ساعت 3 نیمه شب است من هستم و خدای خودم و جزوه جامعه شناسی2 و صدای تیک تاک ساعت و فن لپ تاپم( اوه اوه چه شلوغ پلوغ است اتوبان ذهنم نصف شبی!). به این می اندیشم که ما را چه شده است پشت میز که می نشینیم یادمان می افتد کار که بلد نیستیم اقلا بگذار حرف بزنیم آن هم نه حرف های معمولی حرف های قشنگ قشنگ که آهای ملت: هدف ما در سیستم آموزشی مان یاد دادن است فهمیدن است آموزش مفهومی است میخواهیم در رشته ریاضی مهندس حرفه ای و متعهد در رشته تجربی جامعه پزشکی حرفه ای و با اخلاق و در رشته انسانی تنظیم کننده هویت فرهنگی و اجتماعی بیرون بدهیم . اما افسوس و صد افسوس که این زیبایی فقط در حرف خلاصه می شود به عمل که می رسد چنان بلایی بر سر دانش آموز نگون بخت می آوریم که برای جبران گذشته سیاه خویش (گویی چه گناه بزرگی مرتکب شده است!!!) به دره ای پرتاب می شود که باید درس های رشته دیگر را امتحان بدهد آن هم چه امتحانی! که از 11 درس آن رشته 7درس را باید فقط به قصد نمره 10 بخواند تا مدرک کاملش را بدهند باید فقط حفظ کند تا نمره 10 را بیاورد و از این امتحان الهی سربلند بیرون آید!! توهین از این بزرگتر به علم؟تو هین از این بزرگتر به دانش اموز؟پس حرف هامان چه شد؟پس یاد دادن هامان کجا رفت؟ فهمیدن هامان کجا رفت ؟ گویی فراموش کرده ایم علم مقدس است و جوینده آن مجاهد در راه خدا؟!!!
آهای تویی که ادعات میشه دلت واسه این چیزا میسوزه من مدیرم اسمم رومه مدیــــــــــــــر! باید فقط حرفای خوشگل بزنم نه این که کار خوشگل بکنم تو که هنوز دهنت بوی شیر میده به من میخوای این چیزا رو یاد بدی؟مگه تو درس نداری؟ مگه تو صبح امتحان نداری؟ اصلا میخوای کاری کنم که سال دیگه تاثیر معدل بشه 99 درصد که تا فیها خالدونت بسوزه؟برو به امتحانات برس به این کارا هم کار نداشته باش......... و من به این می اندیشم که عجب پتک محکمی دارد آقای مدیر. اگر بیشتر از این مقاومت کنم چنان می زند بر سر ناتوان پتک زور!! که دیگر حتی اسمم را هم به خاطر نمی آورم. پشیمان می شوم می خواهم بروم سر حفط کردن امتحان صبح اما صبر کن صدایی می آید........ نمی شنوم بلند تر بگو ...... نه نرو میدونو خالی نکن حق رو تنها نذاز ......تو که هستی ؟ آهان! شناختمش صدای وجدان درونم بود.نمی دانم چرا این موقع شب بیدار است؟آخر الان همه وجدان ها خواب هستند.......! به قول دوستی عزیز این وجدان لعنتی را جان به جانش کنی نافش را با آرمان گرایی بریده اند. طلب شفا برایش دارم! دارد صدای اذان می آید باید بروم نماز بخوانم و پس از آن مشغول حفظ کردن شوم ! آینده ام در خطر است....! خدانگهدار مسوول آموزش کشور