ما را بستان از این ولوله بازار...
ما را بستان از این ولوله بازار...
بهتر است برای چیزی که هستی مورد
نفرت باشی
تا اینکه برای چیزی که نیستی
محبوب باشی
خیلی اعصابم خورده کارا اونطوری که مد نظرمه پیش نمیره چقدر بدبخت شدیم که باید پشت کنکور ایران کل جوونیمونو عمرمون هدر شه!همه ی راها به رومون بستس من خوشم از کنکور نمیاد کجا برم!حس خوبی ندارم اون زمانی که سال 94 باید میزدم در گوش کنکور له و لوردش میکردم بیخیالش شدم وحالا هم بعد چند سال برگشتن به درس واقعا سخته!درصدا رو میبینم برق از سرم میپره!سال 94 با 40 درصد زیست ملت رفتن پزشکی قبول شدن حالا طرف 50 زیست زده 60 شیمی به زور دانشگاه ازاد بیرجند پرستاری اورده سال 98!هر چی تلاش میکردم شرایطو تغییر بدم بازم نمیشه!یه سری جاها هم واقعا بدشانسی اوردم!من الان باید فارغ التحصیل بودم نه اینکه این بخاد وضعم باشه!تلاشی نکردم ولی شانسم نداشتم!نفرین به جهانی که غمش قمسمت ما شد
یه روز شاد و پر انرژی دیگه
امروز می ترکونم
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
اگه الآن تلاش نکنی به اونی ک بخای برسی
چن سال دیگه حسرت امروزو میخوری
دنیا جلو میره واینمیسه ببینه ما چی میخایم:/
با بد و بیراه گفتن به زمین و زمان اگه درست میشد که الآن باید ی مشت فوحش میدادیم و خلاص
نمیدونم ولی ممکنه حس کنی لحنم تند بوده
ولی دلسوزانه گفتم
موفق باشی
ر .ا : صدای جججججیغ جیغ بچه همسایه
یا ظهرا صداش در میاد یا شبا ساعت ۲
چ جوری تایمشو ست میکنه موندم:/
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
ما دل هرکیو شکستیم فرداش دهنمون صاف شد،
و فهمیدیم زمین گرده..
هرکی دل ما رو شکست،
از فرداش "خوشبختترین" ادم دنیا شد و فهمیدیم زمین پاره خطیست که در ما فرو میرود/:
این پستم تقریبا برا یه سال پیشِ!
یادمه اون شب پشت سر هم این آهنگ "من کجا و باران کجا"شجریان رو پلی میکردم و اشک میریختم!
الان که فکر میکنم میبینم یه سری مشکلات پوچ و زودگذر بوده و حتی ارزش کمی اخم هم نداشته!
واقعا یه معذرت خواهی اساسی به خودم بدهکارم که چقد سخت میگیرفتم یه سری موضوعاتِ پیش پا افتاده رو
._______.
+
کاش زود ماه رمضون تموم شه،واقعا برنامه ی خواب و درسمو بهم زده
برنامه ی جذاب و قشنگ دارم *_*
زندگی به سازِ من نمیرقصه ولی خب میشه من به سازِ اون برقصم
دارم فكر ميكنم كى قراره از اين وضعيت بيام بيرون روزى نيست كه ياد اون مسئله نيفتم وخودم رو بخاطرش سرزنش نكنم ايكاش عقل الانم رو سه سال پيش داشتم اونوقت مجبور نبودم اين همه سختى بكشم اين همه به خودم سخت بگذرونم حيف كه زمان به عقب برنميگرده كه اگه برميگشت حتى يك لحظه حتى يك ثانيه از اون روزها رو بيخود وبى جهت تلف نميكردم مطمئنم كه از تك تك ثانيه هام استفاده ميكردم ،بعد كه فكر ميكنم ميبينم با سرزنش كردن خودم نه به جايى ميرسم نه سه سال پيش برميگرده فقط يه حس نفرت تو خودم بوجود ميارم ،خوب يا بد اون روزا تموم شدن مهم اينكه قدر روزاى پيش رو بدونم كه سه سال بعد بازم حسرت نخورم ، به قول شاعر گفتنى گاهى خيلى زود دير ميشود ... .
Move in silence only speak when it's time to say checkmate♟️⁶
این روزا حتی دیگه همون نیمچه آرامشی هم که از مجازی میگرفتم دیگه وجود نداره : )
مگر لحظه ای که اسم معجزه ی این روزارو تو گوگل سرچ میکنم و به امید خوندن اخرین ارسالی تمام مدت زل میزنم به صفحه : ))
این روزا عجیب بوی معجزه میدن.. حتی اگر حال من خوب نباشه.
The moon is always alone...
راستش واقعا نمیدونم چی میتونم بگم . گاهی وقتا احساس میکنیم که چقدر بعضی ها خوبن و چقدر آدم حسابین ولی دقیقا بعد از این حس ات هست که میفهمی چه موجودی هستن و تو نمیدونستی . چه لایه های پنهانی در قلب و وجودشون داشتن و تو بی خبر بودی و صرفا بر اساس ظاهر قضاوت میکردی . خدایا ازت ممنونم که همیشه کنارمون هستی و چهره ی واقعیِ بعضی ها رو بهمون نشون میدی
از نظر روحی خیلی بهترم،ورد زبونم صبح و شب این شده((دارم از این کثافت و *** بیرون میام))،درس رو فعلا 4 ساعت میتونم بخونم ،هزارتا قرص و زهر مار میخورم خواب آلودم میکنه ولی تمام تلاشم اینه که بتونم موفق بشم ،دارم سعی میکنم ساعت مطالعم رو بیارم بالا ،وسواسمم بهتره حداقل تو این چند روز که شروع کردم میخونم دیگه هی بر نمیگردم از اول کتاب بخونم.
.
در حال حاضر 14 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربر و 13 مهمان)