!♠♥ احساسات روزانه♥♠امروز چه حسی داری؟!♠♥

[Special-Girl]

و تاریخ دوباره تکرار میشه امسال با قدرتی بیشتر از طرف کرونا

خداروشکر حال روحیم خوبه
جسمی هم خوبم شکر خدا و رو به بهبودی بیشترم
خب فردا اولین تولد منه که نو جشن ، نو کیک ، نو برف شادی
باید تنهایی تو کلبه درویشیم بشینم و از پشت گوشی تبریکای عزیزانم رو بخونم
ولی عیب نداره ، قسمت و حکمت این بود
میتونست وضعیت از این بدتر هم باشه که به جای قرنطینه توی یه طبقه جدا از خانواده ، تو بیمارستان باشم -_- اما خب شکر که در اون حد حالم بد نشد
خلااااصه بگم که همه ی اینا باعث نمیشن لبخند از رو لبام بره
باید امشب و فردا طبق روال هر سال لیست هدفای کوتاه مدت و بلند مدتم رو برای یکسال پیش رو بنویسم *_* خیلی کار لذت بخشیه برام
و امشب و فردا از صمیم قلبم اول از خدا میخوام ریشه ی بیماری و کسالت علی الخصوص از جنس کرونا تو کل جهان خشکیده بشه و برای سلامتی و خوشبختی و موفقیت تک تک عزیزانم و حتی کسایی که نمیشناسمشون دعا و آرزوهای خوب و قشنگ میکنم ، اخر از همه هم از خدا میخوام کمکم کنه تا به همه اهدافم برسم ^_^

ایشالااا عمری باشه و سال بعد با یه پست خفن و پرررر انرژی تر از روز تولدم حرف بزنم *_*

[Setty]

عالی هستم. عالی عالی. بعد از کلی وقت که با کلی سختی و گریه و سردرد گذشت دارم کم کم آرامشو حس میکنم. یه حس خیلی خوبی ته دلم نشسته. بهش ایمان دارم. خدایا کمکم کن همینطور به تلاشم ادامه بدم. این حس خوبو سعی میکنم باز مثلا قبلا همینطور داشته باشم. دوباره بمب شادی و انرژی مثبت میشم

[.yalda.]

حس میکنم تو یه باتلاق گیر کردم امروز ازش میام بیرون به هر زحمتی که شده...

[Nikolai]

خیلی دلتنگتم خیلی و آخر گریه هام وقتی یاد این میوفتم که هر چقدرم ضجه بزنم قرار نیست که دوباره ببینمت آتیش می گیرم هیچوقت معنی کلمه دلتنگی رو اینقد درک نکرده بودم . . .
خودت تا چن سالگی بابات و داشتی؟ ب نظرت برای من زود نبود رفتنت؟
منی که سالی یک بار گریه می کردم الان تو بهترین سالای زندگیم حساب گریه هام از دستم در رفته . . . به معنای واقعی کلمه دارم پیر میشم از شدت این غم . . .دیگه از تحمل نبودنت کم آوردم نمی دونم باید چیکار کنم که برام عادی شه راس می گن فراموشی هنر میخواد و من بی هنرترین آدم دنیام . . .
خیلی وقتا کاری که می کردم برا خودم ارزشی نداشت ولی وقتی تو رو می دیدم که با غرور در مورد من حرف می زنی و به اون کارم افتخار می کنی بهترین حس دنیا رو داشتم ، خیلی تشویقاتو کم دارم تو زندگیم و ازون بیشتر گیر دادناتو . . .
از دستت دلخورم اوایل خیلی میومدی بخوابم ولی الان آخرین بار فک کنم یک ماه پیش بود میدونم پسر خوبی نبودم برات ولی می گن بچه هرچقدرم که بد باشه حتی قاتلم باشه والدین هنوزم دوستش دارن . . .پس چرا نمیای بخوابم؟؟؟؟؟؟چرااااااااااا اااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بم قول دادی که حتما حتما خوب می شی و اینقد نگران نباشم ولی به قولت عمل نکردی حالا هم که دیگه به خوابم نمی یای . . . ازت گله دارم . . .
خیلی دلم می خواست آخرش بنویسم یه روزی تو کوچه ما هم عروسی می شه ولی عروسی که تو توش نباشی ب چ دردم میخوره خیلی زود پیرم کرد رفتنت دلم نمی خواد بقیه زندگیم و بدون تو ببینم یعنی حتی اگه بخوامم اصلا نمی تونم بدون تو تصوری از زندگیم داشته باشم . . .

[high.target]

خوببببم
پرانرژی
و اینگه دارم میخونم
واس فزرداااا
ی درسو ک خوندم هیچچچ
ی درسم ک دیروز تموم شد اونم هیچچچ
ی دونه هم ک الآن دارم مرور میکنم
اونم هیچچچ
نبود
خدایا کمکم کن
میترسم
از خلاقیتای این استادا^^
مرسی♡♡♡

[_Senoritta_]

این روزا همه مشکلات و دغدغه های خودشونو دارن نباید از کسی انتظار داشته باشی

[Ruby]

ممکن بود که خودم رو در این لحظه بیشتر دوست میداشتم اگه الان اوایل بهمنِ۹۶ بود و ساعت نمیدونم چند..
مامان از جلسه اولیا مربیان برگشته خونه و با خوشحالی و برق توی چشماش.
میاد و میگه که چقدر معلما ازم تعریف کردن و دوسم داشتن.
با خوشحالی میگه که حسِ غرور داشته اون لحظه که کارنامه مو گرفته و همه نگاش کردن .
بیاد و بگه که چقدر بهم افتخار میکنه..و خوشحاله که منو داره
اخر شب که بابا هم از سرکار میاد منم چایی زعفرون میریزم و میرم پیشش و بهم نگا میکنه و میگه چقدر خوبی رض..
ولی حیف امروز تیر99 و گذشته ها گذشته.
میتونم از شدت این غمِ قدیمی مثل اسکناس مچاله شم
کی میدونه این چندماه و چندروز چندبار تبدیل شدم به اسکناسِ مچاله!!!
فقط خودم.
چون تنها دوستِ خودم این سال ها، خودم بودم

کجاست خیال اسوده و یک فرش برای نشستن!!

[.yalda.]

هعی باتلاق...هرچی دست و پا زدم بیشتر فرو رفتم دیگه دارم خفه میشم..

[Anaaa]

..


درواقع،
حیوون حیوون نیست،
حیوون شماری از آدمهاییِ که میبینیم..!


سعی کنیم در کنارِ آلوده نشدن به کُرُنا، خودمونو حروم و آلوده به خیلیا نکنیم!: )
خیلی چیزها و خیلی کس ها..!
از اون شخصی که، عوضِ سین زدن پیاماش هم حس پشیمونی داریم از وقتی که میزاریم گرفته، تا اون شخصی که، بعد از 5h حرف زدن موقع خداحافظی ناراحتیم که داریم آف میدیم صحبتو..: )
اگه دقیق تر شیم، میبینیم خیلیاشون، که شاید متوجهش نباشیم اما وقت زیادی رو صرفشون میکنیم در طولانی مدت، هیچ نقشی ندارن توی زندگیمون..
سودی ندارن به کنار، باعث اتلاف زمان و ساختن تجربه و خاطرات تلخ هم هستن: )


ما مسئولِ درآوردن دیگران از تنهایی نیستیم
ما مسئولِ پاک نگه داشتن ذهن و قلب خودمونیم
عاری از هر گونه خاطره و تجربه بد..


به قول یه عزیزی: ما دنیا نیومدیم که دنبال قاتل Bruce Lee بگردیم.
اما ریزتر شیم میبینیم شیوه ی زندگیِ خیلیامون روی همچین موردی بنا شده.
ما دنیا نیومدیم که دنبال ظالم بگردیم که دستشو قط کنیم یا که دنبال مظلوم بگردیم که دستشو بگیریم.
اوه ظالم و مظلوم! .. همون کلماتی که باهاش بزرگ شدیم و محور مغزی گرفتیم..!: )
بزارید به جای این دو کلمه از کلمات Selector و Elected استفاده کنم
خب
میشه مسیر داشت
و توی مسیری که داریم حرکت کنیم، اگر Selector دیدیم اون وقت به قط کردن دستش فکر کنیم .. یا که Elected دیدیم ب فکر گرفتن دستش باشیم|:
میشه دنبال قاتل Bruce Lee نبود همیشه و مسیره دیگه ای هم داشت..


