پ.ن:
خدایی احساساتتونو زیاد کش ندین
دو خط مختصر بنویسید و مفید
زنگ انشا نیسا
آدم نمیتونه بخونه
پ.ن:
خدایی احساساتتونو زیاد کش ندین
دو خط مختصر بنویسید و مفید
زنگ انشا نیسا
آدم نمیتونه بخونه
ویرایش توسط Lawyer : 18 آذر 1397 در ساعت 23:20
پدر من دندان پزشکی قبول شده بود
ولی به خاطر یه اشتباه ساده نتونست بره ثپت نام کنه .
خب زندگی منم چیزی در حدود ۱۸۰ درجه عوض شد .
من الان می تونستم ماشین زیرپام یه بی ام وی ۲ میلیاردی باشه ...
یادم میاد چقدر برام مهم بود این قضیه .
ولی حالا . قضیه فرق کرده .
من یاد گرفتم و بهم ثابت شده ، هر چیزی که ازم گرفته میشه یا هر چیزی که بهم داده نمیشه یا هر چیزی که بهش نمی رسم ، چیز خوبی برام نبوده و قطعا یه چیز بهتری رو بدست میارم ...
به خاطر همین یه آرامش خاصی دارم ..
نه ناراحت از دست داده هام هستم نه از نرسیدن ها و نه هیچ چیز دیگ ... و منتظر میمونم
تا زندگی بهتر ، دوستای بهتر و کلا شرایط بهتری رو بدست بیارم ..
چشامو وا کردم
دیدم ساعت هشت و ده دقیقس
که خب اصولا خیلی دیر بود
یادِ غرغر های استاد بابت تاخیر افتادم ، و مزاجم تلخ شد
یهو یه نگاه به وضع خودم و اتاقم انداختم
و حالم بهم خورد
تو این دو روز اتاقم شده بود یه آشغال دونی و خودمم یه آشغالِ گنده ی بی خاصیت و بو گندو وسطش:/
رفتم دستشویی
و از اونجایی که این مکان یه اتاقِ فکرِ بی نظیره
بهترین تصمیم ممکن رو گرفتم
تصمیم گرفتم امروز صبح نرم دانشگاه : )
به جاش برگشتم ، اول از همه یه صبحونه ی دِبش برا خودم تدارک دیدم و نوش جان کردم ^___^
بعدم رفتم حموم و یه دوش حسابی گرفتم : )
بعدش برگشتم تو اتاقم و مرتبش کردم *-*
الانم با یه آرامش نسبی دراز کشیدم رو تختم و دارم موزیک گوش میدم : )))
میگم ارامش نسبی ، چون هنوز هم حس بدی به خودم دارم کم شده،
ولی خب از بین نرفته هنوز-_-
خداوندا ما را به روز های اوج خود برسان
حس گیجی بدی دارم
از یه طرف نمیدونم برنامه کانون رو چ کنم چون عقبم حسابی تصمیم گرفتم از الان هم برا ازمون 30 ام بخونم هم ازمون جبرانی دی
ینی مباحث اونم پخش کردم ولی مباحث پایه 30 ام رو نمیخونم تا ازمون دی رو برسونم شاید بشه جبران کرد
یه حس نا امیدی قوی هم دارم دیگه وقتی به پزشکی و پرستاری فکر میکنم اشتیاقی ندارم بیشتز ترجیح میدم بمیرم زودتر
قبلا میگفتم دانشگاه قبول شم بعد بمیرم
ولی الان میخوام ک همین الان بمیرم
زندگی چیز جالبی نداره واسم دیگه همش تکراریه
یه زمانی بچه ک بودم ارزوم این بود یک شب تا صب بیدار بمونم وقتی خورشید بالا میاد ببینمش
اونو دیدم
رفتم راهنمایی گفتم اگر بالای 10 ساعت گیم بزنم خوشبختم اونم انجام دادم
دبیرستان بودم گفتم اگر 18 ساعت بازی جدید بزنم لذت میبرم و خوشبختم اونم انجام دادم
سال سوم دبیرستان گفتم اگر ps4 داشته باشم خوشبختم ( بخش سختی کشیدن تا خریدشو بیخیال) در هر صورت خریدم اونم
سال چهارم گفتم باید بیشتر بازی کنم شاید لذت ببرم از زندگیم
اینقدر گیم زدم اون سال که حالم از گیم بهم میخوره دیگه
الانم هیچ چیز جالبی دیگه واسم وجود نداره
صبا پا مشیم میام انجمن نگا میکنم ببینم کسی امتیاز داده یا نه بعد میبینم کسی امتیاز نداده میخوره تو حالم
میرم برنامه درسیمو میخونم _99% تایمم نمیرسم بهش
بعدش میخوابم تا فردا
کل احساسات روزانه زندگیم بود این
حالا بعضی روزا بدترم بعضی روزا بهترم یکم
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدا
یکی دو سال دیگ زندگی ب همین روال بخواد بگذره دیگ ادامه دادن بهش فقط ظلم ب خودم !
این بیست و اندی سالش ک روزای آسونش بود ! روزایی ک مسئولیت زیادی نداشتم اینطوری بود
وای ب حال روزای سختش !!!
امیدوارم شما اینطور نباشین و حداقل یکمی لذت از زندگی ببرین !
نهایت سرگرمی هم همین دوتا پست و کامنت اینجاس !
زندگی بی رحمانه سخت !
( )
@Lawyer ناموسا نمیش کوتاه نوشت ! تا میخوای از احساس ت*خمیت بگی چهار پنج صفحه ناله و ضجه ب ذهنت خطور میکنه و از اونجا هم ب نوک انگشتات !
بیاین ی پولی جمع کنین بدین ب من از ایران برم میدونم حالم خوب میشه
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
ویرایش توسط Dayi javad : 19 آذر 1397 در ساعت 19:01 دلیل: دوستان گفتن زجه غلطه و ضجه درسته ما هم ویرایش کردیم
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدا
انسانی که هدفش خدمت به خداست ممکن است انسان خوبی باشد، اما انسانی که هدفش خدمت به انسان باشد حتما انسان خوبیست.
زکریای رازی
صبحی خوب بود ظهری به پنچری خوردم اما ادامه دادم 4تا تایر م نابود شد / بعبارت دیگر داغون شدم حال راه رفتن هم ندارم
برای انکساگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
من برای این هدف می خواهم پزشک شوم
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 13 مهمان)