خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3303 از 3699 نخستنخست ... 3203329333023303330433133403 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 49,531 به 49,545 از 55481
    1. Top | #49531
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      بعد یه سال طولانی...
      سلام
      با چی شروع کنم؟ با یه عالمه دلتنگی واسه دوستیای نابی که باهاتون داشتم؟
      یا با بغض الآنم موقع آن شدن و دیدن اعلانایی با احساسات قابل لمس؟
      تویی که منو میشناسی با چه دیدی این متنو میخونی؟
      داستان بافتن یا واقعی؟
      باورت میشه مدت خیلی کمیه دسترسی دارم به سیستم یا گوشی که واسه خودم باشه که بیام اینجا؟
      آره منم ظاهرا که نگاه میکنم میگم چرند محضه اونم این دوره که حتی 7 ساله ها گوشی دستشونه یا وقتی گوشی یکی داغون میشه دوهفته نشده نو شو خریده
      ولی با یه نگاه عمقی چطور؟
      با اجازه تون سرتو درد نیارم اشاره های کنم به گوشه ای از ماجراهای چند وقت پیش ...
      - مشکلات خونوادگی بخاطر مشکلات مالی بزرگ بعد پول خوردن و کلاه برداری توسط یکی دونفر از نزدیکان اونم موقعی که یه عالمه وام آورده بودیم واسه ساختن خونه
      -پرستاری طولانی مدت مامان از مادربزرگم بعد کرونای شدید و تقریبا از مرگ برگشتنش ، عمل سخت بعدش و موقع برگشتن مامان یکی دوماه گوشیش پیش تعمیرکار موندن
      - گرفتار شدن بخاطر دردسرای بعد فوت شدن دو عزیز صمیمی
      - برعکس قبلا این بار شرایط نداشتن واسه کارکردن
      - حتی اگر میتونستن ، بخاطر مدت زیادی درخواست نکردن پول از خونواده این بارم نتونستن و هی انتظار واسه شرایط جور شدن که خودم کار کنم
      -لپ تاپ بابا هم که اکثر کاراش با همونه سهم من که زمان کمی هم نمیگرفت ادوب کنکت و سایت و کانال دانشگاه و پروژه هاش و البته یادآوری های مداوم که خرابش نکنم و واسه خودم نیس و...
      با این اوضاع لعنت نمیفرستی به شرایطی که مجازی رفتنت یکی دوساعت باشه و تا دوسه روز بعدش نتونی دستت بگیری؟
      چند بار هرچند کم به عنوان مهمون سر زدم دیدم نوشته بودن که فیک بوده یا چه میدونم به دنبال بهونه بوده یا عمدی برنمگیرده و... یه دنیا دلم گرفت چون واقعا میخواستم ولی نمی تونستم آخه چه دلیلی داره که دیگه نخوام برگردم؟ اونم بدون هیچ ایدی یا شماره ای از هیچکس؟
      واقعا از ته دلم اینو میگم یه دنیااااا دلم براتون تنگ شده خیلی بامعرفتین اونم توعصر ارتباطاتی که مدت کمی نباشی اکثرا فراموشت کردن خیلی خوشحالم که اسماتونو دیدم
      _____

      هر سوالی داری راجبم بیا از خودم بپرس ولی قضاوتای منفی و پیش داوری نکن

      مثل اینکه کاظم زده اطلاعاتو پوکونده واز پارسال ردی از اون اطلاعات سمی تو کانون نیس و همینطور همشهری های ؟؟ اونم با اسم و فامیلی واضح من تو این شهر کوچیک ، پس خدایی نگو سخته اسمت و معنیو میگم با نسیم بیگانه م ، سریوه م در خدمتتون
      و در آخر بگم واقعا شرمنده ی دلتنگیاتونم (با توجه به پ.خ)..: (
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 23 تیر 1401 در ساعت 04:58

    2. Top | #49532
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها


      سلام
      چقدر خوشحال شدم دیدم دوباره برگشتی : )
      یکی از قدیمی ترین دوستایی هستی که اینجا دارم...

      ناراحت شدم که دیدم این مدت انقدر اتفاقای تلخی رو تجربه کردی... ایشالا بعداز این تلخی ها کلی اتفاقای مثبت و حال خوب کن برای خودت و عزیزانت رقم بخوره...

      اینجا و این مدت هروقت من دیدم چیز بدی درموردت گفته نشد
      فقط دلتنگی یکی از دوستامون رو داشتیم و آرزو میکردیم حالش خوب باشه

      ولی با این حال
      چه توی مجازی چه توی حقیقی ، همیشه پیش میاد پشت سرمون حرف زده بشه...
      چیز خوبی نیست ولی یجورایی ناگزیره...

      همیشه گفتم
      بازم میگم ، یکی از کسایی بودی که توی روزای سخت و پرفشار کنکور بهم کمک میکردی و هوام رو داشتی توی جمع تاپیک ثابت قدمان۹۹
      ممنون ازت
      خوشحالم که برگشتی
      برات کلی اتفاقای خوب و سلامتی آرزو میکنم
      به به آقا زیروی گل
      خیلی ممنونم لطف داری
      امیدوارم برای توام لحظات و اتفاقات خیلی خوبی رقم بخوره
      نه اصلا از اونا ناراحت نشدم از شرایط گندی که نمی تونستم بیام اعصابم داغون میشد
      بزرگی اوناس که چیز بدی نگفتن خاک پاشونم
      خوشحالم که از اینجا نرفتی رفیق
      گفتم بی شعوریه اینجا جوابتو ندم ولی از یه طرفم گفتم بقیه از نقل قول اینجا بدشون میاد خلاصه بقیه ی عزیزان ببخشید
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را

    3. Top | #49533
      کاربر فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      احساس خاصی نیست شاید بشه گفت ساده و آرام
      آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم

    4. Top | #49534
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط be_quick نمایش پست ها
      بعد یه سال طولانی...
      سلام
      با چی شروع کنم؟ با یه عالمه دلتنگی واسه دوستیای نابی که باهاتون داشتم؟
      یا با بغض الآنم موقع آن شدن و دیدن اعلانایی با احساسات قابل لمس؟
      تویی که منو میشناسی با چه دیدی این متنو میخونی؟
      داستان بافتن یا واقعی؟
      باورت میشه مدت خیلی کمیه دسترسی دارم به سیستم یا گوشی که واسه خودم باشه که بیام اینجا؟
      آره منم ظاهرا که نگاه میکنم میگم چرند محضه اونم این دوره که حتی 7 ساله ها گوشی دستشونه یا وقتی گوشی یکی داغون میشه دوهفته نشده نو شو خریده
      ولی با یه نگاه عمقی چطور؟
      با اجازه تون سرتو درد نیارم اشاره های کنم به گوشه ای از ماجراهای چند وقت پیش ...
      - مشکلات خونوادگی بخاطر مشکلات مالی بزرگ بعد پول خوردن و کلاه برداری توسط یکی دونفر از نزدیکان اونم موقعی که یه عالمه وام آورده بودیم واسه ساختن خونه
      -پرستاری طولانی مدت مامان از مادربزرگم بعد کرونای شدید و تقریبا از مرگ برگشتنش ، عمل سخت بعدش و موقع برگشتن مامان یکی دوماه گوشیش پیش تعمیرکار موندن
      - گرفتار شدن بخاطر دردسرای بعد فوت شدن دو عزیز صمیمی
      - برعکس قبلا این بار شرایط نداشتن واسه کارکردن
      - حتی اگر میتونستن ، بخاطر مدت زیادی درخواست نکردن پول از خونواده این بارم نتونستن و هی انتظار واسه شرایط جور شدن که خودم کار کنم
      -لپ تاپ بابا هم که اکثر کاراش با همونه سهم من که زمان کمی هم نمیگرفت ادوب کنکت و سایت و کانال دانشگاه و پروژه هاش و البته یادآوری های مداوم که خرابش نکنم و واسه خودم نیس و...
      با این اوضاع لعنت نمیفرستی به شرایطی که مجازی رفتنت یکی دوساعت باشه و تا دوسه روز بعدش نتونی دستت بگیری؟
      چند بار هرچند کم به عنوان مهمون سر زدم دیدم نوشته بودن که فیک بوده یا چه میدونم به دنبال بهونه بوده یا عمدی برنمگیرده و... یه دنیا دلم گرفت چون واقعا میخواستم ولی نمی تونستم آخه چه دلیلی داره که دیگه نخوام برگردم؟ اونم بدون هیچ ایدی یا شماره ای از هیچکس؟
      واقعا از ته دلم اینو میگم یه دنیااااا دلم براتون تنگ شده خیلی بامعرفتین اونم توعصر ارتباطاتی که مدت کمی نباشی اکثرا فراموشت کردن خیلی خوشحالم که اسماتونو دیدم
      _____

      هر سوالی داری راجبم بیا از خودم بپرس ولی قضاوتای منفی و پیش داوری نکن

      مثل اینکه کاظم زده اطلاعاتو پوکونده واز پارسال ردی از اون اطلاعات سمی تو کانون نیس و همینطور همشهری های ؟؟ اونم با اسم و فامیلی واضح من تو این شهر کوچیک ، پس خدایی نگو سخته اسمت و معنیو میگم با نسیم بیگانه م ، سریوه م در خدمتتون
      و در آخر بگم واقعا شرمنده ی دلتنگیاتونم (با توجه به پ.خ)..: (
      سلامی دوباره بر بانوی کردستان
      خوشحالیم دوباره برگشتی

    5. Top | #49535
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ترس استرس غم خوشحالی خستگی همش با هم

    6. Top | #49536
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اینا همش خاطره میشه میگذره میدونم
      ولی امروز همش اشک تو چشامه

    7. Top | #49537
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      فقط عینکی شدنم کم بود

    8. Top | #49538
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      خوبم
      فعلا که همه چیز اوکیه
      ادمای سمی اطرافم نیستن
      کلی وایب مثبت از ادمایی ک باهاشون صحبت میکنم میگیرم^^

    9. Top | #49539
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      گیج و سر در گم شده ام مثل برگی که از شاخه ی درختی رها می شود و می افتد توی دست های باد و آنقدر پیچ و تاب می خورد و این طرف آن طرف می رود که هیچ کس حتی خودش هم نمی‌داند کی و کجا سرش را روی سینه ی خاک می گذارد،
      شاید هم آن میانه های راه خوابش ببرد و هیچ وقت نفهمد انتهای مسیرش کجاست و کاش و ای کاش که خوابش ببرد و هیچ وقت نداند،
      حیرانم و بخت برگشته و تنها آسمانی تاریک و دلگیر روی سرم هست که هر گوش اش که نگاه میکنم ستاره ها میل چشمک زدن ندارند و رو برمی‌گردانند و ماهی که اندوه شب‌، بی نور و دلمرده اش کرده و انتظار صبحی را می کشد که برود در خلوت تنهایی اش و سرش را بگذارد روی تکه ابری و به خوابش پناه ببرد.
      چه بر سر ثانیه ها و لحظه ها آمده چه چیزی از آن ها کم شده که این چنین دلگیرند،
      هیچ وقت این گونه تلخ و نچسب نمی‌خواستم شان،
      نمی‌دانم

      #دلنوشته
      #هذیان

    10. Top | #49540
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      کنکور داشتم یه جور اذیتم میکردن
      کنکورم تموم شد یجور
      بابا دارم به حرفتون گوش میدم چسبیدم به کامپیوترم دارم برنامه نویسی یاد میگیرم دیگه
      چرا اینم نمیذارید یاد بگیرم
      چراااااا
      بسه دیگه بدن درد شدم بسههه
      الهی دستای جفتشون بشکنه
      ای کاش یه جایی رو داشتم برم تو این خونه نمیخوندم
      خسته شدم خدا نجاتم بده
      دیگه خسته شدم
      خدااااا
      چرا صدامو نمی‌شنوی
      چرا منو نمیبینی
      بسه دیگه
      کاجیمااااااا
      تموم شدم
      بسهههه
      حداقل یکم نفس بده خودمو جمع و جور کنم
      خدا د لامصب تو داری میبینی مقاومت میکنم
      بیشتر اذیت میشم
      دیگه تموم شدم به قرآن
      رسیدم به تهش
      حای موهام خیلی درد میکنه خدا خیلی
      بازم کلی از موهامو کند امروز
      خدا تو رو خدا نجاتم بدا
      به حسین مظلومت قسم
      نجاتم بده
      بسه خسته شدم
      بستههههه
      خود را به زندگی سپرده ام.
      فقط شروع به تلاش کرده ام.
      همین.

