خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3093 از 3687 نخستنخست ... 2993308330923093309431033193 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 46,381 به 46,395 از 55297
    1. Top | #46381
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      جدیدا دلم واسه همه میسوزه

      دلرحم نبودنم آرزوست:/

    2. Top | #46382
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      فکر کنم یکی از بدترین حسرتا این باشه که یهو از خواب بیدار شی و ببینی بهترین سال های عمرتو و جوونیتو تو افسردگی بودی و اونطور که میتونستی، زندگی نکردی!!!
      نمیدونم یهو به اینا فک کردم ، غبطه خوردم به سن جوونی دلیلشم این بود آینده رو تصور کردم اگ اینطور میبودم!!
      ازقدرت و سرعت و آمادگی جسمانی و رنگ موی طبیعی خودت و پوست صاف بگیر تا هیجان و احساسات این سال ها
      نگین چه کاری میتونستم بکنم و اینا فرقی نداره پیری هم، که تو این عکس و کلیپ میتونه نشون بده اینارو ، و اینم اشتباس هی زحمت هی کار کنی تا تو پیری برسی به ی چیزایی =( امیدوارم همه به خصوص جوونا زندگی کنن نه فقط زنده باشن،
      چقد کم ارزش داره واسمون متاسفانه کم کم دارم ب این باور میرسم خیلیا فک میکنن با اخم دائم شیک ترن و گنگ یا سطح بالان=( =/


      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 00:21

    3. Top | #46383
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      @Araz@

      آراز جان اگه میشه این گل رو @be_quick@ از توقیف چت باکس دربیاری فقط این باروووو

    4. Top | #46384
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Hiva05 نمایش پست ها
      @Araz@

      آراز جان اگه میشه این گل رو @be_quick@ از توقیف چت باکس دربیاری فقط این باروووو
      وااای هیوا الان بقیه اعصابشون داغون میشه،فک میکردم اون اولیو ویرایش بزنی خخخخ ب هرحال خیلی ممنون )))



      ر.ا: حس خوب ،تصمیم گرفتم آرامشو بغل کنم
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 00:20

    5. Top | #46385
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط be_quick نمایش پست ها
      وااای هیوا الان بقیه اعصابشون داغون میشه،فک میکردم اون اولیو ویرایش بزنی خخخخ ب هرحال خیلی ممنون )))
      ویرایش میشد ولی منشن نمیکرد مجبور شدم پست جدید بزارم

    6. Top | #46386
      کاربر فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      i gave my all and they all know itYou turned me down and now it’s showingLike it was easymade me think I deserved itIn the thick of healing, yeahWe’d always go into it blindly i needed to lose you to find meYou promised the world and I fell for it i put you first and you adored it Set fires to my forestAnd you let it burnAnd now the chapter is closed and doneAnd now it’s goodbye, it’s goodbye for us
      dont care about
      ویرایش توسط mmd_javad_yari : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 01:26

    7. Top | #46387
      کاربر نیمه فعال

      Sharmande
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mina_medicine نمایش پست ها
      داشتم فکر میکردم چقد خوبه اینجا(پانسیون) هست ..
      از شر خانواده به اینجا پناه اوردن
      آخ از حرفای خانواده ... آخ
      صبح که بیدار شدم انگار خواب دیده بودم :/ رفتم تو اشپزخونه کنار مامان بابام نشستم سلام کردم
      بعد یه سری سوالا پرسیدم که نباید میپرسیدم ...
      بعد بابام اعصابش خورد شد و به منفی ترین حالتی که میشد سوال های منو برداشت کرده بود
      قرار بود صب برم حموم کل تایمی که اونجا بودم داشتم به حرفامون فکر میکردم و اصن پریشون بودم
      اومدم بیرون گفتم بابا من اصلا منظور این شکلی نداشتم و سعی کردم یکم شفاف تر توضیح بدم
      (من اصن شخصیتم اینطوری نیس که هی ادامه بدم به بحث و هی بخوام بحث کنم ولی واقعا دلم نمیخاس بابام فکر بدی کنه)
      دوباره بابام عصبانی شد من هیچی نگفتم ... اخر حرفاش گفت "من میگم بخون به یه جایی برسی همه رفتن به یه جایی رسیدن فقط تو موندی ... "
      اصلا این جمله ای که گفت هیچ ربطی به بحث نداشت انگار فقط میخواس منم اندازه خودش ناراحت بشم ...
      من بغض کردم فقط اروم گفتم هرکس یه سرنوشتی داره.
      بعدم رفتم .
      به این نتیحه رسیدم که دیگه نباید درباره دوستام با خونواده حرف بزنم
      هرچند به نظر من اونا هم به جایی نرسیدن ولی از نظر خونوادم رسیدن
      کاش میتونستم بگم خودتون منو اینطور بار اوردین که به همین چیزایی که دوستام بهش راضی شدن راضی نشم الان ازم طلبکارید؟!! خودتون هرسال به من گفتین بخون به امید چیز بهتر. من نه علاقه داشتم به درس نه با این زندگی کنکوری راحت بودم. نه عاشق پشت کنکور موندن بودم .
      خودم کم فشار رومه کم استرس دارم که انقد حرفای قشنگ اول صبحی بارم میکنن؟
      الان که فکر میکنم حرفای بابام درسته
      خودمم بارها بهش فکر کردم ولی مشکل اینه که حرف اشتباهی تو جای اشتباهی بود ... دقیقا مثل حرف خودم ...
      همین باعث شد اشکم در بیاد و از تو اشپزخونه تا همین الان اروم پشت ماسک گریه کنم :/


      چقدر شبیه من ���������������� �
      هر چی گفتم و میگم ، مخصوصا درباره دوستام کلا یه چیز دیگه برداشت میشه
      و حتی بعدا علیه خودم ازش استفاده میشه
      الان کلا سکوت پیشه کردم ولی یه جاهایی آدم دلش می ترکه اگه حرف نزنه حتی با اینکه از دردسرای بعدش خبر داشته باشه
      اونا هم تقصیری ندارنا ولی خب آدم دلش میشکنه از این درک نشدن، یه جایی خسته میشه و میبره
      ولی تو قوی بمون و کوتاه نیا، برای چیزی که تا الان کلی زحمتشو کشیدی تلاشتو ادامه بده
      من کم آوردم، با خودم و خودشون لج کردم، الان فقط حسرتش مونده و یه عالمه غصه
      فقطم من ضرر کردم
      خانواده همچنان با همون موضع و با قدرت دارن ادامه میدن
      تو را به ترانه‌ها بخشیدم
      با من نمان
      عمر هیچ درختی ابدی نیست
      باید به جدایی از زندگی عادت کرد
      -شمس لنگرودی-


    8. Top | #46388
      rz1
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      اون کلیپه بود میگف خدایا بسه دیگهاغا زلزله بسه دیهخیلی لرزیدیماما دیه عادت کردیم نزدیم تو کوچه بابام بیدار شد بعد گف چیزی نی خابید:/
      تکان نخوردیم تا خدا تکانمان داد

      زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست

      ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها

      له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع

      خوب ولی اشتباه
      ویرایش توسط rz1 : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 17:52

    9. Top | #46389
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      هوا بس ناجوانمردانه گرم شد یهو دلم برای هوای خفن اوایل اردیبهشت تنگ میشه.

    10. Top | #46390
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      حسی به کلمات مرده منتقل نشد

      جعبه فلزی کوچک را که خرید
      دیگر مثل گذشته
      نه اهل خواندن شد نه نوشتن
      متن هایش اکثرا کپی
      همان کپی ها را هم نمی خواند یا اگر می خواند به زور چند سطر اول را با چشم دید می زد.
      مدتی گذشت
      دفتری آورد
      واژه پشت واژه سوار
      جمله پشت جمله
      شلخته چند دقیقه ای نوشت
      ولی بی فایده بود
      دیگر مثل قدیم
      حسی به کلمات مرده منتقل نشد
      چیزی در مغزش سنگینی می کرد
      تلاش پشت تلاش
      دیگر رمقی برای بیان احساسات نداشت
      جعبه صدا داد
      قلم را گوشه ای انداخت
      دفتر را هم...

    11. Top | #46391
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط rz1 نمایش پست ها
      اون کلیپه بود میگف خدایا بسه دیگهاغا زلزله بسه دیهخیلی لرزیدیماما دیه عادت کردیم نزدیم تو کوچه بابام بیدار شد بعد گف چیزی نی خابید:/
      تکان نخوردیم تا خدا تکانمان داد

      الی فداااااات بشه.خدایا حواست به رضیم باشه.نترسی هااا.
      چقدرررر من دلداری بده بدی هستم

      ر ا: نمیدونم.دو روزه ۲ساعت و نیم خوابیدم.ولی دلم میخواد امشبم نخوابم.من باشم و یه لیوان کاپوچینو و یه کاغذ و مداد.بدون هیچ فکری...."آزاد"
      من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
      ویرایش توسط Lavender_Haze : 31 اردیبهشت 1400 در ساعت 22:41

    12. Top | #46392
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      دلم می خواد یکی منو از این چاه فکری بکشه بیرون
      حتی اگه شده به زور

    13. Top | #46393
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      طاقت زندگی و مرگم نیست.

    14. Top | #46394
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      جایی که فقط گفتند و نچ نچ کنان تف به روزگار سر میدادند، حقیقتی آشکار شد که آن واجب بودن «تقدس زدایی» بود.

      و اما آن احمقانی که وعده دادند، بدلیل کور بودن ذهنشان حقیقت را ندیدند.
      گفته بودم که هرگز برای مرگ ماهی شب عید اشک نخواهم ریخت
      دیدید؟ دیدید ماهی مرد و من همان بودم که هستم؟
      شاید فکر کردید من هم مانند شما آینه دلخواه های مقابلم؟

      هنوزم ادامه میدهید؟ موردی ندارد. رسوایی بزرگتری در انتظارتان است.

    15. Top | #46395
      کاربر نیمه فعال

      Sharmande
      نمایش مشخصات
      در آستانه دیوانه شدن
      از خستگی
      از سردرگمی
      از تنهایی
      از خمودگی و بیهودگی



      وسط همه این چیزا دلم میخواد برم استاد ژنتیکمو از نزدیک ببینم، بغلش کنم، نازش کنم و بگم بیا من برات یه بسته اینترنتی خوب میخرم
      پدرمونو در آوردی تو این سه ماه
      خدایا تو رو خدا بهش بفهمون که مشکل از اینترنت خودشه نه هیچ چیز دیگه ای!
      تو را به ترانه‌ها بخشیدم
      با من نمان
      عمر هیچ درختی ابدی نیست
      باید به جدایی از زندگی عادت کرد
      -شمس لنگرودی-


    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 35 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 35 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. ضد حال یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 222
      آخرين نوشته: 15 بهمن 1397, 18:36
    2. اگه یه تابلوی بزرگ تو آسمون بود که همه میدیدنش، روش چی مینوشتی؟
      توسط نیلگون_M5R در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 256
      آخرين نوشته: 27 آبان 1397, 15:57
    3. پاسخ: 180
      آخرين نوشته: 02 دی 1393, 00:39
    4. با جرئت هستید یا بچه ننه؟ و به نظرتون با جرئت بودن یعنی چی؟
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 72
      آخرين نوشته: 26 شهریور 1393, 20:49
    5. چند درصد پایه وپیش بخونم تو تجربی؟
      توسط VCP در انجمن پرسش و پاسخ زیست شناسی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 28 دی 1392, 02:27

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن