یه جایی باید
دست از گذشته بکشی
یه جایی باید به سرعت خودت را جمع و جور کنی
محکم بزنی توی گوش خودت
وبگی به داد خودت برس لعنتی...
بلند شو... تو دو بار به دنیا نمی آیی!
یه جایی باید
دست از گذشته بکشی
یه جایی باید به سرعت خودت را جمع و جور کنی
محکم بزنی توی گوش خودت
وبگی به داد خودت برس لعنتی...
بلند شو... تو دو بار به دنیا نمی آیی!
تغییری باش که آرزو داری در جهان به وجود آوری...
حس حسرت به جوونت که پای کنکور وتست واسترس گذشت به امید یه فردای خووب..3سال کنکور وتهش همون همیشگی.انگار هرچی توبهتروقویترمیشی وجنگجوتر که بیای حال زندگی سخت روبگیری میبینی سختی جلوترمنتظرته!مث سایه ای که هرچی بدویی جلوته وبهش نمیرسی...
تازگیا فهمیدم بقول معروف یه عمرمنتظربودیم روزای خوب بیاد نگو داشتن میرفتن!...حیف....
تنها بدیش این بود که خیلی خوب بود..
بعضی از آدم ها انقدر خوب هستن که نباید بهشون نزدیک شد.
باید اون ها رو از دور دید،
از دور سلام کرد،
از دور لبخند زد، از دور دوست داشت...
شاید این هم یک جور داشتن باشه،
آخه زندگی متخصص اینه که آدم های خوب رو ازت بگیره!
آنانکه دستی را که نان شان می داد، گاز گرفتند
محکوم اند به بوسیدن پاهایی که لگدشان می زند!
روحی خسته از کار، قلبی تهی
ملول از بودن،جسمی به تنگ آمده از قید و بندها
وخواب هایی آشفته که صحنه هایشان پی در پی عوض میشوند
اما خوبم و به قول او ((در حال پیشرفت ))
Heaven is a place on earth with you
بعد از مدت ها باهم گپ زدیم ، تنها کسیِ که میتونم تمام حرفام رو بی پرده بهش بزنم ، حس میکنم یه بار سنگین از روی قلبم برداشته شده : )
مطابقِ معمول هندزفری به گوش و البته این بار بارونِ پائیزیِ سیروان
ملیحِ ^^
stars can't shine without darkness
آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن، عطر دیگه ای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست، عطر چشم هاشون، عطر حرف هاشون، عطری که فقط مختص شخصیت اون هاست و متاسفانه در هیچ مغازه ی عطر فروشی پیدا نمیشه...
ه
آنانکه دستی را که نان شان می داد، گاز گرفتند
محکوم اند به بوسیدن پاهایی که لگدشان می زند!
something inside me is changing ...
my feelings are changing
and i'm panicking
منتظر چند روزم
تا بفهمم کل راهی که رفتم اشتباه بوده ...
و هیچ جوره دلم نمیخواد اینو بفهمم
اینجاست که میگم :
now i'd rather be numb
امروز تو کتابخونه یه اتفاقی افتاد
دوتا کنار دستی من واسه ارشد میخونن انگار کناریم نشسته بود میخوند پفکم میخورد (صدای جویدنش میومد) یهو از جاش پرید دوید سمت سطل زباله پفکو تف کرد توش ما فکرکردیم حالش بد شده یا پفکه بد مزه بوده ولی....
حالش بد بود دستشو گرفته بود جلوی دهنش چندنفر پاشدن رفتن پیشش چندنفریم رفتیم پفکه رو نگاه کردیم فکرمیکنین توش چی بود؟
هزارپای مرده ی خشک شده : )
میگفت داشتم درس میخوندم و میخوردم و به پفکا نگاه نمیکردم یه چندتا دیگه برداشتم یه لحظه نگاهم افتاد به دستم دیدم لای پفکای تو دستم اون بیریخت بدترکیبه (البته با این لحن نمیگفت ) اگه میخوردش چی؟
پفکه از یه شرکت گمنام بود حداقل معروف نبود فکرکنم پاپیس بود یا یه چیزی تو این مایه ها
درس اخلاقی اینکه یا نخورین یا فقط از مارکای معروف بخورین
هرچند چندسال پیش مامانم تو چیتوزم یه چیزی دیده بود (یادم نیست چی) دیگه نخورد
اگرم میخورین حواستون باشه نگاه کنین بعد بخورین
ر ا : حالت تهوع :/
حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...
#کافکا
Never disappoint and be strong.
Everything depends on your decision.
ببینم فهمیدین انگلیسی بلدم یا نه؟
دیروز از روحانی محلمون پرسیدم این الکلی که برای امپول زدن استفاده میشه مشکل دار نیس؟
گفت چرا
گفتم خو چیکار کنن تزریقاتیا؟
گفت عرق بیدمشک بزنن
تا چند روزی پوکرم
ویرایش توسط اشکان۱۹۹۸ : 25 تیر 1398 در ساعت 01:03
حس اون ورزشکاری رو دارم که شروع نکرده باخت:/
همونقدر خسته...همونقدر ناامید...همون قدر کفری از زمین و زمان خدا(و البته کمی تا قسمتی هم خود خدا) می ترسم هیچی خوب پیش نره(تا الان پیشرفتای خوبمون با دایل آپ بود) می ترسم و از این ترسیدن خستم
فکر کنم امروز گرمترین روز این ماه بود تبخیر شدیم علنا
چقدر جامعه و افراد پلشت شدن واقعا هرکی میخواد به یه طریقی بدزده و کم فروشی کنه یا حق زیردستشو نده
منتظر...
خدا همیشه انلاینه ... کافیه دلت رو بروز رسانی کنی... اون موقع می بینی ک در تک تک لحظات کنارت بوده و هست و خواهد بود...
از امروز بالاخره کاری که دوست داشتم انجام بدم رو شروع کردم
کاری که باید 5سال پیش میرفتم دنبالش و تو مسیرش حرکت میکردم تا الان حرفی برای گفتن داشته باشم
خیلی حس خوبیه که برای چیزی تلاش کنی که واقعا بهش علاقه داری
بعد از مدتها تو زندگیم یه حس خوب پیدا کردم، یه هدف، یه دل خوشی، یه امید...
یه چیزی که وقتی صبح چشممو باز میکنم به این فکر نمیکنم که یه روز تکراری دیگه شروع شد
یا شب وقتی میخوام بخوابم نمیگم که کاش دیگه فردایی برام وجود نداشته باشه
درکل...
حال من خوب است؛
اما...
گذشته ام درد میکند!
در حال حاضر 15 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 15 مهمان)