خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7
    1. Top | #1
      پاسخگوی ارشد

      نمایش مشخصات

      فروغ فرخزاد / 14 فروردین

      دلم گرفته است
      دلم گرفته است
      به ایوان میروم
      و انگشتانم را
      بر پوست کشیده ی شب میکشم
      چراغ های رابطه تاریکند
      چراغ های رابطه تاریکند
      کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
      کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
      پرواز را به خاطر بسپار
      پرنده مردنی ست


      فروغ فرخزاد





      همه لطف خداست.

    2. Top | #2

      نمایش مشخصات
      من

      پری کوچک غمگینی را

      میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

      و دلش را در یک نی لبک چوبین

      مینوازد آرام ، آرام

      پری کوچک غمگینی

      که شب از یک بوسه میمیرد

      و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

      به دلم افتاده امشب ... که به یاد من نشستی
      پلک تــو سنگین خوابه ... اما چشماتــونبستی
      به دلم افتاده امشب ... که دلت هوام و کرده
      میون خاطره هامون ... داره دنبالم می گرده
      همه ی خاطره هارو
      دوره کن
      مثل من امشب
      تــو به خواب من ِ تنها
      نازنین سر بزن امشب


    3. Top | #3

      نمایش مشخصات
      "هدیه"

      من

      از نهایت شب حرف میزنم

      من از نهایت تاریکی

      و از نهایت شب حرف میزنم

      اگر به خانه ی من آمدی

      برای من

      ای مهربان

      چراغ بیاور

      و یک دریچه که از آن

      به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم....

      به دلم افتاده امشب ... که به یاد من نشستی
      پلک تــو سنگین خوابه ... اما چشماتــونبستی
      به دلم افتاده امشب ... که دلت هوام و کرده
      میون خاطره هامون ... داره دنبالم می گرده
      همه ی خاطره هارو
      دوره کن
      مثل من امشب
      تــو به خواب من ِ تنها
      نازنین سر بزن امشب


    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mahdi nazari نمایش پست ها
      دلم گرفته است
      دلم گرفته است
      به ایوان میروم
      و انگشتانم را
      بر پوست کشیده ی شب میکشم
      چراغ های رابطه تاریکند
      چراغ های رابطه تاریکند
      کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
      کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
      پرواز را به خاطر بسپار
      پرنده مردنی ست


      فروغ فرخزاد



      like

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطیما نمایش پست ها
      "هدیه"

      من

      از نهایت شب حرف میزنم

      من از نهایت تاریکی

      و از نهایت شب حرف میزنم

      اگر به خانه ی من آمدی

      برای من

      ای مهربان

      چراغ بیاور

      و یک دریچه که از آن

      به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم....
      like

    6. Top | #6
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطیما نمایش پست ها
      "هدیه"

      من

      از نهایت شب حرف میزنم

      من از نهایت تاریکی

      و از نهایت شب حرف میزنم

      اگر به خانه ی من آمدی

      برای من

      ای مهربان

      چراغ بیاور

      و یک دریچه که از آن

      به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم....
      من عاااااااااااااااااااشق فروغم به چشم خواهری!!!!!! یه مدت زیاد تنهاییامو پر میکرد!!!! قسمت آخر این شعر رو سنگ قبرش هم نوشته شده!!!! واقعا لایک!!!!!
      تو نقش اول این عاشقونه ای
      من با تو گیشه ها رو فتح میکنم

    7. Top | #7
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      این شعر فوق العادس فقط شرمنده یه خورده طولانیه!!!!
      بعدها

      مرگ من روزی فرا خواهد رسید :

      در بهاری روشن از امواج نور

      در زمستانی غبارآلود و دور

      یا خزانی خالی از فریاد و شور



      مرگ من روزی فرا خواهد رسید:

      روزی از این تلخ و شیرین روزها

      روز پوچی همچو روزان دگر

      سایه ی زامروزها، دیروزها



      دیدگانم همچو دالانهای تار

      گونه هایم همچو مرمرهای سرد

      ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

      من تهی خواهم شد از فریاد درد



      می خزند آرام روی دفترم

      دستهایم فارغ از افسون شعر

      یاد می آرم که در دستان من

      روزگاری شعله می زد خون شعر



      خاک می خواند مرا هر دم به خویش

      می رسند از ره که در خاکم نهند

      آه شاید عاشقانم نیمه شب

      گل بروی گور غمناکم نهند



      بعد من ناگه به یکسو می روند

      پرده های تیرهء دنیای من

      چشمهای ناشناسی(ما رو میگه ها!!!) می خزند

      روی کاغذها و دفترهای من



      در اتاق کوچکم پا می نهد

      بعد من، با یاد من بیگانه ای

      در بر آئینه می ماند بجای

      تارموئی، نقش دستی، شانه ای



      می رهم از خویش و می مانم ز خویش

      هر چه بر جا مانده ویران می شود

      روح من چون بادبان قایقی

      در افقها دور و پیدا می شود



      می شتابند از پی هم بی شکیب

      روزها و هفته ها و ماه ها

      چشم تو در انتظار نامه ای

      خیره می ماند بچشم راهها



      لیک دیگر پیکر سرد مرا

      می فشارد خاک دامنگیر خاک!

      بی تو، دور از ضربه های قلب تو

      قلب من می پوسد آنجا زیر خاک



      بعدها نام مرا باران و باد

      نرم می شویند از رخسار سنگ

      گور من گمنام می ماند به راه

      فارغ از افسانه های نام و ننگ
      تو نقش اول این عاشقونه ای
      من با تو گیشه ها رو فتح میکنم

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن