خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3156 از 3699 نخستنخست ... 3056314631553156315731663256 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 47,326 به 47,340 از 55481
    1. Top | #47326
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      با اینکه قبول شدم، و دیگه با کنکور
      لعنتی سر و کار ندارم، ولی هنوز سردرگمم ...
      آغوشم بااازه ،مثا دهن مردم .

    2. Top | #47327
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      امروز یکی رو زیر گرفتم
      برگشتم دیدم هنوز زنده اس ولی بی هوش افتاده بود یه گوشه خیابون
      سریع سوار ماشین شدم
      اومدم که روشن کنم و بزنم به چاک
      یادم افتاد شاید یکی خودمو زیر بگیره و در بره
      برگشتم به همون نقطه
      خودمو بغل کردم
      بردم بیمارستان...
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    3. Top | #47328
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      حس خودکشی گرفتم
      چرا هیچ چیزه این زندگی لعنتی دست خوده ما نیست؟

    4. Top | #47329
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      امروز تولدمه
      ولی حس پیری دارم
      Great men are not born great but they grow great

    5. Top | #47330
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      چرا خوشال نیستم؟
      رفتم مدرسه امروز
      و دلم میخواد بمیرم از غم
      از اون حجم انرژی منفیی که کادر مدرسه بم منتقل کردن و تحویل نگرفتن
      حالم بهم میخوره
      تا همیشه متنفر میمونم از مدیر مدرسه
      تا همیشه
      نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...

    6. Top | #47331
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      طرف رفته تا کتاب اندیشه اسلامی یک و تاریخ تحلیلی صدر اسلامم گرفته
      زیرش نوشته کتابای خاصم
      حاجی اینارو همه میخوننا
      +
      حسم خوب نیس یکم سر در گمم
      بین بچه ها کسی هست دندون بخونه؟
      یه پیام بهم بده ممنون میشم
      یه چنتا سوال دارم

      +
      اون لحظه ای که فک میکنی همه چی تموم شده همه چی شرو شده عزیزم
      +
      تعریف من همیشه بلوا کنه
      مثه شیطانی که تنها شده

    7. Top | #47332
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات




      حس کردم
      که چقدر
      دلم واسه خودم تنگ شده...
      تلخ ترین حس دلتنگی،
      دلتنگی واسه خودته،
      واسه کسی که بودی...


      ____
      اینقد خستم و فشار کاری و استرسم زیاد
      ک ب قول ممدرضا شایع


      دلم ی شیش هفت ماه خواب میخواد



      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    8. Top | #47333
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من میتونستم حدس بزنم عاقبت اون کارهام چی میشه
      پس خود کرده را تدبیر نیست
      فقط چیزی که نمیدونم اینه که

      برای چیزی که پیش بینی میکردم ، چرا دیگه انقدر ته دلم خالی شد ؟!
      ​تو به هیچکس غیر از خودت نیاز نداری

    9. Top | #47334
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      ‏وقتی تو بچگی وسط مهمونیای شلوغ خوابت می‌بره و بعد یه کم که چشمات گرم میشه یه تکونی می‌خوریو می‌‌بینی به اتاقت منتقلت کردن و‌ روت هم لحاف گرم و نرمه و از پشت در اتاق، نور و سر و صدای مهمونا میاد. اون حس

    10. Top | #47335
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      حس نداشتن تو سال کنکور اوکیه؟

    11. Top | #47336
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      خوشحالی امروز.
      نتایج ازمون تخصصی پزشکی اومد
      خواهرم روان پزشکی اراک قبول شد
      چارشنبه دارم میرم باشون تهران
      شنبه هم با خاهرم میرم اراک
      نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...

    12. Top | #47337
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      ارام میگیرم
      حتی به همین 'صبر کن درست میشود' ها
      یه ذره امید واهی هم بد نیستا
      شاید درست شد... خدا رو چه دیدی

    13. Top | #47338
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      دلم برای اینجا تنگ شده بود، خیلی وقت بود می‌خواستم بیام بنویسم ولی وقت نمی‌کردم
      پریروز رئیس شرکتمون زنگ زد و گفت برادرم کرونا گرفته، منم هر کی که باهاش در ارتباط بوده رو فرستادم خونه
      شرکت خالیه، میشه لطف کنید برید یه کم کارا رو بندازید جلو؟
      گفتم بله حتما، چشم.
      اینجوری شد که این دومین روزیه که صبح ۷:۳۰ بیدار میشم، میرم سر کوچه، سوار مینی‌بوس میشم تا مترو، از مترو سوار مینی‌بوس میشم، یه ربع پیاده‌روی می‌کنم و می‌رسم شرکت
      البته الان که اینو می‌نویسم توی مینی‌بوس اولیم
      توی شرکت دو تا همکار هستن، یکی آبدارچیه اون یکی هم سرپرست شرکت، کاراش که تموم شه میاد بُردا رو می‌زنه توی وان قلع
      دیروز کلی حرف زد باهام، به قول خودش به چشم یه دوست
      هر چند که من زیاد خوشم نمیاد، اما احترامش رو نگه می‌دارم
      می‌گفت ۸ ماهه ازدواج کرده و اصلا راضی نیست، قبلش ۵ سال با هم دوست بودن، همه کاری کردن همه حرفی زدن، اما الان دختره زده زیر حرفاش، اینم کلا رفته سمت همون کثا‌فت‌کاریای مجردیش، سرد شده، و...
      هیچ حرفی نداشتم بزنم برای رابطه‌ای که اعتماد توش از بین رفته‌بود.
      می‌گفت خودم هزار تا کار کردم موقع مجردیم، خانومم هم کرده. الانم مطمئنم داره همون کارا رو می‌کنه
      می‌گفت امروز به خانومم گفتم شما میاین کمک، الان پیام داده امروز بهم کم‌توجه شدی...
      شنیدن این حرفا، برام عجیب بود...
      اون به این چیزا می‌گفت حق طبیعی و من می‌گفتم بی‌بندوباری، عدم تعهد، عدم وفاداری و تنوع‌طلبی...

      بگذریم

      بالاخره اون دانشگاهی که می‌خواستم قبول شدم. من لایق این جایگاه بودم. خیلی خوشحال شدیم
      بابام که همیشه مخالفم بود و پشتم نبود، از خوشحالی به مادربزرگ و عمه‌هام گفته‌بود

      و راستی
      هفته‌ی پیش رفتیم کرمان، بالاخره رفتم واکسن زدم. خیلی می‌ترسیدم [فوبیای آمپول]، اسپوتنیک زدم
      می‌خواستم آسترا بزنم، تموم کرده‌بود
      تا دو روز پاهام درد می‌کرد و جای واکسنش جوری بود که اگه دستم قطع می‌شد، کمتر درد می‌کشیدم -__- دختره‌ی سوسول -__- از درد خوابم نمی‌برد


      رسیدم به مترو
      دیدن این همه آدم که صبح بیدار میشن و می‌جنگن، قشنگه برام. امیدوارم برنده‌ی نبردهاشون باشن 3>
      رها کن رئیس

    14. Top | #47339
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ?why do we fall
      so that we can learn
      to pick ourselves
      up

    15. Top | #47340
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Fatemehhhh نمایش پست ها
      دلم برای اینجا تنگ شده بود، خیلی وقت بود می‌خواستم بیام بنویسم ولی وقت نمی‌کردم
      پریروز رئیس شرکتمون زنگ زد و گفت برادرم کرونا گرفته، منم هر کی که باهاش در ارتباط بوده رو فرستادم خونه
      شرکت خالیه، میشه لطف کنید برید یه کم کارا رو بندازید جلو؟
      گفتم بله حتما، چشم.
      اینجوری شد که این دومین روزیه که صبح ۷:۳۰ بیدار میشم، میرم سر کوچه، سوار مینی‌بوس میشم تا مترو، از مترو سوار مینی‌بوس میشم، یه ربع پیاده‌روی می‌کنم و می‌رسم شرکت
      البته الان که اینو می‌نویسم توی مینی‌بوس اولیم
      توی شرکت دو تا همکار هستن، یکی آبدارچیه اون یکی هم سرپرست شرکت، کاراش که تموم شه میاد بُردا رو می‌زنه توی وان قلع
      دیروز کلی حرف زد باهام، به قول خودش به چشم یه دوست
      هر چند که من زیاد خوشم نمیاد، اما احترامش رو نگه می‌دارم
      می‌گفت ۸ ماهه ازدواج کرده و اصلا راضی نیست، قبلش ۵ سال با هم دوست بودن، همه کاری کردن همه حرفی زدن، اما الان دختره زده زیر حرفاش، اینم کلا رفته سمت همون کثا‌فت‌کاریای مجردیش، سرد شده، و...
      هیچ حرفی نداشتم بزنم برای رابطه‌ای که اعتماد توش از بین رفته‌بود.
      می‌گفت خودم هزار تا کار کردم موقع مجردیم، خانومم هم کرده. الانم مطمئنم داره همون کارا رو می‌کنه
      می‌گفت امروز به خانومم گفتم شما میاین کمک، الان پیام داده امروز بهم کم‌توجه شدی...
      شنیدن این حرفا، برام عجیب بود...
      اون به این چیزا می‌گفت حق طبیعی و من می‌گفتم بی‌بندوباری، عدم تعهد، عدم وفاداری و تنوع‌طلبی...

      بگذریم

      بالاخره اون دانشگاهی که می‌خواستم قبول شدم. من لایق این جایگاه بودم. خیلی خوشحال شدیم
      بابام که همیشه مخالفم بود و پشتم نبود، از خوشحالی به مادربزرگ و عمه‌هام گفته‌بود

      و راستی
      هفته‌ی پیش رفتیم کرمان، بالاخره رفتم واکسن زدم. خیلی می‌ترسیدم [فوبیای آمپول]، اسپوتنیک زدم
      می‌خواستم آسترا بزنم، تموم کرده‌بود
      تا دو روز پاهام درد می‌کرد و جای واکسنش جوری بود که اگه دستم قطع می‌شد، کمتر درد می‌کشیدم -__- دختره‌ی سوسول -__- از درد خوابم نمی‌برد


      رسیدم به مترو
      دیدن این همه آدم که صبح بیدار میشن و می‌جنگن، قشنگه برام. امیدوارم برنده‌ی نبردهاشون باشن 3>

      این چیزا رو ادم میبینه نمیدونه به کی اعتماد کنه .... چه عاشقایی که به کجا کشیده شدن ..... آیا عشق توهمه ؟ ..... .. .. ... .. ... .
      ?why do we fall
      so that we can learn
      to pick ourselves
      up

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 19 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 19 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. ضد حال یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 222
      آخرين نوشته: 15 بهمن 1397, 18:36
    2. اگه یه تابلوی بزرگ تو آسمون بود که همه میدیدنش، روش چی مینوشتی؟
      توسط نیلگون_M5R در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 256
      آخرين نوشته: 27 آبان 1397, 15:57
    3. پاسخ: 180
      آخرين نوشته: 02 دی 1393, 00:39
    4. با جرئت هستید یا بچه ننه؟ و به نظرتون با جرئت بودن یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 72
      آخرين نوشته: 26 شهریور 1393, 20:49
    5. چند درصد پایه وپیش بخونم تو تجربی؟
      توسط VCP در انجمن پرسش و پاسخ زیست شناسی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 28 دی 1392, 02:27

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن