زندگی با طعم رضایت درونی از خود

[bahador.h]

این روزا بازار مشاورها خیلی داغه.شاید زیاد شنیدی که این روزا میگن "اگه از الان شروع کنم میشه؟؟؟میتونم پزشکی یا برق قبول شم"

قربون خدا برم که تو بدترین حالت هم روزنه ی امید و تو دل بندش باز میکنه...حتی اگه اون بنده خیلی بی مرامی کرده باشه در حقش!

یادمه یه استاد داشتیم که میگفت"کنکور صرفا یه امتحان علمی نیست.کنکور باعث میشه خودتو بهتر بشناسی و وقتی خودتو شناختی یعنی خداتو شناختی.اون موقع است که زندگی رنگ و بوی قشنگ تری به خودش میگیره"

دوست خوب منی که الان داری این متنو میخونی و قلبت از تیک تاک ساعت هم تند تر میزنه و استرس مثل یه هاله سیاه دورتو گرفته...این روزا موتور خیلیا خاموش میشه.فقط تو نیستی که اینطوری شدی...

شوماخر میگه "زمانی که بقیه ترمز میکنن من پامو میزارم روی گاز"

فکرشو بکن...پسرت یا دخترت کنارت نشسته و ازت میپرسه : بابا تو تو زندگیت چیکار کردی که همیشه به خودت افتخار میکنی...؟
چی میخوای بهش بگی؟بگی منم مثل همه ترمز کردم؟منم جا زدم؟یا اینکه سرتو بگیری بالا و بگی من چیزی برای از دست دادن نداشتم و چشمامو بستم و فقط گاز دادم...اما وقتی چشمامو باز کردم دیدم مسابقه رو بردم!اره....اون بالایی هوامو داشت که منحرف نشم
اره بابایی....همیشه بزرگترین راه,ساده ترینه....
شاید الان بخندی و تو دلت بگی,چقد دلت خوشه...من خیلی عقبم و داغون تر از اونیم که فکرشو بکنی...
خیلی از ماها ترس از شروع کردن داریم.اگه شروع کنم و موفق نشم چی؟اگه شکست بخورم؟وای خیلیا مسخرم میکنن.دوستام,اشناهام!یا شاید بدتر از اونا...نزدیکانم بهم سرکوفت بزنن و بگن پس چی شد این همه به خودت فشار اوردی؟!بدترین سنگ رو اونا به سمتت پرتاب میکنن.
ولی پسرت یا دختر کوچولوت میگه من میدونم بابایی.تو تلاش خودتو کردی ولی خدا جواب تلاشتو اونجور که تو میخواستی بهت نداد!اونجور که درست و صلاحت بود بهت داد...

گله کردن از زندگی کار روزمره ی ماست...

سرتو بدرد اوردم.
چشمات هم خسته شدن...
یه لحظه دستتو بزار روی قلبت...
تو از جنس اونی که این قلب و اون جهان داخل بدنتو خلق کرده
پس تو هم میتونی یه دنیای قشنگ برای خودت خلق کنی

بدرود