خسته از خستگیای این دل وامونده
سلام سلام سلاااااااااام
خوشحالم بعد از ماهها تونستم دوباره وارد انجمن بشم (نام کاربری و پسوورد و یادم رفته بود
عاقا اومدم بگم خوشحالم بالاخره تلاش هام نتیجه داد و من به آرزوم رسیدممممممممممم
امیدوارم شما هم شاداب و امیدوار بترکونید برید جلو
آینده ی روشن مال شماست
سختی زیادی کشیدم اما بالاخره به عشقم رسیدم
پزشکی
شاد و سلامت و قوی و امیدوار باشید و وقت و با پرداختن به حاشیه های جامعه از دست ندید
رفقای قدیم و جدید دوستتون دارم
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گُل!
...
سردرگم و سراسیمه به دور خویش می گردد..
می گردد و می گرید..
زمزمه می کند :
- خدا..
تکرار میکند :
-خدا ، خدا ، خدا...
هق میزند :
-خداااا..
ناله میکند :
- خدا .. مرا ببین
+خدا را دیده ای ؟
+خدا ..
+خدا..
می چرخد ، می چرخد و می چرخد...
عُق می زند...
بی تاب می شود و خود را تاب می دهد...
- خدا ..
- خدا کمی برگرد ، نگاهم کن... خدا ...
می لرزد ...
+خدا ..
+خدا...
+خدا..
گوشهایش را میگیرد... فریاد می زند :
- نگاه کن.. نگاهم کن ، بسه ، بسه خدا
تهوع با بغضش در می آمیزد...
میخواهد دنیا را بالا بیاورد..
لرزه بر اندامش چیره میشود...
کمی آن طرف تر ، زنی سیاه پوش بر سر و سینه ی خود می کوبد...
بوی کافور و حلوا در هم می آمیزد...
عُق می زند برسر مزار آرزوهایش..
+نکند حامله است ؟
- خدا...
+ خدا
+ خدا
- خدااااا...
- هیــس ....
- خدا پشت در است..
کِل می کشد ..
هلهله می کند...
+ دیوانه...
آه می کشد..
زمزمه می کند :
- دیوانه..
بغض میکند...
- دیوانه..
+خدا را دیده ای ؟
-هیس ... خدا پشت در است!
#دیوانگی
همین...
چرا تا وقتی که یه چیزی رو نمیخوایم همه جا دنبالمونه اما وقتی که یه ذره احساس میکنیم حضورش لازمه ستاره ی سهیل میشه؟!
اخه چرا انقدر آشغاله دنیا
دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط
هر کار دلم میگه انجام بده رو انجام میدم...هوف
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هر آن که او دورچو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
هوای گریه با من
هووووووووف
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
جیییییییییغ
پلنر تحصیلی رنگی رنگی سفارش داده بودم الان پستچی اومد بهم تحویل داد جییغغبسی خوشحال و ذوق زده شدم اصلا یه وضعی دارم الان از بس با نمکه و رنگیه انرژی مثبت میباره ازش
تازه یه بسته کاغذ پلنر هم تو بسته بود اون شدید تر خوشحالم کردفک کردم چون دوتا خریدم اشانتیون دادن
هرچی بود اوناهم جیییغ داشت از بس قشنگ بودن.جون میدن برای خلاصه هام انقد ذوق مرگ بودم یادم رفته بود برا مامانمم کتاب برای آزمون دکتراش سفارش داده بودم پستچی گفت یه بسته دیگه هم دارین خانم.اصلا ندیدم اون یکیو تو دستش مال خودمو گرفتمبسی آبروم جلو در و همسایه رفتاز شانس منم امروز اکثرا تو کوچه بودن
کودک درونم بیش فعاله اصلا
خلاصه ذوق مرگ و خوشحالم الان چون از دست دفتر بی ریخت قلمچی راحت شدم
پ ن:مدیونید اگه با خودتون بگید بچه 7 ساله بود اینهمه ذوق نمیکرد
*یقیــن چه خوب اندوه را میراند...*علی(ع)
_چطوری پری؟؟
+خیلی دلم گرفته. دلم برات خیلی تنگ شده
_گریه نکن !! هرلحظه به یادتم
+پس چرا رفتی؟؟ چرا دیگه نمیایی؟؟ چرا داری باهام خداحافظی میکنی؟؟ چرا تنهام میذاری؟؟
_من هستم پری
+پس باهام حرف بزن. حالم خوب نیست. هیچ کسی به حرف هام گوش نمیده. الان داره بارون میاد
جای تو خیلی خالیه. تنهای تنها شدم. دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه
میشنوی؟؟
رفتی؟؟
با گریه از خواب پریدم
کاش برای یک لحظه هم شده دوباره صداتو بشنوم
خوبم خوب خوب زندگی پر از چیزای خوبه ولی به قول یکی باید پیداش کنی
کارم اگ خوب پیش بره ک خداکنه خوب پیش بره... تو دوراهی ام نمیدونم آره یا نه
کلا خوبم حال و احوالم خوبه و مشکل نیس الا اون امتحان لعنتی ۴ شنبه و کوییز بیچاره ککننده ام
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
کاش هرچی سریعتر چندتا رفیق لنگه خودم پیدا کنم
نه چارتا آدم مسخره و ** نمک باز!
ممد ، اصغر ، جواد و ...
بیاید دیگه
خسته ؛ هوا خوبه ، دلم گرفته : ( ؛ دلم نمیخواد اوضاع بد پیش بره ، باید هوایِ خودم رو بیشتر داشته باشم : ) ؛ باشگاه رو کنسل کردم و به مامان گفتم دیگه نمیرم ، اما باید یه کلاسِ دیگه بذارم جاش ، نباید همش خونه باشم ، اذیت میشم ، به یه جوِ خوب احتیاج دارم .
stars can't shine without darkness
عالییییی
امتحان لعنتی لغو شده و من از این بابت رو ابرام
امروزم که از اول صبح همش بارون زده و کلا حس و حال خوبم رو تکمیل کرد این بارون قشنگ *_*
http://s7.picofile.com/file/83804018...98617.mp4.html
خستم
از اضطراب
از تنهایی ...
طبق قراری که با روان شناسم گذاشته بودم قرار بود از یک شنبه ی هفته ی قبل هر روز 5 ساعت و تو هر ساعت 10 صفحه درس بخونم
ولی من هنوزم که هنوزه سرگردونم که این طوری نمی تونم تند تند جاهایی که مهمن رو علامت بزنم
چون هر کار سریعی مضطربم می کنه و فک می کنم اون کارو درست انجام ندادم
من تو هر ساعت تو بهترین حالت ممکن 1.5 تا 2 صفحه می تونم بخونم که با این سرعت شاید 6 سال دیگه هم نتونم درسارو تموم کنم
هووووف
ظاهرم آرومه ولی تو درونم به جنون رسیدم
ای کاش انقد تنها نبودم
.
.
.
شما تو هر ساعت چند صفحه درس می خونین؟ : (
غصه پدر و مادرم آخر منو میکشه: (
کاش به یه جایی میرسیدم خیالشون از بابت من راحت بود
هر چقد بیشتر میگذره بیشتر پی میبرم زندگیا چقد سخته،رفتار آدمای اطرافمو بیشتر میبینم خوب و بد راحت تر تشخیص میدم
روحیه داغون،اعصاب داغون
کاش همه چی درست بشه زودتر،همه جوره تو فشار روحیم
♡Be your Own HERO
اومدم بگم چشام میسوزه از شدت الودگیِ این چند روز و کاش تعطیل شه فردا، که پیام دادن بچه ها و گفتن فردا تعطیل شد*_*
البته خوشحال نیستم واقعا، خیلی وضعیت بده از دیروز چشام میسوزه و قرمز شده:/
هوا الوده، ادما خسته، انفولانزای شدیدم که اومده و...
هر چقدرم ادم بخواد حالش خوب باشه نمیشه و نمیزارن متاسفانه
رها چو برگ خسته در باد🍃
۷وبم ای بد نیستم ی کم خابم میاد و میخام درس بخونم و سخته ولی باید خوند و گله ای نیس گنگم خیلی گنگ نمیدونم میخاد دوستم باهام جلو بیاد تو این طرحه یا نه نگرانم اگ نه چرا اگ آره چرا؟
اون روز اون دوتا دخترا چی میگفتن اونجا؟
نمیدونم قضیه اون سلفه چی بوده نمیدونم و... ب درک والا.
خاستی خاستی نخاستی ب درک همین بعد اینکه واقعا دارم از فضولی میترکم خدایی ....
اه ولش کن فقط اگ قراره این کارو پیش ببریم چ جوری؟
نمیدونم کاش بفهمم
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
در حال حاضر 12 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 12 مهمان)