    11. Top | #49541
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      به جز کتاب انیسی دلم نمیخواهد زهی انیس و زهی خامشی زهی صحبت

      دلم گرفت ازین خاکدان پر وحشت

    12. Top | #49542
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط be_quick نمایش پست ها
      بعد یه سال طولانی...
      سلام
      با چی شروع کنم؟ با یه عالمه دلتنگی واسه دوستیای نابی که باهاتون داشتم؟
      یا با بغض الآنم موقع آن شدن و دیدن اعلانایی با احساسات قابل لمس؟
      تویی که منو میشناسی با چه دیدی این متنو میخونی؟
      داستان بافتن یا واقعی؟
      باورت میشه مدت خیلی کمیه دسترسی دارم به سیستم یا گوشی که واسه خودم باشه که بیام اینجا؟
      آره منم ظاهرا که نگاه میکنم میگم چرند محضه اونم این دوره که حتی 7 ساله ها گوشی دستشونه یا وقتی گوشی یکی داغون میشه دوهفته نشده نو شو خریده
      ولی با یه نگاه عمقی چطور؟
      با اجازه تون سرتو درد نیارم اشاره های کنم به گوشه ای از ماجراهای چند وقت پیش ...
      - مشکلات خونوادگی بخاطر مشکلات مالی بزرگ بعد پول خوردن و کلاه برداری توسط یکی دونفر از نزدیکان اونم موقعی که یه عالمه وام آورده بودیم واسه ساختن خونه
      -پرستاری طولانی مدت مامان از مادربزرگم بعد کرونای شدید و تقریبا از مرگ برگشتنش ، عمل سخت بعدش و موقع برگشتن مامان یکی دوماه گوشیش پیش تعمیرکار موندن
      - گرفتار شدن بخاطر دردسرای بعد فوت شدن دو عزیز صمیمی
      - برعکس قبلا این بار شرایط نداشتن واسه کارکردن
      - حتی اگر میتونستن ، بخاطر مدت زیادی درخواست نکردن پول از خونواده این بارم نتونستن و هی انتظار واسه شرایط جور شدن که خودم کار کنم
      -لپ تاپ بابا هم که اکثر کاراش با همونه سهم من که زمان کمی هم نمیگرفت ادوب کنکت و سایت و کانال دانشگاه و پروژه هاش و البته یادآوری های مداوم که خرابش نکنم و واسه خودم نیس و...
      با این اوضاع لعنت نمیفرستی به شرایطی که مجازی رفتنت یکی دوساعت باشه و تا دوسه روز بعدش نتونی دستت بگیری؟
      چند بار هرچند کم به عنوان مهمون سر زدم دیدم نوشته بودن که فیک بوده یا چه میدونم به دنبال بهونه بوده یا عمدی برنمگیرده و... یه دنیا دلم گرفت چون واقعا میخواستم ولی نمی تونستم آخه چه دلیلی داره که دیگه نخوام برگردم؟ اونم بدون هیچ ایدی یا شماره ای از هیچکس؟
      واقعا از ته دلم اینو میگم یه دنیااااا دلم براتون تنگ شده خیلی بامعرفتین اونم توعصر ارتباطاتی که مدت کمی نباشی اکثرا فراموشت کردن خیلی خوشحالم که اسماتونو دیدم
      _____

      هر سوالی داری راجبم بیا از خودم بپرس ولی قضاوتای منفی و پیش داوری نکن

      مثل اینکه کاظم زده اطلاعاتو پوکونده واز پارسال ردی از اون اطلاعات سمی تو کانون نیس و همینطور همشهری های ؟؟ اونم با اسم و فامیلی واضح من تو این شهر کوچیک ، پس خدایی نگو سخته اسمت و معنیو میگم با نسیم بیگانه م ، سریوه م در خدمتتون
      و در آخر بگم واقعا شرمنده ی دلتنگیاتونم (با توجه به پ.خ)..: (
      سلام نسیم {امیدوارم اسمتون رو درست ادا کرده باشم }
      خیلی سختی کشیدی و الان دیگه گذشته ان . نمیدونم شاید هنوز باقی مونده باشن یا تو هنوز فراموششون نکرده باشی .
      پشتت حرف زدن آره میدونم . پشت همه حرف و حدیث ها زیاده و نمیشه هم کاریش کرد . دیگران حرف میزنند . و ما گاهی باید فقط از کنارشون رد بشیم . پشت من هم حرف ها زده اند . پشت تک تک افراد اینجا حر فوحدیث و قضاوتها و تصورات غلط خود ساخته است . اما همانطور که گفتم چه میشود کرد ؟
      مهم این است که الان اینجایی
      شاید این انجمن تنها جای باقی مونده برای ما باشد . نمیدونم شایدم تنها جایی است که برامون باقی گذاشتن . پس بهتر است حداقل در این مکان کمتر همدیگر را رنج دهیم و بیشتر یاری کنیم . مکانی که شاید اخرین سنگرمان باشد .
      سنگری برای حرف زدن و خندیدن و گریه کردن و دوستی و ......
      من خودم یک زمانی بعضی افراد را قضاوت کردم . و شاید حرفهایی زدم که رنجشون دادم بیشتر . نمیدانم گمان میکردم پیش خودم که دارم بهشان کمک میکنم و یا کار درست را انجام میدهم ولی الان میفهمم که برای بعضی ها این مکان تنها جای باقی مونده است . و گاهی کمک نکردن و حرفی نزدن و سکوت و پذیرفتن شاید بزرگترین کمک کردن باشد . نمی دانم
      گاهی اوقات خواستم که منطقی رفتار کنن بعضی ها ولی نمیدانم شاید خواسته من خودش غیر منطقی ترین کار بود . نمیدانم

      پس از تمام شان/تان عذر میخواهم و سر فرود می اورم . و میخواهم که مرا بببخشند .
      نمیدانم چرا دارم این حرف ها را میزنم اصلا
      اه
      خوشحالم که برگشتی .
      #رنجی کم کنیم
      " چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
      که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
      ویرایش توسط _Joseph_ : 24 تیر 1401 در ساعت 00:30

    13. Top | #49543
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      این مدت انقد تحت فشار بودم که انگار چند سال برام گذشت
      و یکی یکی دقیقا اون ترسایی که از یه بخشی از زندگی داشتم
      برام اتفاق افتاد
      حس میکنم این اتفاقات باعث میشه دیگه این ترسا رو نداشته باشم
      و دیدم که با این اتفاقا نمردم و زندم!
      خلاصه که زندگی اونقدرام که فکر میکنیم جدی نیس...

    14. Top | #49544
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      متاسفانه بعضی پستای خودمو با اینجا اومدن کم کم یادم میاد یا تصادفی میبینمشون
      نه تنها آسفالت میشم بلکه میخوام از صحنه ی روزگار محو شم ...
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را

    15. Top | #49545
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      خوشحالم و حالم خوبه
      چون دیگه میتونم لبخند بزنم به چیزایی که زمانی رنجم میدادن چیزایی که زمانی فکر میکردم، خدایا قراره من رو بکشن ...
      ولی الان درد و ناراحتی ای بابتش احساس نمیکنم و محو شدن و گاهی که بیادش میوفتم فقط لبخندی از سر حال خوب نقش میبنده

      اینکه خودم رو میفهمم با خودم دوستم نه دشمنی که از روی تنفر و سرگردانی طردش کنم...
      این برام حکم ورود به دنیای جدیدی رو داره ، سختی ها هنوزم هست تلخی ها هم همینطور ، اما اینبار خودم هم پیش خودم هستم و مراقب
      که فراموش نکنم عشق ورزیدن رو به تنها کسی که از اولین و ابتدایی ترین لحظه آغاز زندگی تا آخرین لحظه همراهم بوده و خواهد بود

      خوشحالم و رها...


    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 19 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 19 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. ضد حال یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 222
      آخرين نوشته: 15 بهمن 1397, 18:36
    2. اگه یه تابلوی بزرگ تو آسمون بود که همه میدیدنش، روش چی مینوشتی؟
      توسط نیلگون_M5R در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 256
      آخرين نوشته: 27 آبان 1397, 15:57
    3. پاسخ: 180
      آخرين نوشته: 02 دی 1393, 00:39
    4. با جرئت هستید یا بچه ننه؟ و به نظرتون با جرئت بودن یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 72
      آخرين نوشته: 26 شهریور 1393, 20:49
    5. چند درصد پایه وپیش بخونم تو تجربی؟
      توسط VCP در انجمن پرسش و پاسخ زیست شناسی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 28 دی 1392, 02:27

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن