خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15
    1. Top | #1

      نمایش مشخصات

      مهدی اخوان ثالث / 13 اسفند

      ...دریچه ها...

      ما چون دو دریچه روبروی هم

      آگاه ز هر بگو مگوی هم

      هر روز سلام و پرسش و خنده

      هر روز قرار روز آینده

      عمر آیینه ی بهشت, اما ....آه

      بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

      اکنون دل من شکسته و خسته است

      زیرا یکی از دریچه ها بسته است

      نه مهر فسون, نه ماه جادو کرد

      نفرین به سفر, که هرچه کرد او کرد...

      به دلم افتاده امشب ... که به یاد من نشستی
      پلک تــو سنگین خوابه ... اما چشماتــونبستی
      به دلم افتاده امشب ... که دلت هوام و کرده
      میون خاطره هامون ... داره دنبالم می گرده
      همه ی خاطره هارو
      دوره کن
      مثل من امشب
      تــو به خواب من ِ تنها
      نازنین سر بزن امشب

      ویرایش توسط mahdi nazari : 02 فروردین 1392 در ساعت 13:30

    2. Top | #2
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      تشنه ­ام امشب، اگر باز خيال لب تو
      خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد
      كاش از عمر شبي تا به سحر چون مهتاب
      شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد
      روح من در گرو زمزمه ­اي شيرين ­ست
      من دگر نيستم، اي خواب برو، حلقه مزن
      اين سكوتي كه تو را مي­طلبد نيست عميق
      وه كه غافل شده­ اي از دل غوغایي من

      مآث


    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من...
      چه جنونی
      چه نیازی،
      چه غمی ست؟
      "مهدی اخوان ثالث"

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      به دیدارم بیا هر شب , در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند ,

      دلم تنگ است .

      بیا ای روشن , ای روشن تر از لبخند .

      شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهی ها .

      دلم تنگ است .

      بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال

      دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها .

      و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی .

      بیا , ای همگناه من درین برزخ , بهشتم نیز و هم دوزخ.

      به دیدارم بیا , ای همگناه , اب مهربان با من ,

      که اینان زود میپوشند رو در خواب های بی گناهی .

      و من میمانم و بیداد و بی خوابی .

      در ایوان سرپوشیده متروک ,

      شب افتاد ست و در تالاب من دیری ست ,

      که در خوابند آن نیلوفد آبی و ماهی ها , پرستوها .

      بیا امشب که بس تاریک و تنهایم .

      بیا ای روشنب , اما بپوشان روی , که میترسم تو را خورشید پندارند .

      و میترسم همه از خواب بر خیزند .

      و میترسم که چشم از خواب بر دارند .

      نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را . نمیخواهم بداند هیچ کس ما را .

      و نیلوفر که سر بر میکشد از آب ؛ پرستوها که با پرواز و آواز

      و ماهی ها که با آن رقص غوغایی ؛

      نمیخواهم بفهمانند بیدارند .

      شب افتادست و من تنها و تاریکم .

      و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند ؛

      پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی .
      بیا ای مهربان با من ! بیا ای یاد مهتابی !


    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات


      لحظه ی دیدار نزدیک است
      باز من دیوانه ام، مستم
      باز می لرزد،
      دلم،
      دستم
      باز گویی در جهان دیگری هستم

      های!
      نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ

      های!
      نپریشی صفای زلفکم را، دست
      و آبرویم را نریزی، دل

      ای نخورده مست
      لحظه ی دیدار نزدیک است

      «مهدی اخوان ثالث»

    9. Top | #9
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      خانه‌ام آتش گرفته‌ است، آتشی جانسوز
      هر طرف می‌سوزد این آتش
      پرده‌ها و فرش‌ها را ، تارشان با پود
      من به هر سو می‌دوم گریان
      در لهیب آتش پر دود
      وز میان خنده‌های‌ام تلخ
      و خروش گریه‌ام ناشاد
      از درون خسته‌ی سوزان
      می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

      خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
      هم‌چنان می‌سوزد این آتش
      نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
      بر سر و چشم در و دیوار
      در شب رسوای بی‌ساحل
      وای بر من، سوزد و سوزد
      غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
      در دهان گود گلدان‌ها
      روزهای سخت بیماری
      از فراز بام‌هاشان ، شاد
      دشمنان‌ام موذیانه خنده‌های فتح‌شان بر لب
      بر منِ آتش به جان ناظر
      در پناه این مُشَبّک شب
      من به هر سو می‌دوم گریان ازین بیداد
      می‌کنم فریاد‌، ای فریاد! ای فریاد!

      وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش
      آن‌چه دارم یادگار و دفتر و دیوان
      و آن‌چه دارد منظر و ایوان
      من به دستان پر از تاول
      این طرف را می‌کنم خاموش
      وز لهیب آن روم از هوش
      زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
      تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود
      خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر
      صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر
      وای، آیا هیچ سر بر می‌کُنند از خواب؟
      مهربان همسایگان‌ام از پی امداد؟
      سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
      می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات


    12. Top | #12
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها

      به دیدارم بیا هر شب

      در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند


      دلم تنگ است
      بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
      شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
      دلم تنگ است


      بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
      در این ایوان سرپوشیده
      وین تالاب مالامال
      دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
      و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی


      بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
      بهشتم نیز و هم دوزخ


      به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
      که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
      و من می مانم و بیداد بی خوابی


      در این ایوان سرپوشیده ی متروک
      شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
      که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
      پرستو ها


      بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
      بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
      که می ترسم تو را خورشید پندارند
      و می ترسم همه از خواب برخیزند
      و می ترسم که چشم از خواب بردارند


      نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
      نمی خواهم بداند هیچ کس ما را


      و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
      پرستوها که با پرواز و با آواز
      و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
      نمی خواهم بفهمانند بیدارند


      شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
      در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
      پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی


      بیا ای مهربان با من!
      بیا ای یاد مهتابی...

      زنده یاد مهدی اخوان ثالث


    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      مهدی اخوان ثالث / چه میکنی؟

      چه میکنی؟ چه میکنی؟
      درین پلید دخمه ها
      سیاهها ، کبودها
      بخارها و دودها ؟
      ببین چه تیشه میزنی
      به ریشه ی جوانیت
      به عمر و زندگانیت
      به هستیت ، جوانیت
      تبه شدی و مردنی
      به گورکن سپردنی
      چه می کنی ؟ چه می کنی ؟
      چه می کنم ؟ بیا ببین
      که چون یلان تهمتن
      چه سان نبرد می کنم
      اجاق این شراره را
      که سوزد و گدازدم
      چو آتش وجود خود
      خموش و سرد می کنم
      که بود و کیست دشمنم ؟
      یگانه دشمن جهان
      هم آشکار ، هم نهان
      همان روان بی امان
      زمان ، زمان ، زمان ، زمان
      سپاه بیکران او
      دقیقه ها و لحظه ها
      غروب و بامدادها
      گذشته ها و یادها
      رفیقها و خویشها
      خراشها و ریشها
      سراب نوش و نیشها
      فریب شاید و اگر
      چو کاشهای کیشها
      بسا خسا به جای گل
      بسا پسا چو پیشها
      دروغهای دستها
      چو لافهای مستها
      به چشمها ، غبارها
      به کارها ، شکستها
      نویدها ، درودها
      نبودها و بودها
      سپاه پهلوان من
      به دخمه ها و دامها
      پیاله ها و جامها
      نگاهها ، سکوتها
      جویدن برو تها
      شرابها و دودها
      سیاهها ، کبودها
      بیا ببین ، بیا ببین
      چه سان نبرد می کنم
      شکفته های سبز را
      چگونه زرد می کنم
      زنده یاد مهدی اخوان ثالث
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      زمستون،تن عريون باغچه چون بيابون
      درختا با پاهای برهنه زير بارون
      نميدونی تو که عاشق نبودی
      چه سخته مرگ گل برای گلدون
      گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
      واسه هم قصه گفتن عاشقانه
      چه تلخه چه تلخه
      بايد تنها بمونه قلب گلدون
      مثل من که بی تو
      نشستم زير بارون زمستون
      زمستون
      برای تو قشنگه پشت شيشه
      بهاره زمستونها برای تو هميشه
      تو مثل من زمستونی نداری
      که باشه لحظه چشم انتظاری
      گلدون خالي نديدي
      نشسته زير بارون
      گلای کاغذی داری تو گلدون
      تو عاشق نبودی
      ببينی تلخه روزهای جدايی
      چه سخته چه سخته
      بشينم بی تو با چشمای گريون
      شعر زمستون از اخوان ثالث
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      آنک! ببین ...

      اوصاف ِ این همیشه همان، تا که بوده‌ام
      از بی غمان ِ رنگ نگر، این شنوده‌ام:
      بر لوح ِ دودفام ِ سحر، صبح ِ آتشین
      شنگرف تا اقاصی ِ زنگار گسترد
      اما شنیده کی بَرَدَم دیده‌ها ز یاد
      کاین کهنه زخمِ زرد، به هر روز بامداد
      سر واکند به مشرق و خوناب و زهر و درد
      تا مغرب ِ قلمرو ِ تکرار گسترد
      صبح است و باز می‌دمد از خاور آفتاب
      گفتند هر کسی نگرد نقش ِ خود در آب
      زین رو چو من به صبح، هزاران تفو فکن
      نفرت بر این سُتور ِ زر افسار گسترد
      برخیز تا به خون جگرمان وضو کنیم
      نفرین کنان به چهرهٔ زردش تفو کنیم
      کاین پیر کینه، بهر چه تا بیکران چنین
      بیداد و بد، مصیبت و آزار گسترد؟
      آنک! ببین، مهیب‌ترین عنکبوت زرد
      برخاست از سیاه و بر آبی نظاره کرد
      تذکار ِ رنگ‌های ِ اسارت، به روشنی
      اینک به روی ِ ثابت و سیار گسترد...
      اصلا می‌دانی چیست ؟!

      من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
      من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
      خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
      خدا را بیاب . . .
      نه در بین نماز های شبت ...
      بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن