وقتی یه نفر قلبتو نابود میکنه خود به خود از یه پسر مهربون دلسوز تبدیل میشی به یه کوه یخ... سرد و مغرور و بدون کوچکترین احساسی... دقیقن مثل کوه یخ.
بشکنه دلی که دل میشکنه...
وقتی یه نفر قلبتو نابود میکنه خود به خود از یه پسر مهربون دلسوز تبدیل میشی به یه کوه یخ... سرد و مغرور و بدون کوچکترین احساسی... دقیقن مثل کوه یخ.
بشکنه دلی که دل میشکنه...
دلم واسه کسی که تا به حال ندیدم ، تابه حال باهاش حرف نزدم،تابه حال تو زندگیم نیومده تنگ شده عجیب نیست ؟؟ ...گاهی تو زندگیم دلم واسه کسی تنگ میشه که هنوز نیومده تازه یه وقتایی حس میکنم طرف ناراحته بخاطرش ناراحت میشم .....یعنی همه مردم اینطورن یا فقط من مشکل دارم؟........یه چیز مهم تر فهمیدم اولین بار که پستای این تاپیکو خوندم ناراحت میشدم خیلیییی میخواستم همه رو نقل قول بگیرم دل داریشون بدم ولی خب یکی دوتا نیستن که از یه طرف دیدم روند همه همینه یعنی حرف بقیه رو گوش میدن دودقیقه بعد یادشون میره اولا بخاطر خیلی از نوشته ها ناراحت میشدم الان نهایت تاثرم اینه که دکمه تشکرو بزنم ...بنظر اگر بیشتر اینجا بمونم خیلی سنگ دل میشم اینطوری هی یکی بهم یاد اوردی میکنه کاری از دست تو ساخته نیست ...پس بهتره دیگه نیام اینجا بخونم چیزی اگرم فقط احساس خودمو بنویسم نمیتونم جلو خودمو بگیرم احساسات بقیه رو نخونم .....هی
هی سر ب راه تر
هی سر ب زیر تر
هی گوشه گیر تر
هر لحظه خسته تر
هر لحظه تلخ تر
هر لحظه پیر تر
(:
بهتر است برای چیزی که هستی مورد
نفرت باشی
تا اینکه برای چیزی که نیستی
محبوب باشی
من چو مجنونم که خوش کرده به دیدارت دلش را *** همچو موجی که بغل میگیرد آخر؛ ساحلش راا
تشنه می مانم که شاید یک نفس بر من بباری ***من چه دردی میکشم بی تو از این شب زنده دری
------------------------
حال خودمو بالاخره بعد چن روز پیدا کردم
چن روز حالم خوب بود احساس خفگی میکردم ! فک میکردم قرار بمیرم ک آخر عمری خوب شدم و شاد و سرحالم !
ولی الان شدم همون آدم دو فته پیش و سابق !
حال داغون و پریشان !
عقب مانده از دنیا و زمانه !
هوووووووووف
زندگی جاریست
و مارا همچون باکتری بدون کپسول و پیلی در آب به این طرف و آنطرف میبرد
و چنان ضربه میزند که گویی طلب پدرش را دارد
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
Very good
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
حس یه مشهدی که توی مسابقه سفر مشهد برنده شده
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
دوش میگیریم و یک لباس نو وتنگ میپوشیم که اندام هیکلیمان به چشم اید . به باشگاه میرویم تا اندام خود را زیبا کنیم. در مقابل چشمان همه به سختی ورزش میکنیم .
بیرون می ایم و یک بطری اب می خوریم تا به بقیه نشون بدیم که خیلی ورزش کردیم . میایم تو خونه و جلو ایننه هیکلمون رو نگاه می کنیم تا ببینیم که باد کرده یا نه و از زیبایی اندام خودمون لذت میبریم .
اما
تا بحال چقدر افکارمان را در ایینه کتاب مرتب کردیم . شانه زدیم و تمیزشان کردیم ؟
به قول انیشتین :
به بعضی ها که تزدیک میشوی بوی کهنگی عقایدشان بیشتر ازارت میدهد تا بوی ادکلن جدیدشان که مجذوبت کند .
دلنوشته ای بود از خودم
میگذره...
دوستام بهم میگن یه وقت نری الهیات بخونی بعدش دکترا بگیری و خودکشی کنی :/ چی بگم؟ دوست ندارم زندگی کنم ، راهمم مشخص نیست،به هیچی علاقه ندارم.کاش یه هو درست بشه.
گاهی خیلی حسِ خوبیه که کنار خودت بشینی،آروم بگیری و با کسی حرف نزنی^^ ♥
زندگیُ دیگه سخت نمیگیرم هر چی شد،شد
99درصدِ مشکلاتم از تصمیمات خودم بوده ولی اون 1درصد مقصرش خانوادمه که منو به این 99 ــه رسوندن
ولی جبران میکنم ^_^
هیچوقت به خودتون و بقیه سخت نگیرین چه الان و چه آینده، نرمال باشیم : ) ♥
+
الان حس غربتِ عجیبی دارم
اینجام که میام حسِ مادربزرگا بهم دس میده
+
نمیدونم چه مریضیِ همش مینویسم و بعد چن ساعت پستمُ حذف میزنم
ولی وقتی حسمُ میگم آروم میشم *-* ولی بعدش پشیمون : |
اونی که سرماخورده و گلوش درد میکنه اما دکتر نمیره و فردا هم دانشگاه نمیره کیه ؟!
همون حالش خوب نیست ... -_-
Heaven is a place on earth with you
ویرایش توسط susan.t : 18 آذر 1397 در ساعت 22:40
در حال حاضر 71 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 71 مهمان)