!♠♥ احساسات روزانه♥♠امروز چه حسی داری؟!♠♥

[FaDila]

و در من دختری زندگی میکند بی پروا
یکی از دوستام میگف فاطی اینقد رویایی فک نکن زندگی اونقدری ک تو فک میکنی قشنگ و ایده آل نیس
میگف رویاهات جلوتر از خودت حرکت میکنن و تو رو کشون کشون و با زور با خودش میبره....مواظب باش
از این حرفش ناراحت شدم : ) ولی الان معنی حرفشو میفهمم
من خیلی بلندپروازم...
همه چیو ایده آل میخوام به خاطر همینه که هیچوقت زندگیم تغییر نکرده
یا همه چیو به بهترین شکلش میخوام یا هیچو *-*
دلم گرفته شایدم دلم تنگه ولی نمیدونم کی و چرا؟!
نمیدونم در حال ساخت زندگیمم یا در حال گند زدنش:/
که بیشتر مورد دوم رو حس میکنم
هم خوشحالم هم ناراحت
نمیدونم چرا باز فروم اومدم -_-

[Special-Girl]

گاهی باید مُکرر صدمه ببینی تا یاد بگیری...مکرر بیفتی تا بزرگ بشی...مکرر از دست بدی تا بدست بیاری...بخاطر اینکه اغلب درس‌های بزرگ زندگی از میان تجربه‌های دردناک بدست میان.


ر.ا: حالم عالیه : ))
امروز دیگه باید یه تکون اساسی بدم و پاشم سراغ زندگیم

[_evil.girl]

هم اکنون صدای مرا از کلینیک حاج دایی میشنوید
خخخخ
وای خدا خیلی خوشحالم
شهرمون حدسcancer داده بودن
اومدیم این جا گفتن اصلا این جوری نیست و فقط آلرژی
بابام همون جا زد زیر گریه
مرد چهل ساله هق هق میزد
وای خدا شکرت

[n3gin2000]

امروزثبت نام کنکوره خوشحالم قراره راحت بشمخدایاکمک کن همه بچه هاخوشحال ازجلسه ککوربرگردند

[D R E A M=]

احساس خوشحالی از پیدا کردن اینا
فایل های صوتی آموزشی

[Hernelious]

Uni.

[mina_77]

بخدا راست میگه

[mina_77]

دیروز ی پست گذاشتم که مگه من به کی بدی کردم که فلان شدم و چیزناله و اینا....
الان که کارنامه ی اعمالمو با خودم مرور میکنم
همچینم مظلوم نبودم

یادم میاد سال 94 که کنکوری بودم، آخر هفته ها کلا از صبح تا شب کلاس بودم
اون وسط مسطا 3 ساعت کلاس نداشتم و دوباره بعدش کلاس بود
اون ‌3 ساعتو با بقیه دخترایی که تایم کلاسشون مث من بود می زدیم بیرون و می چرخیدیم
یا تو راهرو می نشستیم پشت سر استادا حرف میزدیم که بنظرت با فلانی سر کلاس تیک می زنه و اینا
ی بار هوا خیلی خیلی سرد بود ودنبال ی جای خلوت می گشتم برم تکلیفای کلاس بعدیمو که انجام ندادم رو بنویسم که دیدم دره اتاق مشاوره بازه و هیشکی نیست اونجا
رفتم و شروع کردم به خوندن و نوشتن که دیدم چنتا از دوستامم سر رسیدن
درس رها شد و کلا داشتیم اداشو درمیاوردیم
که گفتم عه میلاد جون هم از این قندا میخوره سر کلاس
که دوستم دره قندونو ورداشتو تف انداخت داخلش
یکمم حقش بود خیلی اذیتمون می‌کرد
انقد توش تف ریختیم که رو قندا کاملا براق شده بود
چند روز بعدش سر کلاس اومد قند ورداشت با چای بخوره
اون موقع خیلی کبود شدم از خنده
اما امروز کبود شدم از خجالت : (

هی بیشتر یادم میاد، بیشتر از مینا بدم میاد : (
دوسش ندارم : (

[Lawyer]

فاز خسته ها...!

[Miss.Sad]

عالیـــــــــــــم

بعد مدت ها نشستم یه شعر نوشتم چقدر ازش خوشم میاد

تقدیمش میکنم به همه ی فرومیا که دوسشون دارم ( خواهریا )

http://forum.konkur.in/thread46960-329.html#post1437179

[Zahraa.a.p]

این شکلی ام...

فایل پیوست 85612

[M-95]

[-Sara-]

حس غربت دارم
کسی رو نمیشناسم اینجا: |||
کساییو که میشناسم نیستن انگار://
حس بد اومدنم دارم
یه عامو دارم با یه زنعمو از جفتشون بدم میاد
دلم میخواد بکوبم فرق سرشون

_____
نمیدونم چرا حوصلم ندارم کلا

[neginshh]

امروز حالم خیلی خوب بود
واقعا بعضی از آدما یه نسخه انسانی از فرشته هان @fatemehhh

یکی از دانشجوها برا مامانم سوغاتی آورده بود از کرمانشاه
کاک و نون برنجی
کاک و تموم کردیم یه روزه

مجله ی بچه ها رو دیدم یاد بچگیام افتادم ^_^
اول بوش میکردم صفه هاشو بعد تند تند ورق میزدم
منتظر نمیموندم برسم خونه همونجا تو سرویس میخوندمش ^____^


(الان کج میوفته)


اخه شمالیا چرا غذاهاشون انقد خوبه؟
کشک بادمجونه شام

مثل قبل با چیزای کوچیک لبخند میزنم : )
آرومم ...

[Mrya]

حس بی حسی
موهام کوتاه کردم اینقدر سبک شدم سه چار کیلو وزنم کم شد
این روزا درس ک میخونم ب دلیل بد نشستن کمر درد گرفتم
اخ کی تابستون بیاد^-^ اولن ی دل سیر بخابم بعدش کتاب بخونم^-^ بعدش برم ازموم عملی*-*
کی تیرماه میرسه خدا:/