ديرو تلاش ميکردم خودمو نشون بدم
الان واقعا ام
...
#
ديرو تلاش ميکردم خودمو نشون بدم
الان واقعا ام
...
#
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
دیروز صبح سالم و سرحال بودم،امروز امیکرون داره نابودم میکنه و کل برنامه هامو به هم ریخت
mucizelere inanırım
فرقی نکرده و برام مهم نیست
به قول سهراب: زندگی آبتنی کردن در حوضچهی اکنون است
به دیروز و فردا فکر نمیکنم.
امروزم خیلی هم خوبه، به تو چه؟!
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
از صبح دستام میلرزید یکم
امروز عصر یه نفر بغلم کرد آروم شدم
امروز خونه رو تمیز کردم جاروبرقی کشیدم
امروز با دوستام یه کتابی رو تحلیل کردیم و بحث خوبی کردیم و کلی کیف داد
امروز متمم خوانی رو شروع کردم و قراره آخر شب درموردش با دوتا از دوستام تبادل بینش انجام بدیم
امروز چسب قفسه سینه ام رو باز کردم و رفتم دوش گرفتم موهام خیلی بلند شده ژولیده پولیده شده
امروز معجون هم درست کردم برای بقیه توی خونه
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....
و اما
گس وات
دیروز سوپ نخوردم ، امروز سوپ خوردم.
تا فرق بزرگ دیگر ، خدا یار و نگهدار
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....
دیروز کمی حالم گرفته بود و سردرد داشتم ولی خداروشکر امروز خیلی عالیم
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
امروز حس معاشرتم گل کرده
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
یه کتابی که خیلی وقت پیش خریده بودم رو شروع کردم به خوندنش .
ناطور دشت
" چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
عاه/// امروز بدتر از دیروز بود.
صبح خواب موندم. سرم درد میکرد مسکن خوردم و گس وات؟ بعدظهر هم خواب موندم. بازده امروز افتضاح. اوف///////
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....
کتابمو تموم کردم
تونستم یه نفر رو قانع کنم که با روانپزشک حرف بزنه و قرص دریافت کنه چون اوضاع روحیش خوب نبود
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
امروز نسبت به دیروز فعالیتم خیلی زیاد بود
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
دیروز فکر میکردم که آدم میتونه ساعت ها سریال ببینه و خسته نشه الان میبینم بعضی وقت ها حتی سریالم برات خسته کننده میشه
mucizelere inanırım
با داداشم نشستیم تا ساعت سه حرف زدیم : )) تخمه و میوه و بستنی هم اوردم خوردیم
و یه بار دیگه حس کردم چقد خوشحالم که دارمش ...
حمایتگر حمایتگر عاقل زرنگ ...
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)