top | #3
      کاربر اخراجی

      Daghon
      نمایش مشخصات
      عده ای سرب وگلوله , عده ای میلیاردها
      هردوتا خوردند اما این کجا و آن کجا!

      این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
      هردو میسوزند اما این کجا و آن کجا!

      عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
      هردو خوابیدند اما این کجا و آن کجا!

      این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
      هردو آرام اند اما این کجا و آن کجا!

      این یکی در عمق دجله , آن یکی آنتالیا
      هر دو در آبند اما این کجا و آن کجا!

      این یکی با گازخردل, آن یكی با گاز پارس.
      هردو میسازند اما این کجا و آن کجا!


      عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
      هردو فعالند اما این کجا و آن کجا!

      باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
      هر دو تا رفتند اما این کجا و آن کجا!

      آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
      هر دو مسئولند اما این کجا و آن کجا!

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات



      ✨شعری که مقام معظم رهبری خطاب به شهدا خواندند و گریه ی جانسوزی کردند؛

      ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
      از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
      ما مدعیان صف اول بودیم
      از آخر مجلس شهدا را چیدند

      ✅ خطاب به آقا درجواب شعری که خواندند:

      از اشک شما ارض و سما باریدند
      بر آه شما انس و ملک نالیدند

      گفتند همه "فدای اشکت آقا"
      تصویر شما را شهدا بوسیدند

      آقا خودتان حضرت خورشید هستید
      از نور شما ستاره ها تابیدند

      در مجلس خوبان شهدا هم بودند
      اما همگان گرد شما چرخیدند

      از اول و از آخر مجلس، شهدا
      آقای جهان سید علی را چیدند.

      جانم فدای رهبرم سیدعلی

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      شهدا شرمنده ایم
      آی شهدا دست ما رو بگیر …بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی
      تفاوت داره .شرمنده ایم بخدا …

      همت همت مجنون
      حاجی صدای منو میشنوید
      همت همت مجنون
      مجنون جان بگوشم
      حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
      محاصره تنگ تر شده...

      اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی….
      خواهرا و برادرا را دارند قیچی میکنند ….
      اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند….
      خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره …
      عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده، بوی گناه می ده …
      همت جان

      فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه راهم باشیم ….
      حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
      ولی کو اخویگوش شنوا…
      حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه…….
      همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ….
      کو اونایی که گوش میدن.حتی میان و به این نوشته های ما هم میخندن چه برسه به عملش
      حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
      کمک می خوایم حاجی …….
      به بچه های اونجا بگو کمک برسونند
      داری صدا رو…….
      همت همت مجنون…….

      حکایت ما الان اینه،
      ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا
      ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه.
      یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید
      شهدا شرمنده .دستمون رو بگیر

    6. Top | #6
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      شهدا زنده اند

      یکی از معجزات شهدا از زبان یک استاد دانشگاه:

      یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و میگه سوار شو بریم . ازش پرسیم کجا گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون هارو خوب ببینم . وقتی رسیدیم از خواب پریدم . از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره . هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم . در زدم . دررو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو . گفت بفرمایید چیکار دارید . ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته ؟ یهو زد زیر گریه . گفت چند وقته میخام خودکشی کنم . دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت . گفتم میگن شماها زنده اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف شهید همت اومدید....

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      راهیان نور:
      یه نفر داشت تعریف میکرد رفته بودیم راهیان نور . یکی از دخترا که وضع ظاهری خوبی هم نداشت اومد وگفت میشه یه خاطره تعریف کنم گفتم بگو . دختره گفت قبل از این که بخایم بیایم دوستام گفتن که بیا بریم اردوی راهیان نور با این که من به جنگ و شهدا و این چیزا اعتقاد ندارم قبول کردم. به مادرم گفتم که میخام برم اردو . پرسید کجا و با کی گفتم راهیان نور با بسیج دانشگاه . گفت نه منحرفت میکنن و از این حرفا . هرچی اسرار کردم قبول نکرد . اعصابم خرد شد و از خونه رفتم بیرون تا رسیدم سر کوچه و چشمم افتاد به تابلوی کوچه که اسم یه شهید هم بود . ازش خواستم که خودش مامانم رو راضی کنه . اون شب وقتی رفتم خونه و خوابیدم یه نفر اومد به خوابم و وقتی خودش رو معرفی کرد فهمیدم که همون شهیدیه که اسمش روی کوچه ی ماست . بهم گفت که مامانت رو راضی کردم . صبح که پا شدم مامانم گفت که اگه میخای با دانشگاهتون بری اردو برو . ازش پرسیدم که چه جوری شد که قبول کرده گفت ولش کن . هر چی هم اسرار کردم آخرش قبول نکرد که بگه که اون شب چه اتفاقی افتاد..برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن