خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3327 از 3700 نخستنخست ... 3227331733263327332833373427 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 49,891 به 49,905 از 55487
    1. Top | #49891
      کاربر فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      خودم خوبم ولی اتمسفر دور و برم کدر و حال خراب کنه.
      آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم

    2. Top | #49892
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      میگفت ، مرا بخوان...

      در تاریکی هایت
      در غم هایت
      در ناامیدی هایت
      در دردهایت
      میگفت ، مرا بخوان...

      چشمانم را کور کردن
      دهانم را بستند
      قلبم را ... قلبم را به دار زدند

      نخواندمت...

      در تاریکی هام
      در غم هام
      در دردهام
      غیر تو را خواندم به امید کمک به امید رحم به امید مهربانی به امید دردنکشیدن به امید ذره ای نور دراین دنیایی که تاریکی و سیاهی بهش زده...

      و دیدی که چه شد ؟
      هربار که نشونه ای برام آوردی که ، ای بنده ی گم گشده ام باز آ ، مرا بخوان مرا بخوان
      هربار غیر تو را خواندم و دیدی چه شد ؟

      و دیدی چه شد ؟...

      خدایا داری بهم درد میبخشی ، داری سقوط بیشتر میبخشی که سرم به سنگ بخوره... خودم میدونم همینم از سر مهربونیه
      خدایا خودت بیا و تمامم رو در آغوشت بگیر
      دیگه کسی جز تو رو نمیخونم..

      ببین دارم صدات میکنم
      ببین که اینبار فقط بخاطر دور شدن از تو دارم با چشمای خیس میسوزم

      بهم گوش بده
      نگو دیگه دیر شده...

      در ناامیدی ام تو را میخوانم
      در تنهایی هام در غم هام در دردهام تو را میخوانم...


      _______________________________________

      دیشب نشستم پای درد و دل یه نفری که ندیده و نشناخته بهم اعتماد زیادی داشت
      و انگار من رو بعنوان یه آدم خیلی نزدیک به خودش میدید که حرفای دلش و سختی ها و رنج های زندگیش رو برام تعریف کنه...
      کلی برام نوشت ... چندین بار خوندم حرفاش و گوش کردم...چقدر توی سختی بوده ، چه چیزایی رو تحمل کرده و داره تحمل میکنه..
      چقدر دلم گرفت... چقدر دلم گرفت

      امروز نمیدونم چرا از صبح دست هام دارن میلرزن آروم نیستم : )
      یکی از مهم ترین دلیل هایی که اغلب پیغام خصوصیم رو بسته نگه میداشتم این بود که
      بارها از همون اول خیلی از بچه ها میومدن و کلی از حرف هاشون رو که تاحالا به کسی نگفته بودن برام تعریف میکردن و انگار باور داشتن من میتونم خیلی کمک شون کنم
      و این برام ترسناک بود چون با خوندن حال بدشون و مشکلات شون منم ناراحت مبشدم و خودم هم توی دوران خیلی بدی بودم و نمیتونستم وقتی خودم اونقدر حالم بده باعث حال خوب کسی بشم

      از شدت اون بار و اون همه غم میترسیدم و پیغامم رو بسته نگه میداشتم...
      نمیدونم چرا همیشه بقیه زیادی روم حساب میکنن... من آدم قوی ای نیستم ، آدم با دانش و فهیمی نیستم ... من واقعا هیچی نیستم... و همیشه فقط شرمنده ی این همه لطف و اعتماد بودم و روسیاه بابت اینکه خیلی وقتا نتونستم کمک زیادی بکنم...

      و دلم میگیره..
      و چقدر دلم میگیره : )
      ...


      و اما نیمه شبی من خواهم
      رفت
      از دنیایی که مال من نیست
      از زمینی که
      مرا بیهوده بدان بسته اند...



      ویرایش توسط Zero_Horizon : 18 شهریور 1401 در ساعت 11:14

    3. Top | #49893
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      آیا شماهم از گرمای هوا رنج میبرید؟

    4. Top | #49894
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Daghon
      نمایش مشخصات
      گاهی اوقات خسته ميشی از قوی بودن!
      دلت ميخواد يك استعفانامه بلند بنويسی از قوی بودن، بعد هم وسايلتو جمع كنی و بری یه جای دور،
      قوی بودن بد نيستا،
      نه!
      فقط آدمه ديگه، خسته ميشه!
      دلت ميخواد بری یه جای دور دور.
      جايی كه اگر ازت پرسيدن قوی هستی يا ضعيف، بگی خیلی ضعيف! يكی زير بال و پرمو بگيره و جای من قوی باشه، و من زير چترش خوب استراحت كنم.
      استراحتی قد یک عمر، قد تمام خستگيام، قد تمام قوی بودنام …
      " دردا که بپختیم در این سوز نهان
      وان را خبر از آتش ما نیست که خامست "

    5. Top | #49895
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط مالفیسنت نمایش پست ها
      آیا شماهم از گرمای هوا رنج میبرید؟
      اصلاااااا. اینجا انقد سرده و باد سرد میاد که ما چندین روزه کولر نمیزنیم. پنجره ها باز باشه چنان در و پیکر رو میکوبه بهم که دیوارا میلرزه. بهتر بخدا. ذوب شدیم تو گرمای یه ماه پیش. بریم کم کم تو ماه سرما که با اینکه همش مریضم ولی عاشقشم....
      خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
      این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....

    6. Top | #49896
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Daghon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      دیشب نشستم پای درد و دل یه نفری که ندیده و نشناخته بهم اعتماد زیادی داشت
      و انگار من رو بعنوان یه آدم خیلی نزدیک به خودش میدید که حرفای دلش و سختی ها و رنج های زندگیش رو برام تعریف کنه...
      کلی برام نوشت ... چندین بار خوندم حرفاش و گوش کردم...چقدر توی سختی بوده ، چه چیزایی رو تحمل کرده و داره تحمل میکنه..
      چقدر دلم گرفت... چقدر دلم گرفت

      امروز نمیدونم چرا از صبح دست هام دارن میلرزن آروم نیستم : )
      یکی از مهم ترین دلیل هایی که اغلب پیغام خصوصیم رو بسته نگه میداشتم این بود که
      بارها از همون اول خیلی از بچه ها میومدن و کلی از حرف هاشون رو که تاحالا به کسی نگفته بودن برام تعریف میکردن و انگار باور داشتن من میتونم خیلی کمک شون کنم
      و این برام ترسناک بود چون با خوندن حال بدشون و مشکلات شون منم ناراحت مبشدم و خودم هم توی دوران خیلی بدی بودم و نمیتونستم وقتی خودم اونقدر حالم بده باعث حال خوب کسی بشم

      از شدت اون بار و اون همه غم میترسیدم و پیغامم رو بسته نگه میداشتم...
      نمیدونم چرا همیشه بقیه زیادی روم حساب میکنن... من آدم قوی ای نیستم ، آدم با دانش و فهیمی نیستم ... من واقعا هیچی نیستم... و همیشه فقط شرمنده ی این همه لطف و اعتماد بودم و روسیاه بابت اینکه خیلی وقتا نتونستم کمک زیادی بکنم...

      و دلم میگیره..
      و چقدر دلم میگیره : )
      ...


      و اما نیمه شبی من خواهم
      رفت
      از دنیایی که مال من نیست
      از زمینی که
      مرا بیهوده بدان بسته اند...


      عههههه
      متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم کدومشو به کار ببرم
      ولی من هم تجربه مشابه دارم هم در همین انجمن
      هم در مجازی
      و هم در واقعیت و حضوری
      از طرفی نمیخوام که وقتی یه کسی بهم رجوع میکنه رو پس بزنم و میخوام با جون و دل به حرفهاش گوش بدم و گفتگو کنم و سعی کنم درکش کنم . میدونی یه روزایی هست که آدم بهانه‌گیر میشه. انگار از همه چی خسته شده! این روزا آدم فقط یه نفر رو میخواد که باشه، بهانه‌هاشو بفهمه، و حالشو درک کنه. میدونی؟ این روزا و بهانه‌ها سریع میگذرن و تموم میشن، اما حس و حالی که اون یه نفر توی اون روز به آدم داده هیچوقت فراموش نمیشه. هیچوقت. درد و رنج هم همینه . میگذرن ولی کسی که درد هات رو بگیره رو دوش خودش هیچوقت از یادت نمیره
      دوست دارم اون آدمه باشم .
      اما
      از یه طرف میبینم فکر میکنن من خیلی قوی ام و میتونم هر دردی رو تحمل کنم . در حالی که من در نازک ترین و شکننده ترین دوران خودم قرار دارم و دوست دارم یه کسی باشه که من رو درک کنه . بشنوه بفهمه ولی دید دیگران نمیازاره این حس رو بروز بدی و این خودت رو میخوره
      یه زمانایی اون صدایی که تو ذهنم باهام حرف می‌زنه و باعث می‌شه تو شرایط سخت نکات مثبت رو هم ببینم، تحمل کنم، امیدوار باشم و سخت نگیرم، روز به روز داره توی همهمه و هرج و مرج باقی صداها محو و گم‌ تر می‌شه. زندگی رو نمی‌تونم درک کنم واقعا، گم نشو لنتی، حرف بزن باهام، درکم کن، بغلم کن، نرو.
      یه زمانایی خودم هم خودمو تنها میزارم
      الانم نمیدونم چرا اینارو دارم بهت میگم
      ولی از این چیزی که گفتی من زیاد تجربه کردم . آخرینش هم خشایار بود که....
      نمیدونم دردمو به کی بگم واقعا . نمیدونم.....
      " دردا که بپختیم در این سوز نهان
      وان را خبر از آتش ما نیست که خامست "
      ویرایش توسط _Joseph_ : 29 مرداد 1401 در ساعت 18:38

    7. Top | #49897
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      بستنی ب دست و خوشحال



      از اون لحظه هاس ک بدبختیامو ب خاطر خستگی زیاد از یاد بردم

    8. Top | #49898
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      بسمه.
      تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست img_20220820_193515_119.jpg  
      لی لا نام هِمارا🦋✨

    9. Top | #49899
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      امشب فهمیدم از این دنیا دیگه هیچ‌کسی و هیچ‌چیزی رو نمی‌خوام. هیچ تجربه‌ی جدیدی رو نمی‌خوام. هیچ عشق و وصال و فراغی نمی‌خوام. نمی‌خوام کتاب بنویسم. نمی‌خوام مهاجرت کنم. نمی‌خوام سفر کنم. نمی‌خوام مادر شم. نمی‌خوام تو یاد کسی بمونم. نمی‌خوام پولدار شم. نمی خوام برم تم پارک هری‌پاتر. نمی‌خوام خاطره‌های بیشتر بسازم. رفتن‌های بیشتر ببینم. نمی‌خوام لب‌هام دیگه به لب‌ کسی بخوره. نمی‌خوام غذا بخورم. نمی‌خوام ورزش کنم. نمی‌خوام بازوم رو بگیره کسی.
      امشب فهمیدم دیگه دلیلی برای موندن ندارم و برای رفتن آمادم. دل‌ کندم و آماده‌م، دردناک‌ترین مرگ هم از ادامه این زندگی کم‌دردتره.
      من هرچی عشق داشتم ریختم پای عزیزانم...
      تموم شد
      دیگه نمی‌ترسم...
      لی لا نام هِمارا🦋✨
      ویرایش توسط Sanjana.Slri : 30 مرداد 1401 در ساعت 03:45

    10. Top | #49900
      کاربر فعال

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      من الان از شدت خستگی له و مچالم ولی خوابم نمیاد..هنر میخواد خداییش

    11. Top | #49901
      کاربر انجمن

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      شتتتتت گندش بزنن، زبانم قاصره از بیان احساسم امیدوارم این اخرین شکستم باشه

    12. Top | #49902
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      امیدوارم

    13. Top | #49903
      کاربر فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      گرمای تابستونو فقط به عشق
      ‏میوه های خوشمزه اش تحمل میکنم
      گيلاااس
      زرد آلووو
      خربزه
      هندونه
      به‌به به‌به
      آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم

    14. Top | #49904
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      img_20220821_134944_918.jpg

    15. Top | #49905
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      img_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B1_%DB%B1%DB%B9%DB%B3%DB%B2%DB%B4%DB%B7.jpg
      فقط خواستم خیابون اصلی شهرمونو ببینید
      img_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B1_%DB%B1%DB%B8%DB%B4%DB%B8%DB%B0%DB%B1.jpg
      اینم چهار راه اصلی شهره
      نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 37 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 37 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. ضد حال یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 222
      آخرين نوشته: 15 بهمن 1397, 18:36
    2. اگه یه تابلوی بزرگ تو آسمون بود که همه میدیدنش، روش چی مینوشتی؟
      توسط نیلگون_M5R در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 256
      آخرين نوشته: 27 آبان 1397, 15:57
    3. پاسخ: 180
      آخرين نوشته: 02 دی 1393, 00:39
    4. با جرئت هستید یا بچه ننه؟ و به نظرتون با جرئت بودن یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 72
      آخرين نوشته: 26 شهریور 1393, 20:49
    5. چند درصد پایه وپیش بخونم تو تجربی؟
      توسط VCP در انجمن پرسش و پاسخ زیست شناسی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 28 دی 1392, 02:27

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن