خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 4 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 55
    1. Top | #16
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      up

    2. Top | #17
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      من نخوندمش تا اخر

    3. Top | #18
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط magicboy نمایش پست ها

      من الان دلم كيك شكلاتى مى خواد.

      همين الان.

      ندارم ولى!

      بايد تا فردا صبر كنم.

      معلوم هم نيست ديگه فردا دلم كيك شكلاتى بخواد من فقط مى دونم كه الان دلم كيك شكلاتى مى خواد و ندارم.

      ندارم ديگه. ولى خب دلم مى خواد.! خب ....!

      يه روز مامانم اومد گفت زود باش.

      پرسيدم چرا؟ گفت سورپرايزه!

      و كلن دكور خونه رو تو ده دقيقه عوض كرد و زنگ در رو زدن.گفت چشماتو ببند.

      دستمو گرفت برد دم در.

      گفت حالا چشماتو باز كن.باز كردم ديدم يه پيانو ياماها مشكى، همونى كه ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ويترين ديده بودمش دم در بود.

      همونى بود كه من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم. خيلى جا خوردم. گفت چى مى گى؟

      گفتم چى مى گم؟ مى گم حالا؟ الان؟ واقعن حالا؟. پيانو رو آوردن گذاشتن اون جایی تو خونه كه مامان خالى كرده بود.
      من هم رفتم تو اتاقم. نمى خواستم بزنم تو پرش. ولى از خودم پرسيدم آخه حالا پيانو به چه درد من مى خوره! من كه خيلى سال از داشتنش دل كندم. ده سالى تو خونمون خاك خورد و آخرش هم مامانم بخشيدش.
      اولين عشق زندگیم رفت فرانسه، اون جا با يه مرد فرانسوى كه چند سال ازش بزرگتر بود ازدواج كرد.
      منم كه نمى خواستم قبول كنم از دست دادمش شروع كردم داستان ساختن. ته داستانم هم اينطورى تموم مى شد كه يه روزى بر مى گرده ، وسط داستان هم اينجورى بود كه داره همه ى تلاشش رو مى كنه كه برگرده.
      اين وسطا هم گاهى به من از فرانسه زنگ مى زد و ابراز دلتنگى مى كرد. بعد از هفت سال دیدم چاره اى ندارم جز اينكه با واقعيت مواجه شم.
      شروع كردم به دل كندن. من هى دل كندم و هى خوابش رو ديدم كه برگشته. تا اینکه بلاخره واقعا دل كندم!
      چند سال بعدش تو فيس بوك اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعن الان؟من خيلى وقته كه دل كندم!
      يه آشنایی داشتم خیلی صبور بود.
      عاشق يه پسرى شده بود كه فقط يك ماه باهاش دوست بود. اون يك ماه كه تموم شده بود، پژمان رفته بود پى زندگيش!
      بعد چند سال يه روز بهش گفتم دل بكن . خودت مى دونى كه پژمان بر نمى گرده. گفت من صبر مى كنم. هر كارى هم لازم باشه مى كنم. يك سال بعد رفت پيش يك دعا نويس.
      شش ماهه بعدش با پژمان ازدواج كرد. اون روزا دوست بيچاره ام خيلى خوشحال بود. به خودم گفتم، حتمن استثنا هم وجود داره!
      دو سال بعد شنيدم جدا شدن.دیدمش خيلى عصبانى بود. پرسيدم چرا. گفت پژمان اونى نبود كه من فكر مى كردم.
      گفتم پژمان همونى بود كه تو فكر مى كردى، ولى اونى نبود كه الان مى خواستى. پژمان اونى بود كه تو اون روزا، همون چندسال قبل خواستى كه باشه، و وقتى نبود، بايد دل مى كندى!
      گاهی دلم یه گردش یک روزه میخواد ولی خانوادم میگن هفته اینده میریم ولی شاید هفته دیگه انقدر که الان اگه بری بهت خوش میگذره بهت خوش نمیگذره....من الان نیاز به مسافرت دارم سال اینده شاید بهترین جایه دنیا هم برم دیگه بهم خوش نگذره....
      من الان دلم كيك شكلاتى مى خواد...
      الان مى خواد ولي...
      عااااالی بووووود

    4. Top | #19
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      up

    5. Top | #20
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      منم الان میخام دکترشم ولی شاید بعد کنکور دلم نخاد من الان میخام گوشی بازی کنم ولی شاید بعد درس نخاد
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات


      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    7. Top | #22
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات


      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    8. Top | #23
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      وااایی عااااالی بود استارتر..
      خعععلی عااالی.. مررررسی....

      من الان دلم ی خبرخووووب قبولی تو تکمیل پرستاری میخاد.. شاید ی هفته بعد دیگ دلم نخاد.. دیگ دلم کناربیاد...

      اما الان..

      بیست سال بعد شما از کارهایی که انجام نداده اید ناراحت می شوید.. نه کارهایی که انجام داده اید،
      پس طناب قایق تان را از ساحل باز کنید و از ساحل امن خود به سوی آبهای آزاد برانید و خطر کنید.
      جستجو کنید، رویا بسازید و کشف کنید.
      (مارک تواین)

    9. Top | #24
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      ولی یه چیزایی یه کسایی یه جاهایی هستن که همیشه میخوای

    10. Top | #25
      کاربر اخراجی

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      منم الان دلم میخواد چشمامو ببندم و وقتی باز‌کردم یه پرستار بهم بگه بالاخره به هوش اومدی بعد چند ماه
      الان فقط اینو میخوام

    11. Top | #26
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من دلم مرگ ميخواد فقط مرگ

    12. Top | #27
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      دلم ۷ سال پیشو میخاد وقتی نمونه قبول شدم مامانم دستو گرفت از شدت شوق فشار میداد دلم بعد از ظهراشو میخاد که میرفتیم پارک...دلم اونروزا رو میخاااااااد....خیلی دلم تنگ شده...
      رها چو برگ خسته در باد🍃

      ویرایش توسط Uncertain : 17 مهر 1395 در ساعت 19:35

    13. Top | #28
      کاربر باسابقه

      Maghror
      نمایش مشخصات
      این تاپیک رو دیگه کجای دلم بزارم موندم
      ارتفاع چشمم خیلی زیاده
      ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن

    14. Top | #29
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      قبلن تو وبلاگش خونده بودم..
      خوب بود..
      دلمم هیچی نمیخواد...
      уσυ cαη'т ωαƖк ωιтн Gσɗ αηɗ нσƖɗιηg нαηɗ ωιтн ɗєνιƖ

    15. Top | #30
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      دوسش داشتم خیلی قشنگ بود

    صفحه 2 از 4 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن