مغز و واقعیت ؛ نوشته جی آلفرد؛ نشر ترفورد،؛ 2006
Brains and Realities-Jay Alfred-Trafford Publishing-2006
تفاوت بین گذشته، حال و آینده فقط یک خطای ادراکی است. انیشتین
دانش عصب شناسی متعارف فرض می کند که آن بیرون، یک دنیای واقعی وجود دارد و مغز دنیایی می سازد که نمایشگر همین دنیاست. اما چگونه آن را اثبات می کنیم؟ آیا ما از ابزار سه بعدی برای کاوش آن بهره می بریم و آیا آگاهی سه بعدی ما، صحت و سقم آن را تایید می کند؟
واقعا چه چیزی وجود دارد؟
برخلاف مدل سه بعدی عصب شناسی متعارف، فیزیک پیشرفته به ما می گوید که دنیایی که آن بیرون وجود دارد چند بعدی است و صلب نیست، بلکه مجموعه ای درهم ریخته از اشکال موجی است. دنیای سه بعدی که توسط مغز ساخته می شود تفسیری ساده شده، کاهش یافته و محدودی از آن چیزی است که واقعا آن بیرون هست.
برای مدت ها فرض می شد که فضا و زمان برای ما واقعیت بنیادی هستند؛ اما نظریه ی انیشتین درباره نسبیت خاص این فرض را واژگون ساخت. آنچه که بعنوان فضا و زمان مشاهده می کنیم حالا بعنوان دو نمود فضا-زمان پیوسته در نظر گرفته می شود. اینکه این پیوستگی فضا-زمان، تا چه اندازه بعنوان فضا و تا چه اندازه بعنوان زمان نمود داشته باشد بستگی به تغییر زمان مطابق با حرکت نسبی مشاهده گر دارد. به عبارت دیگر، این دو تابعی از قوه ادراک ما در محدوده ی قالب های معینی از مرجع هایی است که چارچوب های سه بعدی را برای ساختن تصویر ذهنی ما از این دنیا فراهم می سازند. اما وقتی فرض می کنیم که این ها برای واقعیت بیرونی نیز ضروری هستند شاید خودمان را فریب می دهیم.
فضا و زمان همانند دوعدسی در یک عینک هستند. بدون این عینک، ما نمی توانیم چیزی را ببینیم. دنیای واقعی، دنیایی خارج از ذهن ماست اما بطور مستقیم قابل درک نیست؛ بنابراین فقط آنچه را می بینیم که از طریق عینک فضا-زمان مان به ما ارسال می شود. شیئی واقعی، آنچه را کانت « چیزی درون خودش می نامد » برتر ، فراتر از فضا-زمان ما و کاملا ناشناخته است…
ادراک ما، ذهنی و به یک معنا، توهم است. ادراک اشیا با حس های ذهن گرایانه ما از فضا و زمان، شکل یافته و رنگ می گیرند. مارتین گاردنر
پیشرفت ها در دانش ما از مغز
اخیرا، علوم پیشرفت های قابل توجهی در بررسی مغز درحین حالت های مراقبه داشته اند. با استفاده از شیوه های پیشرفته پزشکی، مشاهده شده است که در حین مراقبه، مناطق معینی از مغز فعال یا غیرفعال شده اند. همچنین مشاهدات بسیاری هست که بسیاری از سنت های مراقبه بر فعال سازی و توسعه ی نیمکره ی راست مغز تاکید دارند. در واقع، مطالعات بطورقطعی نشان می دهد که مناطق گوناگونی در نیمکره راست با مراقبه ی منظم، ضخیم تر می شود.
آیا امکان دارد که عملیات مغز را بنوعی تعدیل کرد که به مراقبه گر اجازه دهد واقعیتی کاملا متفاوتی را تجربه کند؟ آیا می توانیم با کنار گذاردن ساختمان مغز، به واقعیتی بسیار بنیادی تر دست یابیم؟ هر روز بیشتر مشخص می شود که ابزارهای حسی ما مانع تجربه ی واقعیت های ازلی تر و بنیادی تر می شوند. بنابراین، برای درک بهتر مدل هایی که مغزبرای ساختن تفسیراز واقعیت اصلی بکار می برد نگاهی به چگونگی پردازش اطلاعات در مغز انسان منطقی بنظر می رسد گر چه در همین عمل نیز با قدرت و توانمندی های پردازش خود محدود شویم.
وقتی موضوع پرسش های بنیادی درباره ی ابعاد دنیا باشد نمی توانیم به حس های خودمان کاملا اطمینان کنیم… هیچ چیز سه بعدی در دنیای واقعی وجود ندارد… نمای سه بعدی در تناقض با نظریه ی نسبیت خاص انیشتین و مهم تر از آن، آزمون های تجربی است که پیامدهای آن را تایید می کند…
فضا-زمان فقط یک فضای ریاضی نیست بلکه بیانگر یک دنیای چهار بعدی خارجی است که بطور مستقیم در ادراک ما بازتابی ندارد.
وسلین پتکوف، فیزیکدان
من هنوز باور دارم که جهان آغازی در زمان واقعی دارد، در زمان مهبانگ. اما نوع دیگری از زمان، زمان خیالی، با نسبت درستی به زمان راستین که در آن جهان نه آغازی و نه پایانی دارد.
استیفان هاوکینگ