معتقد بودم آدمها اشتباه نمیکنن..!
بلکه انتخاب میکنن، که ممکنه پشیمون شن از انتخابشون..
چون توی هر موقعیتی یه گزینه رو بولد میکنن به اختیارشون تو فکرشون، و کلیک میکننو Let`s Go : )
پس باید بیشتر رو انتخابام دقت کنم، چون از حس پشیمونی به شدت متنفرم: )

بین یه مشت تنوع طلبِ بی هدف گیر کردیم=))


حس زندگی کردن برای خودِ خود..!: )

[Behnam10]

این که دل به کسی داده که نَباید میداده
مَسخره کردن نداره ..
دله دیگه!
دست خودش نبوده ...
اینکه قیافَش یطوریه که تو دوس نداری
یا اینکه باباش کارش درست و حسابی نیست یا مامانش بی سواده یا ‌... دست خودش نبوده
بَعضی چیزها خُب، دست خود آدم نیست ...
هرآدمی شكل خودشه...
برچسب بد و خوب نزن رو آدما!!
اگه ميتونی به همون شكل دوستش داشته باش،
اگه نميتونی بی دلخوری، بی قضاوت بذارش كنار.
آدم ها رو بخاطر چیزایی که دست خودِشون نیست، مسخره نکنیم !
خُدا میبینه ، دلش میگیره ...
راستی
بعضی وقتا از خودم می‌پرسم که خدا مارو به‌خاطر بلاهایی که سر هم میاریم می‌بخشه؟!
ولی بعد به دور و برم که نگاه می‌کنم، می‌بینم خدا خیلی وقته که اینجارو ترک کرده ..

پ ن :
یه پست رو از این تاپیک خوندم که یاد این شعر فاضل نظری انداخت منو
ما خسته ایم و تشنه ، ولی دست و پا زدن
راه نجات یافتن از باتلاق نیست

[Lhm]

امید اخرین چیزیست که می میرد

[Hadis_farhadi_]

همیشه دو ماه قبل کنکور به سیاهی مطلق رسیدم از فیزیک و ریاضی
و متنفرم ازشون
دیگ خسته شدم از شکست های پی در پی ولی بازم دارم تلاش میکنم
امیدوارم بتونم ب حد نصاب برسونم و تموم شه این کنکور لعنتی

+

اونی که امتیاز دادی و گفتی جام خالی بوده
جملت هک شد تو دلم مرسی عزیزم خوشحالم بابت حرفت ❤❤❤❤


+

امسال همزمان که میخام خیلی نامحسوس از تولدم عبور کنم بدون اینکه کسی بفهمه اما قشنگ ترین کادوی زندگیمم دارم میگیرم

)))
❤❤❤❤

[high.target]

از ۳ تا امتحان اومدم
استاد اینور گف خب بریم اونور
بد تا ما بریم اونور
استاد اونور بوددد
بعد تا بیایم این یکی ور استاد سوالا رو داده بود
بعد تا بیایم آپلود کنیم ی ور دیگه استاد تاخیر زد
ولی همه اینا ب درک
امتحانا خوب شد
دو تای اول ک عالی بوددد
سومی هم خوب
خوبه کنکور۶ ساعته نیس
رسما رد میدادیم وگرنه
شاخ غول شکست^^
کنکوریا درس ابرت بگیرین

[meghdad]

تو یه گودال از گذشته گیر کردم که داره آیندمو ذره ذره سیاه میکنه!(:

[maria_sbz]

احساس میکنم یه غمی بهم حمله کرده ولی خودمم نمیدونم بخاطر چیه

ولی اشکالی نداره
بازم میخندم