جدیدا دلم واسه همه میسوزه
دلرحم نبودنم آرزوست:/
فکر کنم یکی از بدترین حسرتا این باشه که یهو از خواب بیدار شی و ببینی بهترین سال های عمرتو و جوونیتو تو افسردگی بودی و اونطور که میتونستی، زندگی نکردی!!!
نمیدونم یهو به اینا فک کردم ، غبطه خوردم به سن جوونی دلیلشم این بود آینده رو تصور کردم اگ اینطور میبودم!!
ازقدرت و سرعت و آمادگی جسمانی و رنگ موی طبیعی خودت و پوست صاف بگیر تا هیجان و احساسات این سال ها
نگین چه کاری میتونستم بکنم و اینا فرقی نداره پیری هم، که تو این عکس و کلیپ میتونه نشون بده اینارو ، و اینم اشتباس هی زحمت هی کار کنی تا تو پیری برسی به ی چیزایی =( امیدوارم همه به خصوص جوونا زندگی کنن نه فقط زنده باشن،
چقد کم ارزش داره واسمون متاسفانه کم کم دارم ب این باور میرسم خیلیا فک میکنن با اخم دائم شیک ترن و گنگ یا سطح بالان=( =/
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
ویرایش توسط be_quick : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 00:21
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
ویرایش توسط be_quick : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 00:20
i gave my all and they all know itYou turned me down and now it’s showingLike it was easymade me think I deserved itIn the thick of healing, yeahWe’d always go into it blindly i needed to lose you to find meYou promised the world and I fell for it i put you first and you adored it Set fires to my forestAnd you let it burnAnd now the chapter is closed and doneAnd now it’s goodbye, it’s goodbye for us
dont care about
ویرایش توسط mmd_javad_yari : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 01:26
چقدر شبیه من ���������������� �
هر چی گفتم و میگم ، مخصوصا درباره دوستام کلا یه چیز دیگه برداشت میشه
و حتی بعدا علیه خودم ازش استفاده میشه
الان کلا سکوت پیشه کردم ولی یه جاهایی آدم دلش می ترکه اگه حرف نزنه حتی با اینکه از دردسرای بعدش خبر داشته باشه
اونا هم تقصیری ندارنا ولی خب آدم دلش میشکنه از این درک نشدن، یه جایی خسته میشه و میبره
ولی تو قوی بمون و کوتاه نیا، برای چیزی که تا الان کلی زحمتشو کشیدی تلاشتو ادامه بده
من کم آوردم، با خودم و خودشون لج کردم، الان فقط حسرتش مونده و یه عالمه غصه
فقطم من ضرر کردم
خانواده همچنان با همون موضع و با قدرت دارن ادامه میدن
تو را به ترانهها بخشیدم
با من نمان
عمر هیچ درختی ابدی نیست
باید به جدایی از زندگی عادت کرد
-شمس لنگرودی-
اون کلیپه بود میگف خدایا بسه دیگهاغا زلزله بسه دیهخیلی لرزیدیماما دیه عادت کردیم نزدیم تو کوچه بابام بیدار شد بعد گف چیزی نی خابید:/
تکان نخوردیم تا خدا تکانمان داد
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
ویرایش توسط rz1 : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 17:52
حسی به کلمات مرده منتقل نشد
جعبه فلزی کوچک را که خرید
دیگر مثل گذشته
نه اهل خواندن شد نه نوشتن
متن هایش اکثرا کپی
همان کپی ها را هم نمی خواند یا اگر می خواند به زور چند سطر اول را با چشم دید می زد.
مدتی گذشت
دفتری آورد
واژه پشت واژه سوار
جمله پشت جمله
شلخته چند دقیقه ای نوشت
ولی بی فایده بود
دیگر مثل قدیم
حسی به کلمات مرده منتقل نشد
چیزی در مغزش سنگینی می کرد
تلاش پشت تلاش
دیگر رمقی برای بیان احساسات نداشت
جعبه صدا داد
قلم را گوشه ای انداخت
دفتر را هم...
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
ویرایش توسط Lavender_Haze : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 22:41
جایی که فقط گفتند و نچ نچ کنان تف به روزگار سر میدادند، حقیقتی آشکار شد که آن واجب بودن «تقدس زدایی» بود.
و اما آن احمقانی که وعده دادند، بدلیل کور بودن ذهنشان حقیقت را ندیدند.
گفته بودم که هرگز برای مرگ ماهی شب عید اشک نخواهم ریخت
دیدید؟ دیدید ماهی مرد و من همان بودم که هستم؟
شاید فکر کردید من هم مانند شما آینه دلخواه های مقابلم؟
هنوزم ادامه میدهید؟ موردی ندارد. رسوایی بزرگتری در انتظارتان است.
در آستانه دیوانه شدن
از خستگی
از سردرگمی
از تنهایی
از خمودگی و بیهودگی
وسط همه این چیزا دلم میخواد برم استاد ژنتیکمو از نزدیک ببینم، بغلش کنم، نازش کنم و بگم بیا من برات یه بسته اینترنتی خوب میخرم
پدرمونو در آوردی تو این سه ماه
خدایا تو رو خدا بهش بفهمون که مشکل از اینترنت خودشه نه هیچ چیز دیگه ای!
تو را به ترانهها بخشیدم
با من نمان
عمر هیچ درختی ابدی نیست
باید به جدایی از زندگی عادت کرد
-شمس لنگرودی-
در حال حاضر 35 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 35 مهمان)