گایز میشه بگید بهم چطور تایید ایمیل بزنم؟
حالم داره ازین یکنواختی و بلاتکلیفی و تکرار و تکرار و تکرارش به هم میخوره....
به یک زندگی متفاوت، نیازمندیم...
یِکی هَست اون بالا کِ خالِصانه باهاته
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
دارم کلافه میشم ://///
هرشب که میخوابم خواب میبینم برگشتم دوران مدرسه !
جالب اینه خودمو تو همین سن میبینم که باز دارم میرم مدرسه
اونشب خواب میدیم رفتم کلاس شیشم و معلمم میخواست تست بگیره !
میگفتم خانوم من یادم نیس مباحث کلاس شیشم چیا بوده
دیشبم که خواب میدیدم رفتم مدرسه
ناظم وایساده داره ناخونا رو چک میکنه !
منم دقیقا مث همیشه ناخونام بلند بود !
داشتم تو خواب خداروشکر میکردم که لاک هامو پاک کردم وگرنه اخراج میشدم !
خدایااااا خودت بگو عذاب کودوم گناهمه من دیگه طاقت ندارم ! صد میدم دیگه این خوابارو نبینم
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
ویرایش توسط Frozen : 14 شهریور 1399 در ساعت 16:36
روز جمعه از ساعت 8 صبح تا 9 شب سرکار بودم و خیلی خستم و نگرانی کنکور هم دارم و امادگی بد شدن اوضاع رو اصلن ندارم ایشالا همه به خواسته هاشون برسه
داشتم یه فیلمی میدیدم توش گفت see you later
من را برد به خاطرات اون دوشنبه لعنتی
اونجایی که بهم گفت see you later
ولی خب هنوز اون تایم later نرسیده و الان بینمون کیلومتر ها فاصلس
اووپس
امروز باید میرفتم مدرسه ولی نرفتم
البته ی نیم ساعتی رفتم کتابامو گرفتم :/
مدیریت خانواده :///
سلامت :///
هویت :///
این کتابا چین سال اخری ://///
بیخیالش :/
وایی کتابای جدیدددددددددد )))))
خیلی خوبه :/ هروقت ی کتاب جدید میگیرم ی عالمه ذوق میکنم خیلی درس میخونم :/
ولی هیچوقت فکر نمیکردم دلم برای مدرسمون تنگ بشه :/ امروز همش در و دیوارای مدرسه رو نگاه میکردم ذوق میکردم :/
دلم برای دوستام هم تنگ شده بود هر چند خیلی ندیدمشون موقعی ک رفتم مدرسه اونا رفته بودن تو سالن برگزاری مراسما ک جشن اغاز سال تحصیلیو بگیرن :/ منم ی لحظه رفتم داخل بچها رو دیدم دورادور با رعایت پروتکل ها! سلام و احوال پرسی کردیم و یکم رفع دلتنگی شد بعدش رفتم کتابامو گرفتم اومدم خونه :/
دلم برای معلمامون حتی اونایی ک ازشون بدم میومد هم تنگ شده بود :/ برای سرایدار مدرسه هم تنگ شده بود :/ برای مدیر :/ برا معاونا :/ مخصوصن اون معاونمون ک همش ب ناخونا گیر میداد(خانم صادقی ای کاش امروز ناخونامو میدیدی
این بود احساسات من
پایان
جیزززز فاز الانمو دوس دارم :/ یکم زدم تو مود خل بازی :/ خیلی خوشه :/
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پیدا خواهیم کرد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم...
ویرایش توسط zhi.a : 15 شهریور 1399 در ساعت 10:53
زندگی چنگ میندازه وسط قلبتو و به خودت میای ، میبینی همه چیتو باختی و فقط تو رویاهات سیر میکردی
و تو با یه قلب مملو از درد و یه مغز خسته همچنان ادامه میدی ..
تحقیر شدم توسط گربه نره و روباه مکار
این دنیا دیگه جای موندن نیست
جایی که روباه شاهه و شیر تو سوپری منقضی میشه
یادمه هفته قبل کنکور از یکی از دوستای پشت کنکوریم پرسیدم: چرا نسبت به همه چی بی حس شدم؟ نه خوشحال میشم نه ناراحت. احساس پوچی میکنم. هیچکس و هیچ چیز هم خوشحالم نمیکنه.
زد رو شونه ام گفت غمت نباشه. اینا عوارض قبل کنکوره.
و من موندم با یه عارضه ی قبل کنکوری که تا الان ادامه داره.
در حال حاضر 85 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 85 مهمان)