حس هیچیو ندارم
هربار سعی میکنم به جنبه های مثبت قضیه نگاه کنم چیزای منفی بیشتری میبینم! نمیدونم چرا اینقدر خسته یا ناامیدم ، بیشتر از دوساله که همه چی برام بی اهمیت شده ، دیگه هیچی سرجاش نیست . علایقم رو از دست دادم انگار نمیتونم چیزی رو بخوام یا دوسش داشته باشم . همش فرار میکنم از درس ، از آدما ، از زندگی کردن ، از همه چی.هر روز بیشتر توی تنهایی خودم فرو میرم .
خب حالم بهتره.
همه جای بدنم درد میکرد مامانم ماساجم داد *_*
قلقلکم داد شوخی کرد نصیحت کرد ^_^
برد بیرون یکم هوا بخورم
برام قاقا خرید
بهم امید داد
گف نظرت چیه لپ تاپو فلش فیلمو کتابای غیردرسی وسوسه کنندتو جمع کنی؟
خب نظرم مثبت بود و تسلیم شدم چون دو هفته بیشتره ک حالم بده. هی به اینا پناه میبرم هی بدتر میشم.
دلم براشون تنگ میشه ولی میدونم فعلا پاک کردن صورت مسئله تنها راهه
در نهایت فقط خودمم ک میتونم خودمو از این حال خراب نجات بدم
مامانم خیلی مهربونه. بعضی وقتا دستشو میبوسم.
سایه ی هیچ مامانی کم نشه از سر بچش الهی
به مردی که یک پایش را از دست داده است، گفتنِ اینکه کسانی هستند که هر دو پایشان را از دست داده اند،
تسلی دادن نیست بلکه دست انداختنش است.
در درجهی معینی از درماندگی و بیچارگی،
دیگر هر مقایسهی کمّیت معنایش را از دست میدهد !
گفتگو با مرگ
#آرتور_کوستلر
مشکل اونجاس که همیشه خوب شروع میشه و بد تموم میشه، گاهیم اصلا تموم نمیشه، بعد ول میشه برای خودش،ول میشیم برای خودمون...
30 گیگ نت خارجی
60 گیگ نت داخلی
همه فیلما رو ردیف کردم برا دانلود
صدر لیست هم peaky blinders ( کیلین مورفی )
: )))
اقا یه تخفیف خوب برا کتابم پیدا کنید ،
یه لیست بلند بالا دارم که بودجه ندارم : |
دیگه بگم براتون
قرار بود هری پاترو به زبان اصلی بخونم ( در زمان هایی دور ) متاسفانه تازه چپتر پنجم تنبلی بد دردیه : ((
کار اداری هم عجب شکنجه ایه : | مطمینا تو جهنم یه قسمت رو به خودش اختصاص میده
به این صورت هی میری کپی شناسنامه و کارت ملی و عکس میگیری و امضا از فلانی
و در اخر میبینی کارمند مورد نظر که کارت پیشش گیره نیست و این صحنه هی تکرار میشه
بعلهه خوبم
چون فعلا اتفاقای مزخرفو گذاشتم کنار بعدا بهشون میرسم : |
Heaven is a place on earth with you
ویرایش توسط susan.t : 16 بهمن 1397 در ساعت 20:02
به لطفِ خدا روحی عالیم
جسمی حس و حالم سینوسیِ
مثِ امشب که خوابم نمیبره و غروب دوباره حالم بدشد
اما شماحتی یه درصدفکرکن این شرایط آیلار رو ازپادرش بیاره!!!
هرگز : )))
وقتی به من میگه آیلاری تو خیلی صبور و قوی هستی بغض میکنم
فقط خدایِ مهربانِ که ازدرونمون آگاهِ...
+
امروز یه مهمانِ وی آی پی داشتم ^_^
یه دخترکوچولو ناز دوس داشتنی 4 سالشه الله حفظ اله سین
امروزکلی باهم بازی کردیم نقاشی کشیدبرام کتاب خوندم واسش
عصر خسته شده بود روتختم کنارش درازکشیدم موهایِ نازو مخملیشو نوازش کردم تا خوابش ببره
بعد رفتم تو حیاط خلوت پیشِ رفیقایِ پایه و دوس داشتنیم گل و گلدانهایِ عزیزم : )))
بادقت و وسواس و حوصله دونه دونه برگاشونو تمیزکردم تا نفس کشیدنی کلی بهشون بچسبه: )))
براشون حرف زدم شعرخوندم حسابی کیف کردم ^_^
++
یه کوچولو دونه اینا ریختم پشتِ پنجره ی اتاقم برا پرنده ها
این تایمِ زمستانی بیشتر حواسمون بهشون باشه
برگشتنی تواتاقم واسه مهمانِ ویژه ی ِ شیرین زبانم یه عصرانه آماده کردم و جایِ همتون خالی یکی از خوشمزه ترین عصرانه هایِ زندگیم بود...
موهایِ بلندو قشنگشو آروم و باحوصله شونه زدم و براش مدلِ خرگوشی بافتم مثِ موهایِ خودم وقتی کوچولو بودم : )
+++
یه وقتایی تو زندگی به جایی میرسی که باید یه نقطه بذاری و ازاول شروع کنی!
تغییراتِ مثبت همیشه سخت ِ اولین قدمش
اما تو شیبِ پیشرفت و موفقیت که قراربگیری مثِ سرسره بازیِ
وقتی میرسی پایینِ سرسره تودلت میگی چقدر هیجان انگیزبود اصنم ترس نداشت : )))
++++
امروز یه حسِ فوق العاده رو تجربه کردم بودن درکنارِ فرشته کوچولوها که عطرِ آسمان رودارن چقدر میچسبه
کاش میتونستم حسِ امروزمو یه عطرِ خوشبو بهش اسپری کنم بذارمش رو رگال توکمدِ لباسام
تاهروقت دلم تنگ میشه درِ کمدرو بازکنم بغلش کنم بوش کنم حالِ دلم خوب شه ...
اینم نقاشیِ نیایش کوچولویِ دوس داشتنیِ من که اینقدر حسِ خوبی برام داشت چسبوندم قسمتِ بالایِ تختم
یه چیزایی درعینِ سادگی اینقدر ارزشمندن که آدم اصلا باید بذاره رویِ سرش : ))
یه درخت تو جنگل با آسمانِ آبی : )))
Başka bir dünyayam
Ele dünyayam ki , orde ğem yox
ویرایش توسط _LuNa_ : 16 بهمن 1397 در ساعت 02:19
اون قسمت پستت که هایلایت کردم خیلی خوب بود
اومدم اینجا بنویسم حالم بده و فلان و بهمان اونو که دیدم فهمیدم منم یه نقطه بذارم برم سر خط
.................................................. .................................................. .........
هر وقت میام اینجا بعضیا حالمو میگیرن
نمیدونم برای رفیقام باید بمونم یا برای این آدمای رو مخ برم؟
وهمیشه گزینه1 غلبه میکنه
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 13 مهمان)