#نشست کنارم..کلی حرف زدیم..چیزهایی ک هیچ وقت نپرسیده بود ازم...خیلی چیزا رو گفتم و خیلی چیزها باز مخفی شد...خیلی طفره(شایدم تفره
) رفتم از حرف زدن..تهش بهم گف هیچ وقت حوصله منو نداشتی...اخ ک این حرف چقد قلبمو شکوند...دلم میخاد با اعماق وجودم داد بزنم بگم ک دوستت دارم مهربونم..باور کن خوشحالی تو ارزوی قلبی منه...
کاش جوری بشه ک بیام بنویسم اینجا "مگه میشه تو خوشحال باشی و من نباشم...؟"
#زندگی رسم خوشایندیست...(صدای داریوش)
#هروقت حرفی زدم اینجا نااروم بودم...چیزی ک این روزا حالمو عوض میکنه اونه و حرف زدن با چند دوست...
اونه ک با "اَتَ"گفتناش دلمو شاد میکنه
)
#منتظرم..نمیدونم منتظر چی...شاید ب قول نامجو،منتظر ی جایزه باشم...
#حکایت از صدای سکوت بدصدا...از چند متر "بالا تر از موران ادمی صورت" ..از حاکمیت منطقه ای غریب..از حرف های دو چهره..یا ساده تر بگم...=سیاهی هایی ک درتلاشم انها را سفید نشان دهم..(این ی تیکه هایی از یک کتاب بود..چون تازه دارم میخونمش خواستم بنویسمش )
#در هرصورت
)با هرکوفتی ک بشه
)هرررر چی بشهههه
من همواره اینگونه (
) خواهم بوووود
والا!
اخه میدونب چیه ؟ بشینی یجا بگی اخی واخِی
وای دیدی چیشد؟وای چرا فلان شد
وای باید اوجوری میشد
با اینا چیزی درست نمیشه...بقولی منتظر نباید بود تا چیزی درست بشه..باید خودت درستش کنی..
منم اینجا رو خداروشکر دارم
بیام چرت و پرت گاهی بنویسم و خودمو خالی کنم و بعد حالم خوب تر بشه
هرچن شدیدا پی این تصمیمم ک برم پست های قبلی این تاپیک رو پاک کنم
¬_¬ ولی حیف حال ندارم بگردم
)
#خدا هوامو داشته باش..
خدا باز ی چیزایی بین منو تو بمونه...باشه؟؟