خوابییدن
بیشترِ اوقات با خوابیدن یا گریه کردن.
اگه خیلی ناراحت باشم،
فقط با چند ساعت تنهایی میتونم آروم شم،
حتی گریمم نمیگیره وقتی خیلی ناراحتم،
نمیدونم چرا
نوشتن هرچیزی که توی ذهن خستمه.... هرچی... همونجوری که به ذهنم میان...بی تعارف... بی سانسور...
بی خیال!
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گُل!
...
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گُل!
...
اولین چیز تلاش میکنم اون چیزیو که باعث ناراحتیم شده از بین ببرم اگه مشکلی هست حلش کنم
اینجوری تنها راهیه که میتونم آروم شم وگرنه هیچ جوره آروم نمیشم تا اون موضوع رو برطرف نکنم.
بعدشم رانندگی تو جاده با موزیک دلخواه (مخصوصا اگه زمستون باشه و هوا بارونی) ...
یه شات چایی
یا نقاشی یا وب گردی
امروز یا فردا خیلی شبیه "یا زندگی یا مرگ"هستش ... مسئله اینه ما همیشه راه آسون رو انتخاب میکنیم . ترجیح میدیم بمیریم تا اینکه راه سخت زندگی کردن رو به پیش بگیریم ... شاید به خاطر همینه که میخوام از فردا زندگی کردن رو انتخاب کنم
به سال هایی از زندگیم که فکر میکنم دلم شاد میشه
زنده میشم
به 91 - 92
به دختری به اسم النـا
نمیگم بعد ها شاد نبودم
یا زندگی نکردم
شاید بیشتر از این ها شاد بودم
اما هنوزم ک هنوزه دست خودم نیست
اوایل پاییز
یا اسفند
نزدیک عید ک میشه
خود دوران عید
یا بهار
یاد این دوران میوفتم بی اختیار
چـیـزِ قـآبـلِ گـفـتـنـی نـیـسـتـ...
فکر به مرگ آرومم میکنه چون یه تلنگره برام که این دنیا گذراست.....چه دکتر باشی چه مهندس چه بزرگ باشی چه کوچیک همه رفتنی هستیم مهم درست زندگی کردن طبق اصول خداست
سیگاری ( گل و علف های مرغوب از سر زمین عشق )
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
فریاد های شبانم همسایه هارو ازار میده
ولی ازشون متشکرم
ک تحمل میکنن
اگر اونا تحمل نمیکردن
منم تحمل نمیکردم دیگه
زندگیو
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدا
هیچی
شاید فقط گذر زمان ...
گوش دادن به موسیقی و دورزدن و اینا هم بی تاثیر نیس ولی کامل از بینش نمیبره
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
تو اتاقم روی تخت دراز میکشم و پتو روی خودم میکشم
و یکی دو ساعت تموم گریهعععععع میکنم اینقدر گریه میکنم که نفس بالا نمیاد وقتی کنکور خراب کردم کار هر شبم بود
آنانکه دستی را که نان شان می داد، گاز گرفتند
محکوم اند به بوسیدن پاهایی که لگدشان می زند!
میرم تو اتاقم ... شارژ گوشیم رو پر میکنم
هندزفریم رو میزارم تو گوشم و چند ساعت آهنگ گوش میدم و بیصدا گریه میکنم
همین
(به عنوان یه فرد برگتریا کوچکتر این توصیه رو ازم بپذیرید : موقعی که از شدت غمی که وجودتون رو گرفته ، خسته شدید و دلتون خواست به یه نفر مشکلتون رو بگید ، اون یه نفر حتما مادر یا پدرتون باشه و لا غیر . دوست اونم از نوع فامیل ، از مشکلتون یه خنجر علیه خودتون میسازه )
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)