خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 5 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 64
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      وقتی hiccup دبستانی بود....:))


      انشای حاجی رضا(hiccupالبته اون زمان هنو مکه نرفته بود)
      میگم حاجیمون ادم بزرگی میشه باور نمیکنین




      هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم
      .تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
      حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
      در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
      از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
      در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

      اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
      مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
      اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
      قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      دمت گرم...تجدید خاطره شد برام

    3. Top | #3
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      جالب بود...

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      شیر بلال

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      از بچگیم رضا چش و گوشش میجنبید

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط HANA199665 نمایش پست ها
      رضا برادر رو نمیکردی؟
      دفتر انشامو گم کرده بودم
      اون زمان چقدر به خاطرش گریه کردم
      نگو که حاجی خودمون برش داشته بود واس یادگاری!!!
      درباره ی گونی هم انشا نوشته بودم من
      نقل قول نوشته اصلی توسط eli94 نمایش پست ها
      از بچگیم رضا چش و گوشش میجنبید
      نه باو ، من اض بچگی تنذپرداض خوبی بودم
      اینم سرفن جمبه ی شوخی داشط...

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Romantic
      نمایش مشخصات
      ​دیفونه.خخخخ

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم دکتر نمایش پست ها
      ​دیفونه.خخخخ
      دیفونه رضا یا خدایی نکرده دیفونه ممد؟

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط LfbbfoK نمایش پست ها
      دیفونه رضا یا خدایی نکرده دیفونه ممد؟
      دیفونه ممدرضا

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط HiccUp نمایش پست ها
      دیفونه ممدرضا
      ما که جیگر بودیم
      الان شدیم دیفونه
      فردا میشیم ....

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط LfbbfoK نمایش پست ها
      ما که جیگر بودیم
      الان شدیم دیفونه
      فردا میشیم ....
      مهم اینه که «دنیا دیگه مث ما نمیاره»خخخ

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط LfbbfoK نمایش پست ها
      دیفونه رضا یا خدایی نکرده دیفونه ممد؟
      هان؟

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط LfbbfoK نمایش پست ها
      انشای حاجی رضا(hiccupالبته اون زمان هنو مکه نرفته بود)
      میگم حاجیمون ادم بزرگی میشه باور نمیکنین




      هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم
      .تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
      حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
      در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
      از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
      در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

      اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
      مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
      اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
      قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.
      اوخــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــی

    14. Top | #14
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      خیلی عالی بود

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      چقده بامزه
      ولی حالا تکلیف این ساناز چی شد
      مبادا بدوزی نگاه دلت را
      به مردم که بازار یوسف فروشی
      دراین دوره بد شدیدا گرفته


    صفحه 1 از 5 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن