آدم جرات نميكنه ديگه اينجا احساسات شخصيشو بگه ولي حس گلايه دارم از خدا
آدم جرات نميكنه ديگه اينجا احساسات شخصيشو بگه ولي حس گلايه دارم از خدا
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
در میانهء انبوه دلتنگی و دلزدگی
صدای سکوت شب
شلاقیست بی مهر که بر دل مینشیند
و ازدحام تنهایی
دشنه ایست که ذهن را در آغوش میکشد
.
سحرگاه که خروس مرده با گلوی بریده اش
رنگ روشن به جهان مرده میزند
فرصتی ایجاد میشود تا از قبر خانه
به گورستان جهان سیر کنیم
و یک بار دیگر مانند دیروز و فردا
بمیریم و دفن شویم
.
بوی خوش نان گندم
حسرتیست که کارتن خواب خیابان
مدتی است به دل دارد
و خدایی که در این نزدیکیست
دندان هایش را گرفته
مباد گفته شود
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
.
خودرو ها سیگار میکشند
عابران سر به زیر و کم حرف
مراسم خواستگاری را تمرین میکنند
پنجره ای باز است
با سنگ همسایه نگران
.
آدمان میترسند از ترس
از سوی نیستی تهدید به نیستی میشوند
.
تمام میشود؟
بیم آن دارم این پایان
آغازی باشد دردناک تر از درد
.
نگویم بهتر است
جنگ را چه حاجت به صلح
باید لال بودن را تمرین کنم
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
عجیبه وقتی با دوستات حرف میزنی (مجازی) حس میکنی خیلی نزدیکین ولی وقتی نباشی مدتی مجازی(کلهم بدون نت) فرسخ ها احساس دوری میکنی و کیلومترا فاصله ی شهری خیلی به چشم میاد و انگار همش یه خواب بوده!
خب واقعا شوکه م و حس خوبی ندارم گوشیم قدیمی بود متاسفانه هی خاموش روشن، دادم تعمیر ، احتمالش ضعیفه درست شه ، گوشی مامانمم بخاطر قضایایی مربوط ب داداش کوچیکم بهمون نمیده و دیشب ک دستم بود ک اتمام حجت کرد که به گوشیش دست نزنم=| منم چون هرچقدم اصرار کنم باز راضی نمیشه پس دیگه ی بار دیگه هم تکرارش نمیکنم ، بخاطراینکه گوشیمم داغون شده وای فای هم شارژ نمیکنن چون بابام خودش نت داره =| خودمم پول گوشی جدید ندارم وخب خونواده دارن ولی از بابامم که پول نخواستم از سه سال قبل واسه هیچی، الانم واقعا نمیتونم ازش بخوام =| الآنم با گوشی دخترخالم اومدم =|
تو خونه بی هیچ نتی که میپوکم خیلیا یا زاپاس دارن یا زود ی گوشی جدید میگیرن منم که هیچ واقعا هیچ =(
عاغا امیدوارم معجزه شه گوشیم درست شه اگه عمری باشه برگردم با همین اکانت میام ،فیک نمیسازم خیلی اوضاع ناجوره ینی چی اونم نزدیک تابستون که گفتم بعد مدت ها با خیال راحت تل میریزم و اینا =/ از فیلم و عکس و آهنگ و... خلاصه تازه های روز بگیر تا بدون هیچ راه ارتباطی با دوستا و دلتنگی همش که پرپر شد
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
ویرایش توسط be_quick : 11 خرداد 1400 در ساعت 16:39
یه حسی مث غروب جمعه دارم به الانم
دلم گرفته ... دوستام امشبم رفتن بیرون
دوستای دبیرستانم
دوره گرفتن الان یه ماهه یه شب در میون میرن بیرون یه چیزیم میخورن یا اگه نخورن دور دور میچرخن با ماشین
امشبم دارن میرن. من واقعا دلم میخواد برم .
ولی از طرفیم واقعا دلم نمیخواد برم. بخاطر اینکه حس میکنم تو بحثاشون جایی ندارم چون همه دانشجو ان. البته اونا نمیدونن من دانشجو نیستم.
ظهر نخابیدم و الان یه حال بدیم
ترکیب سردرد و حالت تهوع
چشمامم درد میکنه.
شاید بگید خب گوشیتو خاموش کن تا نبینی که دارن میرن بیرون و فلان
جالبه بدونید بالاخره به یه طریقی بام ارتباط برقرار میکنن که بم بگن توام بیا
الان ماه هاست ندیدمشون.
امروز زهرا اومد بم گفت تو پیوی مینا توام میای؟ قبلن هم ن بار بم گفته بوده مینا اگه تو میری باهاشون منم بیام. حتی چن بار بم گفت بیا بریم دوچرخه سواری دوتایی. همش گفتم نه
اونم بخاطر اینکه این مدت امتحان داشته قبلشم علوم پایه قبلشم از کرونا میترسید نمیرفت باهاشون الان تازه واکسن زده داره میره بیرون با اکیپ
به زهرا گفتم زهرا واقعا حوصله ندارم امشب
خیلی دلم براش تنگ شده
خیلیییی ...
حس میکنم الان و اینجایی که هستم همش یه شوخیه
یه شوخی زشت ...
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
ویرایش توسط Mina_medicine : 11 خرداد 1400 در ساعت 21:26
یه وقت هایی یه ادم یا یه چیز هیچ وقت برای تو نبوده فقط اصرار داشتی به بودنش تو خیال خودت از روی تنهاییت یا هر چیز دیگه ای باید اونقدری قوی باشی که بفهمی براش یه ادمی مثله بقیه ادما بدون هیچ تفاوتی هر چه قدر قبول کردنش تلخ باشه شیرین تره برات از انکار کردنش.
جالبه برا شما دوستای دانشجو تشویق میکنن بیا بریم بیرون ، ولی در نوع خودم این منم که به عنوان یه بیکار علاف به دوستای دانشجوم زنگ میزنم نمیزارم بمونن خونه
همین هفته پیش امتحان حسابداری داشت دوستم گذاشته بود شب بخونه ، شبم بردمش صفا سیتی دهنش سرویس شد صبحم نیم ساعت دیر رفته بود سر امتحان و به معنای واقعی ری*ده
اه بابا اگه دوستون مسخرتون کرد که دانشجو نیستی ، نقدا بدون فوت وقت بزنید در گوشش . جو دوستانه این حرفا رو نداره که
یکی از دوستام دندون میخونه خیلی زرت پرت میکرد اون روز که دندان انسان فلانه و بهمانه ، زغال رو دادم دستش تا اخر مجلس داشت زغال قلیون میچرخوند .
سعی کنین تو جمع حکومت کنید به جای اینکه بشینین یکی براتون حرف بزنه از داشته هاش .
پسرا یه چیز خوبی که دارن اینه یکی که میره سر منبر برا سخنرانی انواع مختلف کار هست که نزاری دیگه حرف بزنه یکیش اینه که اب داغ بریزی رو تیشرتش و انواع شوخی های شهرستانی .
البته عواقبش هم متعاقباً مدنظرت باشه ، یادمه انداختنم تو جوب همینا مجبور شدم با پیژامه و بدون کفش از پارک تا خونه برم.
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
ویرایش توسط Mohamad_R : 12 خرداد 1400 در ساعت 15:15
دوست عزیر!
اینقدر دنیاتون کوچیک نباشه
۸۰٪ رشته های دانشگاهی آینده ی شغلی ندارن
(اگر به خاطر شغل میخواین ادامه دحصیل بدین)
از زندگی تون لذت ببرید
حیف این عمره
مگه شما چند باز زندگی می کنین که با خودتون این جوری می کنین؟
مطمئن باشید که خدا تقدیر بسیار زیبایی براتون نوشته
و. آینده ی بسیار زیبایی در انتظارتونه
خلاصه اینکه:
اگه الان یاد نگیریم از زندگی مون لذت ببریم
هیچ وقت دیگه هم نمی تونیم
ر ا:
امروز هیچ کار خاصی نکردم
ولی خوبم
این جورشو تا حالا نداشتم!
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
تاوان حرف هايی که نمی توانيم بزنيم...
موهای سفيدی ست
که لابلای موهايمان داريم...
ولی به همه می گوييم ارثيست ...
به قول بزرگی که می گوید:
درد دارد
وقتی ساعتها مینشينی
و به حرفايی که هيچ وقت
قرار نيست بگويی
فکر ميکنی...!
خستم
ناراحتممم
شکستمممم
اما کسی نیست که باهاش حرف بزنمم نمیدونم واقعا درسته این حرفم یا ن اینکه وقتی غمگینم با یکی حرف بزنم یا ن ؟
اینکه آدم شوخی باشیم و همیشه بگیم و باعث خنده بقیه شیم باعث میشه هیچ کس تورو جدی نگیرهه بهت اهمیت نده درک نکنه که توهم ممکنه روزی ناراحت باشییی
اون کسایی که هر وقت هستم باعث خندشون میشم الان کجان
نیستننن شایدم هم مشکل از خودمه که فکر میکنم بقیه هیچ علاقه ای به شنیدم وقتی غمگینم ندارن ....
نمیدونم
از این شخصیت طنزی که دارم متنفرممم
مرا به سخت جانی اینچنین گمان نبود....
امروز خیلی گنگ بودم یه حسی بین نبودن و خاستن ، هوپس دلم خیلی جیزا میخاد ولی الان نیست ، الان یه اهنگ با ولوم باالا گذاشتم فک کنم دو دق دیگه پرده صماخم میچسپه ب قشر مخم ، امروز خیلی اتفاقی یه دست نوشته از خودم دیدم که دقیقا مال روزی بود میخاستم استارت بزنم واس کنکورم ، اخرش نوشته بودم امیدوارم وقتی یه زمانی اینو بخونی که از ته دلت خوشحال باشی ، اومدم دوباره زیرش نوشتم هنوز که قسمت نشده ولی امیدوارم که بشه .....اخرش اعصابم بهم ریخت اتیشش زدم ، نمدونم چرا هنوز خودمم دلیلشو نمدونم .....
dont care about
در حال حاضر 12 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 12 مهمان)