کل تصمیماتم اشتباه بود
همش مسیر اشتباهی رفتم
پشیمونم...
آنانکه دستی را که نان شان می داد، گاز گرفتند
محکوم اند به بوسیدن پاهایی که لگدشان می زند!
اعتراف میکنم پشیمونم از راهی که دارم میرم
دلم میخاد برم بیرون شهر ی جایی که هیشکی صدامو نشنوه
با بلند تربن ولوم فریاد بزنم خدایا غلط کردم
برگردم چهار ماه پیش
گندی زدم که هیچ جوره نمیتونم درستش کنم
نه راه پس دارم نه راه پیش
تو به هیچکس غیر از خودت نیاز نداری
اعتراف می کنم خیلی بی کارم در حدی که دو سه ساعته تقریبا تو تاپیک ۲۰حقیقت درمورد خودتون بودم مثلا می خواستم همشو بخونم ولی ۴هفحه روهم رفته بیشترشو نخوندم.
اعتراف میکنم به خودم اومدم دیدم الکی میرم تلگرام و وات
اصلا کسی رو ندارم ک باهاش حرف بزنم توشون که!
یه کانال تو تلگرام دارم فقط که اونم نه ممبراش منو میشناسن و نه من اونا رو
دیگه زدم جفتشونو دیلیت کردم و الان گوشیم به هیچ دردی نمیخوره :/
گوشیمو چکار کنم؟
گاهی اوقات دلم یه دوست بامعرفت و صمیمی میخواد . مثه الان
با هیچ کدومش خیلی صمیمی نیستم ولی چه کنم همین جدی بودن مضخرفم نمیزاره زیاد با کسی صمیمی باشم. یجورایی زیادی خودمو محدود کردم
اعتراف میکنم اصلا تاحالا دخترارو خوب نشناخته بودم
دومم اینکه یا انجمن نمیام یا اگه بیام یکی باید با اردنگی بندازتم بیرون
واقعا این انجمن مثل باتلاق میمونه
اعتراف میکنم همه ی آهنگارو با کیفیت 320 دان میکنم تا اگ ماشین خریدم رو سیستم آهنگ با کیفیت بالا پخش شه
( قبل کاشت زعفرون پولشو ی ماشین میخریدم بیشتر سود میکردم )
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم مامانم برام دمپایی نو خریده بود دوس نداشتم خاکی شن میخواستم برم مغازه دمپایی هارو کردم تو دوتا دستم با پای برهنه رفتم دم مغازه
اولین اعترافم!
اعتراف میکنم اگر برگردم از سال دوم دبیرستان که مدیر مدرسه مون عوض شد و از بهشت تبدیل به جهنم نظامی شد منم ازش میرفتم یه مدرسه ی دولتی نمیموندم تو فرزانگان که هرچی میکشم از اون 3سال عذاب آور مضخرف میکشم
از 80% کاربرای به اصطلاح قدیمی یاجدید اینجا ناراحتم و بعضیاشون رو سخته ببخشم
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
اعتراف میکنم حالم از خودم داره بهم میخوره
آخه آدم انقدر سست انقدر تنبل کجا رفت منی که شبا نمیخوابید وتا ساعت چهار صبح درس میخوند
کجا رفت آدمی که به خاطر یه امتحان کتاب چهار بار مرور میکرد
کجا رفت اون دیوونه ای که تا صداش نمیزدی سرش از کتاب بلند نمیکرد
کجا رفت اون آدمی که همه تو فامیل آرزو میکردن بچشون مثل اون درس خون و باهوش باشه
چرا اینجوری شدم آخه؟؟ خاک تو سرم
لعنت به مدرسه ای که زندگیم جهنم کرد *** به سال آخرم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)