خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 25
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      اشعار سهراب سپهری

      شعر سوره تماشا
      به تماشا سوگند

      و به آغاز کلام

      و به پرواز کبوتر از ذهن

      واژه*ای در قفس است

      حرف*هایم مثل یک*تکه چمن، روشن بود

      من به آنان گفتم:

      آفتابی لب درگاه شماست

      که اگر در بگشایید به رفتار شما می*تابد

      و به آنان گفتم:

      سنگ، آرایش کوهستان نیست

      همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ

      در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی*ست

      که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند

      پی گوهر باشید

      لحظه*ها را به چراگاه رسالت ببرید

      و من آنان را

      به صدای قدم پیک، بشارت دادم

      و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ

      به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن*های درشت

      و به آنان گفتم:

      هر که در حافظة چوب، ببیند باغی

      صورتش در وزش بیشة شور ابدی خواهد ماند

      هر که با مرغ هوا دوست شود

      خوابش آرام*ترین خواب جهان خواهد بود

      آنکه نور از سرِ انگشت زمان برچیند

      می*گشاید گره پنجر*ه*ها را با* آه

      زیر بیدی بودیم

      برگی از شاخة بالای سرم چیدم، گفتم*:

      چشم را باز کنید

      آیتی بهتر از این می*خواهید؟

      می*شنیدم که به هم می*گفتند:

      سِحْر می*داند، سِحْر!

      سر هر کوه، رسولی دیدند

      ابر انکار به دوش آوردند

      باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد

      خانه*هاشان، پُر داوودی بود

      چشمشان را بستیم

      دستشان را نرساندیم به سر*شاخة هوش

      جیبشان را پُر عادت کردیم

      خوابشان را به صدای سفر آینه*ها آشفتیم

      همیشه یادتان باشد که وضعیت کنونی شما..
      سرنوشت نهاییتان نیست..
      روزهای خوب خواهند آمد


    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      شعر دلسرد

      قصه ام ديگر زنگار گرفت*:
      با نفس هاي شبم پيوندي است*.


      پرتويي لغزد اگر بر لب او،
      گويدم دل : هوس لبخندي است*.

      خيره چشمانش با من گويد:
      كو چراغي كه فروزد دل ما؟
      هر كه افسرد به جان ، با من گفت*:
      آتشي كو كه بسوزد دل ما؟
      خشت مي افتد از اين ديوار.
      رنج بيهوده نگهبانش برد.
      دست بايد نرود سوي كلنگ*،
      سيل اگر آمد آسانش برد.

      باد نمناك زمان مي گذرد،
      رنگ مي ريزد از پيكر ما.
      خانه را نقش فساد است به سقف*،
      سرنگون خواهد شد بر سر ما.


      گاه مي لرزد باروي سكوت*:
      غول ها سر به زمين مي سايند.
      پاي در پيش مبادا بنهيد،
      چشم ها در ره شب مي پايند!

      تكيه گاهم اگر امشب لرزيد،
      بايدم دست به ديوار گرفت*.
      با نفس هاي شبم پيوندي است*:
      قصه ام ديگر زنگار گرفت*.



      همیشه یادتان باشد که وضعیت کنونی شما..
      سرنوشت نهاییتان نیست..
      روزهای خوب خواهند آمد


    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      شعر ساده رنگ

      آسمان آبی تر
      آب ، آبي تر.
      من در ايوانم ، رعنا سر حوض.
      رخت مي شويد رعنا
      برگ ها مي ريزد .
      مادرم صبحي مي گفت : موسم دلگيري است.
      من به او گفتم : زندگاني سيبي است ، گاز بايد زد با پوست.
      زن همسايه در پنجره اش ، تور مي بافد ، مي خواند.
      من "ودا" مي خوانم ، گاهي نيز
      طرح مي ريزم سنگي ، مرغي ، ابري.
      آفتابي يكدست
      سارها آمده اند.
      تازه لادن ها پيدا شده اند
      من اناري را ، مي كنم دانه ، به دل مي گويم :
      خوب بود اين مردم ، دانه هاي دلشان پيدا بود.
      مي پرد در چشمم آب انار: اشك مي ريزم.
      مادرم مي خندد
      رعنا هم.
      همیشه یادتان باشد که وضعیت کنونی شما..
      سرنوشت نهاییتان نیست..
      روزهای خوب خواهند آمد


    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      چترها را باید بست
      زیر باران باید رفت
      فکر را خاطره را زیر باران باید برد

      با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
      دوست را زیر باران باید برد
      عشق را زیر باران باید جست

      زیر باران باید با زن خوابید
      زیر باران باید بازی کرد
      زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
      زندگی تر شدن پی در پی

      زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
      رخت ها را بکنیم
      آب در یک قدمی است ...

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      به سراغ من اگر می آیید

      نرم و اهسته بیایید

      مبادا که ترک بردارد

      چینی نازک تنهایی من

      ـــــــــــــ

      روحت شاد ...

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      محراب

      تهی بود و نسیمی

      سیاهی بود و ستاره ای

      هستی بود و زمزمه ای

      لب بود و نیایشی

      من بود و تویی

      نماز و محرابی...

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اهل کاشانم

      روزگارم بد نیست

      تکه نانی دارم

      خرده هوشی

      سر سوزن ذوقی

      مادری دارم بهتر از برگ درخت

      دوستانی بهتر از آب روان

      و خدایی که در این نزدیکیست...

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من نمیدانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است

      و کبوتر زیباست

      و چرا در فقس هیچ کسی کرکس نیست

      گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟!

      چشمها را باید شست

      جور دیگر باید دید...

    9. Top | #9
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      و تو
      گیاه تلخ افسونی …!

    10. Top | #10
      در انتظار تایید ایمیل

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      آدم اینجا تنهاست
      و در این تنهایی
      سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست
      به سراغ من اگر می آیید
      نرم و آهسته بیایید
      مبادا که ترک بردارد
      چینی نازک تنهایی من!


    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      صدا کن مرا
      صدای تو خوب است
      صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
      که در انتهای صمیمیت حزن می روید
      در ابعاد این عصر خاموش
      من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
      بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
      و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
      و خاصیت عشق این است

    12. Top | #12
      کاربر انجمن

      khejalati
      نمایش مشخصات
      صدا کن مرا
      صدای تو خوب است
      صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
      که در انتهای صمیمیت حزن می روید
      به پایان فکر نکن
      اندیشیدن به پایان هر چیز
      شیرینی حضورش را تلخ می کند
      بگذار پایان تو را غافلگیر کند
      درست …
      مثل آغاز

    13. Top | #13
      mmr
      کاربر فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      پشت دریا شهری است
      قایقی باید ساخت...

      عاشق این شعرم

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      آب را گل نکنیم
      در فرو دست انگار کفتری میخورد آب
      یا که در بیشه ای دور سیره ای پر میشوید
      یا که در آبادی کوزه ای پر میگردد
      آب را گل نکنیم
      شاید این آب روان
      میرود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
      دطت درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    15. Top | #15
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      img_20200409_205616_661.jpg
      img_20200409_205702_583.jpg

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن