کتابو باز میکنما اما نمیتونم درس بخونم
انگاری یه چیزی افتاده رو گلوم
خیلی پرش ذهن دارم نمیدونم جدیدا اینجور شدم
شاید به خاطر اینه که همش خودمو سرزنش میکنم که گذشته ی خوبی نداشتم...
کتابو باز میکنما اما نمیتونم درس بخونم
انگاری یه چیزی افتاده رو گلوم
خیلی پرش ذهن دارم نمیدونم جدیدا اینجور شدم
شاید به خاطر اینه که همش خودمو سرزنش میکنم که گذشته ی خوبی نداشتم...
خود را به زندگی سپرده ام.
فقط شروع به تلاش کرده ام.
همین.
بقول شاعر:
خواستم داد شوم گرچه لبم دوختست
چیزی نی قشنگ بود نوشتمش
...
اوضاع جالبی نیست...توی هیچ زمینه ای...باید درست کنم اوضاع رو اما نمیدونم چطور..
همدم این روزها و این حال و احوال هم شده اهنگ های قدیمی چاوشی
چرت بعد از ظهر
بگو مگو
خوان هفتصد
ابرای پاییزی
و خیلی دیگه...
تا ابد بخون چاوشی...
======
بعضی وقتا کفر میگم..بعد میشینم از خودم عصبی میشم چرا این حرفا زدم...بعد میگم اخه خدا میبینی من حق ندارم گلایه کنم؟؟بعد یچی بدتر میشه!!!میفهمم انگاز نباید گله میکردم باید شکر میکردم ک بدتر نشد...پس جا داره بگم همه چی ارومه من چقد خوشبختم...خوشبخت.... این ک از ارایه تکراز استفاده کردم ب دو دلیل بودینی ایهام داشتلنتی من چقد ادبیاتم خوب بودا
======
با بچه های دانشگاه زیاد صمیمی نشدم ولی سر گروهی ک برا کلاسا عملی زدیم با چن نفر اشنا شدم دخترای خوبی بودن.
یکیش دیرو داشتیم باهم حرف میزدیم
بحث از تکلیف درس اداب رف رو یکی از دخترای کلاس یچیایی تعریف کرد ک من هنگ کردم پشت سر این و اون حرف زده بوده
ب من گفته بود اویزون )) حالا چرا؟؟
خانم الف ک نمیدونم چیچی اموزش دانشگاه هست گف توی واتساپتون اسم و فامیلتون بذارین
من اسممrz1 kh... بود(فامیلمم نوشته بودم البته) بعد تا نصف بیشتر کلاس فک میکردن من اسمم رضا هست) این ی سوال بیوشیمی داشت من رفتم براش رو کاغذ نوشتم و توضیح دادم براش فرستادم و چنتا عکس از کتاب دوران داشنگاه مامانم برا شیمی معدنی و شیمی الی فرستادم رفته گفته کم مونده بود ایدی بگیره ازم اخه لنتی
هیچی دیه بعدشم ک فهمید دخترم واکنش خاصی نشون نداد فقط عکس داد ک اسمتو رضا سیو کزده بودم و هار هور هیر خندید)
======
بریم ب همون فاز غمگین خویش ادامه دهیم....
روزگار غریبیست نازنین...
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
با داداشم حرف میزدم
بهش گفتم تا به این سن رسیدم هیچ موفقیتی نداشتم
یکی یکی اتفاقات مثبت زندگیم رو شمرد
حس خوبی داره همچین ادمایی تو زندگیت باشن
که وقتی رو به تاریکی و ناامیدی میری نور رو بهت ببخشه!
+
دلم گرفته
از شرایط موجود
گاهی وقتا دوس دارم با یکی که اصلا منو نمیشناسه
از عمیق ترین و تاریک ترین و ناامیدترین حسام بهش بگم
از چیزایی که ته دلم سنگینی میکنه
و اون بره و منو و حرفام یادش نباشه...
ولی هیچوقت هیچ جا و پیش هیچ کس نتونستم
در مورد احساسات واقعی درونیم شفاف باشم
تهش من بودم و من!
خسته ام
اینکه هیشکی رو نداشته باشی خیلی بده
اینکه یه موجود اضافی تو خانواده باشی و همه فک کنن که آشغالی خیلی بده
اینکه همه ی کارا روی دوشت باشه هم بدتره
آیا من هنوزم هدفمو میبینم؟
خود را به زندگی سپرده ام.
فقط شروع به تلاش کرده ام.
همین.
اره واقعا دورو بودن چیز بدیه و گاهی سر بعضی موضوعات آدمو عصبی میکنه . چون باعث میشه کسایی که یه تصور خیلی خوبی ازشون داری یهو تو ذهنت عوض بشن
این دورویی انقد زیاد شده وقتی یکی خیلی باهات صادقانه رفتار میکنه باورت نمیشه ! ولی مرور زمان باعث میشه اون رفیق واقعی اثبات بشه و اون فرد دورو شخصیت خودشو نشون بده درصورتی که هنوز فکر میکنه تو متوجه نمیشی
خوب با همه سختیا
با همه بحث هایی که اتفاق افتاد خوشحالم که نذاشتم ناراحتی پیش بیاد
تونستم کتابامو ازشون بگیرم
کلی باعث شد عقب بمونم . باعث شد که خیلی از چیزایی که خوندم از یادم بره ...
خیلی اذیت شدم .
ولی الان از این خوشحالم که دوباره میتونم بخونم
اگه قرار بود جا بزنم همون سال گذشته ولش میکردم
من که تا اینجا اومدم پس بقیشم میرم
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
و کتاب سحر امیزی که دست به دست چرخید
و قبولی پزشکی داد
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
امتحانمو آنچنان خوب ندادم
بدم ندادم
۶ شدم از ۸
هعی خدا سنگ نندازن این خانواده جلو پام بتونم کنکور بدم
خدا خیلی میخام و جز تو کسی مرا یاریگر نیست
خود را به زندگی سپرده ام.
فقط شروع به تلاش کرده ام.
همین.
میدونی میلیونها درخت در جهان بهطور اتفاقی بهدست سنجابهایی کاشته شدن که دونه ها رو خاک کردن و بعد مدتها جای اونا رو فراموش کردن...؟!
میخوام بهت بگم
«خوبی کن و فراموش کن»
روزی رشد خواهد کرد و طبیعت، انرژی خوبی رو که خرج کردی، بهت برمیگردونه. شک نکن!
_______
دیگ حوصله ی تایپ کردن هم ندارم ولی خب حالم خوبه ! چقد چرت و پرت مینوشتم تواین تاپیکا
هووووووف
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
یکی از استادام درخواست پذیرش انقادات و پیشنهادات دانشجوها رو داشت
از وقتی که من نظرمو فرستادم براش (ناشناس) هر جلسه میگه خانوم فلانی نظرتون چیه؟ خانم فلانی اینجا باید چیکار کنیم؟ خانم فلانی شما جواب بدید
امروز گفتم خدا این از کجا فهمیده -_- علاوه بر من نسترن هم که خانومه تو کلاس (توی نظراتم نوشتهبودم خیلی خوشحالم که یه خانم موفق مثل شما رو میبینم، و یه جا هم گفتهبودم چون خانوم هستین درک میکنین حرفمو)
بعد لیست اسامی رو که نگاه کردم، تنها خانوم من بودم -_-
حالم بهتره، فائزهی عزیزم، امیدوارم زندگیت پر از شادی و سلامتی و موفقیت باشه، ممنون بابت اهمیتت @Fawzi
گوش شیطون کر، فعلا یه مقدار خوبه حالم
کلی هم بارون باریده، هوا تمیز میشه فردا
شب یلدای خوبی داشتهباشین ❤
رها کن رئیس
تو فکرمه تغییراتی تو مکان درس خوندنم بدم
یه جای دنج و شیک طور
و جانانه درس بخونم و بخونم و بخونم
لذت ببرم از یاد گرفتن یه حرفه
لذت ببرم از سبک زندگیم
میخوام تو اوج باشم!
میخوام طرز زندگی و اهدافم متفاوت تر از ادمای دورم باشه
دقیقا مثل قبلنا
تاثیرات تفکر بقیه رو تو خودم میبینم و من اینو نمیخوام
دوس دارم فاطمه ی سابق باشم!
میتونم؟
یس یس
+
شوق دارمممم ^.^
حس میکنم روزای خوب در حال ساختنِ
اما راحت و آسون نیس
خوشحالم
این چند ماه خرجم خیلی بالارفته بود
همیشه هم حساب کتاب دستم بود و کم میوردم -_-
الان داشتم جمع میزدم
دیدم همونقدی که پول لازم دارم واسه چنتا چیز و کار حدودا دوبرابرشو تو حسابم دارم
و هیچکسم خبر ندارم
میخوام یک سوم این چیزی که تو حسابمه رو پس انداز کنم
میتونم دو تا کار رو انجام ندم و دو سوم رو پس انداز کنم
ولی دوس دارم یه تغییرات قیافه ای به خودم بدم
خیلی روحیه ام بهتر شده
البته اینم بی تاثیر نبود که مجازی کم تر میرم ...
همیشه اعتقاد داشتم ادم با اراده ایم
هنوزماعتقادم پابرجاس
این روزا روزی دوبار پیاده روی میرم
یهساعت صب یه ساعت و نیم عصر
حدود ۸۵۰ کالری میشه
کالری غذاییمم نگه داشتم رو ۹۰۰
یه اتفاقی افتاد دفعه قبل که دانشگاه بودم
با خودم خیلی رسمی قرار گذاشتم دفعه بعد که پامو اینجا میذارم اینشکلی نیستم
و موندم روش
هفته اینده باید بریم دانشگاه باز
از یکشنبه تا چارشنبه -_- دوستم عکس گرفته بود برف اومده بود امیدوارم منم که میرم برف باشه
من برف ندیدم اصن
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
ویرایش توسط Mina_medicine : 30 آذر 1400 در ساعت 03:10
در حال حاضر 20 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربر و 19 مهمان)