خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      Question سوال از بابها

      با سلام

      در باب مفاعلة داریم که امر بر وزن فاعل است

      در زبان فارسی و عربی این فعل چطور ترجمه می شود به طور مثال افعال زیر ( لطفا دقیق ترجمه کنید )

      فاسِد ، سافِر ( معنی این دو فعل چیست ؟؟ )

      ما میخواهیم فعل کاتِب را که بر وزن فاعل است ترجمه کنیم که میشه "نویسنده" این کجاش امره ؟؟؟؟

      در ضمن مگر ما در فارسی فاعل را کننده کار نمیگوییم پس کلمه ای که بر وزن فاعل است باید معنایی مثل همون کاتب که گفته شد ، داشته باشد

      لطفا هر کی تونست کل بابها با معانی دقیق و کابرداشون رو بذاره

      با تشکر
      ویرایش توسط mobgim : 31 فروردین 1392 در ساعت 23:08

    2. Top | #2

      نمایش مشخصات
      تا اونجایی که من میدونم کاتب اسم فاعله نه فعل واسه همینم معنیش میشه نویسنده
      بقیه ش رو الله اعلم
      خلاف قوانین
      ویرایش شده.

    3. Top | #3

      نمایش مشخصات
      باب افعال:
      1- تعديه: کَرُمَ (بزرگواري نمود← اَكْرَمَ (گرامي داشت)
      2- نسبت دادن فاعل به معنايي كه فعل از آن مشتق گشته است.
      مثال:
      أجْربَ الرَّجُل (آن مرد به بيماري جرب دچار شد)
      أغَذَّ البعيرُ (شتر غدّه دار شد)
      3- یافتن مفعول بر صفتی که شایسته آنست .
      مثال: أحمَدتُ اَخاکَ
      4- در معنی سلب:
      أشفَی المریضُ (بهبودی بیماراز میان رفت)
      أعجَمْتُ الکِتابَنشانه های حرکات کتاب را از بین بردم)
      5- به معنی دُخول در چیزی .
      أصبَحنا و أمْسَیْنا
      6- به معنی مبالغه و نشان دادن فزونی معنی می آید
      أشغَلتُ الصَّبیَّ (درسرگرم ساختن کودک، کوشیدم)
      7- برای عرضه کردن:
      أقتَلْتُهُ أَی عَرَّضْتُهُ لِلقَتْلِ
      * گاه فعل متعدی به باب افعال می رود و لازم می گردد.
      أکَبَّ ( به روی در افتاد)
      أعرَضَ ( روی گردانید)
      (ثلاثی مجرد این دو فعل « کبَّ و عَرَضَ» متعدی است. )

      باب تفعیل
      1- بیشتر برای نشان دادن کثرت و فزونی معنی در فعل، در فاعل، یا در مفعول آمده است.
      کثرت معنی در فعل: طَوَّفتُ و جَوَّلتُ (بسیار طواف کردم و گشتم )
      کثرت معنی در فاعل: مَوَّتَتِ الآبالُ ( شتران بسیاری مردند)
      کثرت معنی در مفعول:غَلَّقَتِ الأَبوابَ (همه درها را استواریست)
      2- برای نسبت دادن مفعول به اصل فعل.
      کَفَّرتُه وَ عَجَّزتُهُ و فَسَّقتُهُ، أی نَسَبتُهُ إلی الکفر و العجزِ و الفسقِ
      3- برای متعددی ساختن فعل.
      فَرِحَ علیً  فَرَّحتُ علیّاً
      4- به معنی سَلب:
      قَشَّرتُ العُودَ أی نَزَعتُ قِشرَهُ
      5- برای تشبیه:
      قَوَّس الشیخُ
      6- برای ساختن فعل از اسم .
      خَیَّمَ القومُ أی ضَرَبوا خِیاماً

      باب مفاعلة
      1. برای بیان مشارکت در انجام گرفتن فعل است.
      مثال: کاتَبَ صَدیقٌ صدیقاً. (دو دوست به یکدیگر نامه نوشتند)
      کارمتُهُ. ( یکدیگر را گرامی داشتیم )
      2. تکثیر:
      ظاعَفتُ الشّیءَ. (آن چیز را دو چندان کردم .)
      3. به معنی « أفعَل » از باب افعال.
      مثال: عافاکَ اللهُ = أعفاک اللهُ. (خداوند تو را تندرستی دهاد.)
      4. به معنی فعل مجرّد.
      دافَعَ و سافَر به معنی ؛ دَفَعَ و سَفَرَ

      باب تَفَعُّل:
      1- برای « مطاوعه»
      مثال: قَطَعتُ الحبلَ فَتَقطَّعَ.
      2- برای «تَکَلُّف و تَشَبُّه»:
      مثال: تَحَلَّمَ و تَزَهَّدَ. ( خود را بردبار و پارسا نشان داد.)
      3- برای ساختم فعل از اسم .
      مثال: الفقیرُ توسَّدَ الحَجَرَ فَنَامَ ( توسّد= از «وِساده، به معنی بالش گرفته شده است.)
      4- برای دلالت به این معنی که فاعل، از فعل کناره گرفته است.
      «وَ مِن اللَّیل فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةًً لَکَ.... ( پاسی ازشب را بیدار بمان که آن فضیلتی است برای تو.)
      5- به معنی حصول و فراهم آمدن تدریجی فعل
      تَجَرَّعتُ الماءَ
      6- به معنی انتساب
      تَبَدّی الرَّجُلُ. ( مرد به بادیه منسوب گشت.)


      باب تفاعُل:
      1- برای مشارکت:
      تخاطَبَ الرجُلانِ (دو مرد یکدیگر را مورد خطاب قرار دادند.)
      2- برای «مطاوعه»:
      باعَدْتُهُ فَـتَباعَدَ ( از او دوری گزیدم واو ازمن دور ماند)
      3- برای نشان دادن امری غیرواقعی:
      تجاهَلَ عَلیٌّ
      4- وقوع تدریجی فعل:
      تواردَ القوم ( آن گروه به تدریج آمدند.)


      باب افتعال:
      1- مطاوعه : جَمَعَ البُستانُّی الأوراق فاجْتََمَعَت.
      2- مبالغه : إکتَسَبَ زیدٌ أی بالَغَ فی الْکَسْبِ
      3- برای اشتقاق و گرفتن فعل از اسم. إختَبَزَ أی اِتَّخَذَ الخُبزَ.
      4- اشتراک: اِختَصَمَ القومُ. أی تخاصمُوا.


      باب إنفعال
      1- برای مطاوعه و همیشه لازم است .
      قَطَعتُ الخَشبَ فَانْقَطَعَ. (چوب را بریدم و آن این عمل را پذیرفت.)
      باب انفعال همواره از فعلهایی بنا می شود که دارای تأثیر ظاهری باشد.
      بنابراین فعلهای مربوط به باطن و اندیشه به باب انفعال
      نمی رود؛ نمی توان گفت: إنعَلَم یا إنفَهَمَ.


      باب إِستفعال
      1- طلب و درخواست.
      إستَفْهَمَ واسْتَخبَرَالتّلمیذُالمُع َلِّمَ.
      (شاگرد از معلم خواست که وی را آگاه سازد)
      2- یافتن مفعول بر صفتی.
      اِستَعظَمْتُ الأمْرَ .
      ( کار را برزگ یافتم)
      3- دگرگونی و تحول.
      إستَحْجَرَالطِّینُ. (گل به صورت سنگ درآمد)
      إسْتَنوق الجَمَلُ.
      (آن شتر نر، در رام بودن، چون شتر ماده شده است) 4. مطاوعه:
      أراحَهُ فأستراحَ
      5- در معنی فعل مجرد
      إستَعْلَی قِرْنَهُ = علاهُ ( بر حریف خود چیره گشت)
      إستَقَرَّ= قَرَّ ( قرار یافت )
      Lady in Red

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      به چه دردی میخورن؟؟؟

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      با تشکر از همه ولی سوال اصلی من هنوز سر جاشه

      در مورد حالت امر باب مفاعلة ( چطور معنی میشه ، با چند تا مثال )

      همچنین معانی ( سافِر و فاسِد )

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن