ادم ها «عادت »می کنند
به بودن ها
خندیدن ها
خوش گذراندن کنار فردی خاص
کافیست تعدادی ساعت برایشان خاطرات خوب بسازی
عادت میکنند به بودنت
گاهی میگویند «دوستت دارم» تو جدی نگیر
انها فقط «عادت» کرده اند
جمله ای می گویند برای ماندنت و برای تکرار ان خاطرات شیرین«عادت» کرده اند
دیگر همان طور که اگر بروی و تنهایشان بگذاری بعد از مدتی عادت می کنند.
به تنهایی
به خندیدن بی تو
به ادامه دادن زندگی بدون حضورت
ادم ها ««عادت»» می کنند
همه دوستت دارم ها جدی نیست
لااقل تو (جدی) نگیر...
برای من عادت یکی از نفرت انگیز ترین واژه های دنیاس
عادت به عقاید نامفهوم و تعصب
عادت به دوست داشتن ِ تکراری
عادت به زندگی تکراری
عادت به بدبختی و بدبیاری
عادت به خوشبختی همیشگی
عادت به قضاوت
عادت به نژاد پرستی
عادت به توهین
و هزاران عادت دیگه که خواسته یا ناخواسته درگیرشونیم
.gif "Yahoo (1)")
تشنه ی اشک هایی هستم که وحشیانه بر روی گونه هایت جاری خواهد شد ..
M-aB
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم قط مال منی به تو جسارت بکنم
اینقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی
ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی تیشه ی چشات غبار آهم بمونه
تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی
شکل همه آرزوهام تجسم خواب منی
حتی با اینکه هیچ کس مثل من عاشق تو نیست
پیش تو آینه ی چشام حقیر لایق تو نیست
ویرایش توسط yaghma : 24 تیر 1394 در ساعت 07:57
تنهایی را دوست دارم عادت کرده ام که تنها با خودم باشم،
دوستی میگفت:
عیب تنهایی این است !
که عادت میکنی خودت تصمیمی می گیری،
تنها به خیابان می روی،
به تنهایی قدم میزنی.
پشت میز کافی شاپ تنهایی می نشینی و
آدمها را نگاه میکنی،
ولی من به خاطر همین حس دوستش دارم
تنها که باشی
نگاهت دقیق تر می شود و معنا دار
چیزهایی می بینی که دیگران نمی بینند،
در خیابان زود تر از همه میفهمی پاییز آمده و
ابرها آسمان را محکم در آغوش کشیده اند
میتوانی بی توجه به اطراف،
ساعتها چشم به آسمان بدوزی
و تولد باران را نظاره گر باشی.
برای همین تنهایی را دوست دارم
زیرا تنها حسی است که
به من فرصت می دهد خودم باشم
با خودم که تعارف ندارم
سالهاست به تنهایی عادت کرده ام…
عادت ما آدم هاست ،سيگار هم كه تا انتها سوخت زير پا لهش كنيم چه حكايت غريبي ست كه تا انتها سوختي چه ناباورانه قلبمان زير پاها له شد !
عادت کرده ام ...
به اینکه همیشه
در بحران های زندگی ام ...
خودم هوای خودم را داشته باشم ...
در شب های بی خوابی ،
در روزهای بی قراری ،
خودم برای خودم لالایی بخوانم ...
وفتی بغض می کنم ،
خودم ...
خودم را در آغوش بگیرم و دلداری بدهم ...
می بینی ...؟!
تنهایی ...
با همه ی دردی که دارد ،
مرا "مرد" بار آورده ...
آنقدر که با همه ی "نامردیها" "مردانه"
به خودم تکیه می کنم ...!
عادت کرده ام به طعم قهوه ...
به آدمهای پشت پنجره ی کافه...
دستهايی که می روند
آدمهايی که نمی مانند ...
به تو
که روبرويم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی..
مي نوشی..
می روی...
يکی
به آدمهای پشت پنجره ی کافه
اضافه می شود...
عادت کرده ام کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی کنم
یا شاید کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت...
متن قشنگي بود
بله آدم ها عادت ميكنن
آره زخم ها خوب ميشوند
ولي خوب شدن با مثل روز اول شدن خيلي فرق داره
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)
LinkBack URL
About LinkBacks
پاسخ با نقل قول
.gif "Yahoo (19)")
