اره پسر خالمو با دست بند از دست پلیس فرار دادیم و سربازو زدیم
ولی گیر نیفتادیم
بعد پسرخالم خودشو معرفی کرد و بیخیال ما شدن ( مربوط ب زمان جهالت الان هر شب میرم مسجد )
به پدر و مادر خود نیکی کردی ؟
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
آری
عاشق شدی؟
من نمیتوانم جلوی فرا رسیدن شب را بگیرم اما میتوانم از تاریکی برای کشف زیباییها استفاده کنید. تنها در تاریکی میتوانم ستارهها را ببینم.
UOTE=9988;1584842]آری
عاشق شدی؟[/QUOTE]
اگه عشق آدمیزاد منظورته نه خدارو شکر به درد سرش نیفتادم اما عاشق وعلاقه مند به علم و تحقیق و فناوری ام
شده یه بچه کوچولو نی نی رو بغل کرده باشی بعد روت خرابکاری کنه؟مثلا تو جمع؟!!
ا
آره زندگی میکنم یکی برا خودم چون اگه خوب زندگی کنم زندگی برام لذت داره ازش خوشم میاد یکی هم اینکه زندگی کردن یه وظیفست مثلا خدا آفریدتت.چیز های خوب خیلین علم و عشق و تجربه چیزای جدید
شده کلی زحمت بکشی بعد بفهمی همش الکی بود یه چیز به درد نخور شده چع حسی داشتی
بعله دپرس شدم
مثل بادکنکی ک کلی باد میکنی بعد اون سوراخه کل بادشو خالی میکنه
جوجه رنگی داشتی تاحالا؟ ^^
کشتیش؟
نه نداشتم :/
و متنفر بودم از جوجه رنگی
ولی پسر عمومداشت و همش منو باهاش می ترسوند
درکل خاطره خوبی با جوجه رنگی ندارم
تا حالا تو جمع ضایع شدی؟تعریف کن
آره بابا زیاد عادی شده واسم منم یاد گرفتم بقیه رو ضایع کنم! اینقدر کیف میده که نگو
بیشترین تعداد کسایی که توهم با اونا سر یک کار همکاری میکردی چند نفر بود؟ چه کار میکردین
فک کنم 7 - 8 نفر بوده اونم تو متوسطه اول برای درست کردن کاغذ دیواری تو مدرسه کلی هم دعوامون شده
تا حالا شده جلو همه زمین بخوری؟
اره.
برف باریده بود یه عالمه ادم هم رو به روم بودن پام لیز خورد افتادم زمین اومدم پاشم دوباره خوردم زمین
کدوم یک از معلماتو ازش متنفری؟ کدوم درس؟
دوتا از معلم های درس ریاضی دبیرستان
معلم عربی دبیرستان
یکی از معلمای ورزشم
باقیشون رو مجبوری تحمل میکردم دیگه
تا حالا شده معلماتون رو ضایع کرده باشی؟؟
آره کلاس نهم بودم معلم عربی رو جلو بچه ها ضایع کردم البته اصلا اصلا سرانجام خوبی نداشت مجبور شدم برم ازش عذر خواهی کنم و...
تا حالا شده یکی از معلماتون از کلاس اخراجت کنه؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)