به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته
ز دریا مـی کـشـد صـیاد دام آهـسـتـه آهسـتـه
بـه مغـرب می تـواند رفـت در یک روز از مشـرق
گذارد هر که چون خورشید گام آهسته آهسته
بــه هـمـواری بــلـنـدی جـو کـه تـیـغ کـوه را آرد
بـه زیر پـای، کبـک خوشخـرام آهستـه آهستـه
ز تــدبــیـر جــنـون پــخــتــه کـار عـقـل مـی آیـد
کـه مجـنون آهوان را کـرد رام آهسـتـه آهسـتـه
مشـو از زیردسـت خـویش ایمن در زبـردسـتـی
که خون شیشه را نوشید جام آهستـه آهسته
خــیـال نـازک آخــر مـی فـروزد چــهـره شـهـرت
مـه نو مـی شـود مـاه تـمـام آهسـتـه آهسـتـه
دلـی از آه می گـفـتـم شـود خـالی، ندانسـتـم
که پـیچـد بـر سراپـایم چو دام آهستـه آهستـه
بـه شکرخند ازان لبـهای خوش دشنام قانع شو
که خواهد تـلخ گردید این مدام آهستـه آهسته
اگـر چـه رشـتـه از بـار گـهر پـیچـان و لـاغـر شـد
کـشـید از مغـز گوهر انتـقـام آهسـتـه آهسـتـه
اگـر نام بـلند از چـرخ خـواهی صـبـر کـن صـائب
ز پستی می توان رفتن بـه بـام آهسته آهسته
صائب تبریزی