خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      داستان ابراهیم(ع)

      بسم الله الرحمن الرحیم
      خدایا شکرت.
      قصد داریم در مسیر خداشناسی در یک رویداد کاملا واقعی با ابراهیم(ع) همراه شویم.تا ببینیم در انتخاب مسیر باید مثل اطرافیان یا گذشتگان عمل نمود یا با عقل وفطرتی که به ما داده راه درست رو پیدا کنیم.
      وَإِذْ قَالَ إِبْرَ‌اهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ‌ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً ۖ إِنِّي أَرَ‌اكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٧٤
      ابراهیم پدرش رو میدید بت های مختلف رو به خدایی میگیره.بت های بی جانی که نمیتونستند پشه ای رو از خودشون به دور کنند.اعتقادات پوچی داشت که دلیل و برهانی براش نداشت.و بر هر عقل سالم و درستی روشنه که بت ها نمیتونند خدا و اداره کننده ی کائنات باشند.
      فطرت پاک از انتخاب این مسیر منع میکنه.اولین مرحله رد خرافاته.
      ابراهیم اعتقاد خودش رو مخفی نمیکرد. دلسوز مردم بود.حق و حقیقت رو واضح وبی تعارف میگفت.
      از پدرش که بهش نزدیکتره شروع میکنه.
      :آیا بت ها رو به خدایی میگیری؟من تو و قومت رو در گمراهی آشکار میبینم.

      وَكَذَٰلِكَ نُرِ‌ي إِبْرَ‌اهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿٧٥
      خدا به ابراهیم لطف میکنه و ملک بزرگ آسمان ها و زمین رو بهش نشون میده.(نه اینکه مجبورش کنه).جلو ی چشمشو باز میکنه.تا بشه جزء یقین دار ها.
      حالا میپرسید چه جوری؟منم نمیدونم از قرآن میپرسیم ببینیم چی میگه.

      فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَ‌أَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿٧٦

      وقتی تاریکی و سیاهی شب دورشو میگیره.تو اون سیاهی ها یه نوری میبینه.نور یک ستاره.میگه:این خدای منه.این باید همونی باشه که تو وجودم حسش میکنم.
      ولی مدتی بعد خداش غروب میکنه و گرفته میشه.مگه میشه؟خدایی که جهان رو اداره میکنه بیاد وبره.نه پس اون خدا نیست.میگه:غروب کنندگان رو دوست ندارم.آخه رابطه با خدا رابطه ی دوست داشتنه.

      این مسئله چیز مهمیه.نمیشه همینجوری ولش کرد.باید در راه جواب دادن بهش تلاش کرد.ابراهیم در جستجوی خداییه که بهش آرامش بده و از سرگردانی نجاتش بده. برای همین به آسمان نگاه میکرد.و منتظر بود.چون در آسمان عجائب زیادی وجود داره فکر میکرد امکان اینکه اونجا خداش رو پیدا کنه بیشتره.مردم هم اون ها رو میپرستیدند.

      فَلَمَّا رَ‌أَى الْقَمَرَ‌ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَ‌بِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ

      وقتی ماه رو در حال طلوع میبینه،میگه:این خدای منه.وقتی غروب میکنه و میگیره میگه:اگه خدای من راهنمایی ام نکنه میشم جزء گمراه ها.

      فَلَمَّا رَ‌أَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي هَـٰذَا أَكْبَرُ‌ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِ‌يءٌ مِّمَّا تُشْرِ‌كُونَ

      بعد از غروب ماه چی میشه؟بله طلوع خورشید.
      وقتی خورشید در حال طلوع رو میبینه میگه این خدای منه.این بزرگتره.
      تصور کنید ابراهیم(ع) رو.خورشید رو میبینه که از قبلیا بزرگتره.قوی تره.این قدر هیجان زده میشه قواعد زبان رو رعایت نمیکنه.باید میگفت: هذه ربی هذه کبری.
      طولی نمیکشه که خورشید ابراهیم هم غروب میکنه و خاموش میشه.
      ابراهیم الان از مشاهداتش نتیجه میگیره.میگه:ای قوم من،از اون چیزی که شریک خدا میکنید متنفرم و از روش شما کاملا جدا هستم.
      ابراهیم مسیرشو از چند خدایی و شریک قرار دادن برای خدا به مسیر فقط خدا تغییر میده.
      ابراهیم خدایی که قبلا هم در فطرت و درونش پیدا کرده بود و به وجودش اعتقاد داشت حالا با فهم و شعورش درکش میکنه.یه جوری میشه گفت به وسیله ی اثبات کردن به یقین میرسه.
      إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِ‌كِينَ ﴿٧٩
      من رو میکنم به سمت کسی که آسمان ها و زمین رو ایجاد کرده ،از روی تفکر.ومن جزء مشرکین نیستم.

      وجهت:با میل و علاقه رو میکنم.
      وجه:صورت.مجاز است.چون صورت بهترین عضو است.
      حنیف:کسی که از روی تفکر تغییر روش و مسیر میدهد.محل زندگی ابراهیم(ع) در تاریخ عراق کنونیه.منطقه بین النهرین.

      ویرایش توسط broslee : 15 آذر 1394 در ساعت 21:41

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      داستان حضرت نوح جالب تر و رمز گونه تره
      مخصوصا اتفاقاتی که ادیان مسیحی یهودی اسلامی توش اختلاف دارن
      از سرپیچی پسر نوح تا حامله شدن دختری که قبل از ساخت کشتی نجات دادن

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط magicboy نمایش پست ها
      داستان حضرت نوح جالب تر و رمز گونه تره
      مخصوصا اتفاقاتی که ادیان مسیحی یهودی اسلامی توش اختلاف دارن
      از سرپیچی پسر نوح تا حامله شدن دختری که قبل از ساخت کشتی نجات دادن
      داستان باید پندآموز باشه.در قالب اون آدم خیلی مسائل رو یاد میگیره.چیزهایی که در قرآن اومده تخیلی نیست و کاملا واقعیه.

      اگه هدف رمز گونه بودن داستان باشه رمان های جنایی که بهتره.

      ولی با اونا آدم رشد نمیکنه.به کمال نمیرسه.بیشترش تخیله و در واقعیت به کار نمیاد.برای سرگرمی شاید خوب باشه.

    4. Top | #4
      srh
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط broslee نمایش پست ها
      بسم الله الرحمن الرحیم
      خدایا شکرت.
      قصد داریم در مسیر خداشناسی در یک رویداد کاملا واقعی با ابراهیم(ع) همراه شویم.تا ببینیم در انتخاب مسیر باید مثل اطرافیان یا گذشتگان عمل نمود یا با عقل وفطرتی که به ما داده راه درست رو پیدا کنیم.
      وَإِذْ قَالَ إِبْرَ‌اهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ‌ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً ۖ إِنِّي أَرَ‌اكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٧٤
      ابراهیم پدرش رو میدید بت های مختلف رو به خدایی میگیره.بت های بی جانی که نمیتونستند پشه ای رو از خودشون به دور کنند.اعتقادات پوچی داشت که دلیل و برهانی براش نداشت.و بر هر عقل سالم و درستی روشنه که بت ها نمیتونند خدا و اداره کننده ی کائنات باشند.
      فطرت پاک از انتخاب این مسیر منع میکنه.اولین مرحله رد خرافاته.
      ابراهیم اعتقاد خودش رو مخفی نمیکرد. دلسوز مردم بود.حق و حقیقت رو واضح وبی تعارف میگفت.
      از پدرش که بهش نزدیکتره شروع میکنه.
      :آیا بت ها رو به خدایی میگیری؟من تو و قومت رو در گمراهی آشکار میبینم.

      وَكَذَٰلِكَ نُرِ‌ي إِبْرَ‌اهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿٧٥
      خدا به ابراهیم لطف میکنه و ملک بزرگ آسمان ها و زمین رو بهش نشون میده.(نه اینکه مجبورش کنه).جلو ی چشمشو باز میکنه.تا بشه جزء یقین دار ها.
      حالا میپرسید چه جوری؟منم نمیدونم از قرآن میپرسیم ببینیم چی میگه.

      فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَ‌أَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿٧٦

      وقتی تاریکی و سیاهی شب دورشو میگیره.تو اون سیاهی ها یه نوری میبینه.نور یک ستاره.میگه:این خدای منه.این باید همونی باشه که تو وجودم حسش میکنم.
      ولی مدتی بعد خداش غروب میکنه و گرفته میشه.مگه میشه؟خدایی که جهان رو اداره میکنه بیاد وبره.نه پس اون خدا نیست.

      این مسئله چیز مهمیه.نمیشه همینجوری ولش کرد.باید در راه جواب دادن بهش تلاش کرد.ابراهیم در جستجوی خداییه که بهش آرامش بده و از سرگردانی نجاتش بده. برای همین به آسمان نگاه میکرد.و منتظر بود.چون در آسمان عجائب زیادی وجود داره فکر میکرد امکان اینکه اونجا خداش رو پیدا کنه بیشتره.مردم هم اون ها رو میپرستیدند.

      فَلَمَّا رَ‌أَى الْقَمَرَ‌ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَ‌بِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ

      وقتی ماه رو در حال طلوع میبینه،میگه:این خدای منه.وقتی غروب میکنه و میگیره میگه:اگه خدای من راهنمایی ام نکنه میشم جزء گمراه ها.

      فَلَمَّا رَ‌أَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي هَـٰذَا أَكْبَرُ‌ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِ‌يءٌ مِّمَّا تُشْرِ‌كُونَ

      بعد از غروب ماه چی میشه؟بله طلوع خورشید.
      وقتی خورشید در حال طلوع رو میبینه میگه این خدای منه.این بزرگتره.
      تصور کنید ابراهیم(ع) رو.خورشید رو میبینه که از قبلیا بزرگتره.قوی تره.این قدر هیجان زده میشه قواعد زبان رو رعایت نمیکنه.باید میگفت: هذه ربی هذه کبری.
      طولی نمیکشه که خورشید ابراهیم هم غروب میکنه و خاموش میشه.
      ابراهیم الان از مشاهداتش نتیجه میگیره.میگه:ای قوم من،از اون چیزی که شریک خدا میکنید متنفرم و از روش شما کاملا جدا هستم.

      ابراهیم خدایی که قبلا هم در فطرت و درونش پیدا کرده بود حالا با فهم و شعورش درکش میکنه.یه جوری میشه گفت به وسیله ی اثبات کردن به یقین میرسه.
      إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِ‌كِينَ ﴿٧٩
      من رو میکنم به سمت کسی که آسمان ها و زمین رو ایجاد کرده ،از روی تفکر.ومن جزء مشرکین نیستم.

      وجهت:با میل و علاقه رو میکنم.
      وجه:صورت.مجاز است.چون صورت بهترین عضو است.
      حنیف:کسی که از روی تفکر تغییر روش و مسیر میدهد.محل زندگی ابراهیم(ع) در تاریخ عراق کنونیه.منطقه بین النهرین.
      آزر عموي پيامبر بود و اينجا اب به معناي پرورش دهنده است و كسي كه بزرگش كرده رو ميده پدر ابراهيم تارخ بود
      در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
      خطی نوشته بود:
      "من گشته ام نبود !
      تو دیگر نگرد
      نیست!"...
      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
      ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
      پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
      هرگز
      "نگرد! نیست"
      سزاوار مرد نیست... فریدون مشیری

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط srh نمایش پست ها
      آزر عموي پيامبر بود و اينجا اب به معناي پرورش دهنده است و كسي كه بزرگش كرده رو ميده پدر ابراهيم تارخ بود
      اهمیت نداره.چه پدرش بوده باشه چه عموش چه ... .

      در اینجا منظور سرپرستش است.

      حالا اینکه اون پدرش واقعیش باشه یا نه هیچ فرقی نداره.


    6. Top | #6
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط broslee نمایش پست ها
      داستان باید پندآموز باشه.در قالب اون آدم خیلی مسائل رو یاد میگیره.چیزهایی که در قرآن اومده تخیلی نیست و کاملا واقعیه.

      اگه هدف رمز گونه بودن داستان باشه رمان های جنایی که بهتره.

      ولی با اونا آدم رشد نمیکنه.به کمال نمیرسه.بیشترش تخیله و در واقعیت به کار نمیاد.برای سرگرمی شاید خوب باشه.
      مهر ذاتی و انسانیت فارغ از هر دینی تو هیچ داستانی مثل داستان نوح نیست
      حس سلطه طلبی برخی آدما و بلایی که از بدو افرینش سر خودمون اوردیم
      تفکیک دین هایی که حرف همه یکیه
      استفاده از دین های چند گانه بخاطر چند حاکمی شدن جهان
      و مهم تر از همه تمام جانوران و حیوان ها و حتی گیاهان رفتاری رو تکرار کردن که تو بهشت داشتن بجز انسان
      این که شیر شکم آهو رو میدره اسمش شرارت نیست ... شرارت کارای ما انسان هاست ... چهل بار دیگه حیات برچیده بشه و از نوع ادم و حوایی از نوع شروع کنن بازم به منجلابی خواهیم رسید که الان توش هستیم

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط srh نمایش پست ها
      آزر عموي پيامبر بود و اينجا اب به معناي پرورش دهنده است و كسي كه بزرگش كرده رو ميده پدر ابراهيم تارخ بود
      نقل قول نوشته اصلی توسط broslee نمایش پست ها
      اهمیت نداره.چه پدرش بوده باشه چه عموش چه ... .

      در اینجا منظور سرپرستش است.

      حالا اینکه اون پدرش واقعیش باشه یا نه هیچ فرقی نداره.
      یه لحظه ترسیدم بدون دلیل قرآن رو بد معنی کنم.اینکه اون پدرش بوده یا نبوده تو هدف مطلب تاثیری نداره
      اما قرآن از لفظ اب استفاده کرده به معنی پدر.و دلیل قوی ای بر ردش نداریم.میتونست بگه عمه یعنی عموش یا ولیه.
      ما حق نداریم با تاریخ که قطعی نیست و ظنیه و توراتی که بیشترش تحریف شده قرآن رو بد معنی کنیم.
      من امید دارم در آینده شواهد تاریخی قوی ای بر این امر پیدا میشه و باعث گرویدن عده ای به اسلام میشه.
      مثل ماجرای غرق شدن فرعون و اسلام آوردن محققی که با کاوش جسد فهمید غرق شده.

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن