تو
مرا
جان
و
جهانی
!!!
سه جلدي آتش دزد(The fire thief) اثر تري ديري
(پ ن: عكس از گوگل سرچ شده و قرار داده شده خودم حوصله ي عكس گرفتن نداشتم)
اگر اين كتاب رو نخونديد و قصد داريد بخونيد، بدونيد كه اين متن پايين، آخر كتاب رو لو ميده!
خطر لوث شدن!!
دهانم را باز كردم كه بگويم او برنده ي اين مبارزه است، اما او انگشتش را روي لبهايم گذاشت و گفت: نه،سَم، وقت رفتن است،هيچ چيز هميشگي نيست، من سرنوشتم را ميپذيرم.
گفتم: تو تنها ايزدي بودي كه به ما اهميت دادي. تو آتش را به انسان ها دادي.
تئوس آهي كشيد و گفت: و شما هوا را از دود آن پر كرديد و براي كشتن بي گناهان اسلحه ساختيد.
تئوس پر كشيد و به خانه رفت، ايزد انتقام هم به دنبال او
ايزد انتقام تئوس را آنقدر فشار داد كه جان از بدنش بيرون رفت. بعد بدن لَخت او را با چنگال هاي بزرگش گرفت و بال زنان به هوا بلند شد
فرياد زدم اورا كجا ميبري؟
ايزد انتقام گفت به بهشت
-من هيچوقت فراموشش نميكنم
-نه، اما او شما را فراموش ميكند. قهرمان ها تا ابد در بهشت زندگي ميكنند و زندگي زميني شان رو از ياد ميبرند. آنها درد،ترس،غم و غصه،گرسنگي،سرما و سنگدلي را فراموش ميكنند.
گفتم : ما او را فراموش نميكنيم. همه ي مردم شهر عدن او را به ياد خواهند داشت.
ايزد انتقام سرش را تكان داد و گفت: حافظه ها ضعيفند!زود فراموش خواهيد كرد.
آن وقت بود كه متوجه شدم چه كار بايد بكنم. من بايد داستان پرومتئوس را مينوشتم.
اگر20سال هم طول ميكشيد بايد اين كتاب را مينوشتم و داستانمان را تعريف ميكردم. كتاب افسانه ها به ما ياد داده بود كه چطور با خطر هيولاها رو به رو شويم. حالا بايد كتابي مينوشتم تا چيزي را كه از ماجراجويي هايم با پرومتئوس ياد گرفته بودم به مردم دنيا بگويم.
كتابي كه بگويد هميشه اميدي هست. كتابي كه نشان بدهد در درون هر كدام از ما قهرماني زندگي ميكند. حتي در درون پسرك احمقي مثل من يا دخترك ضعيفي مثل آليس
يك كتاب...مثل اين
من براي آخرين بار به تئوس نگاه كردم،البته به مرده اش، و گفتم: خداحافظ بهترين دوست من!
پايان خطر لوث شدن
_________________
اميدي كه تئوس داشت كه يه قهرمان انساني پيدا كنه خيلي دلچسب بود
دست بردار نبود و چقد انسان ها براش مهم بودن و اونا رو باور داشت، و من چقد آخرش دلم براش تنگ شد
براي سادگي و بي رياييش!
براي شجاعت و سماجتش!
صداقتش و...
+ اينكه من چه صادقانه باور دارم كه تئوس فراموش نميكنه...
كتاب قشنگي بود و اينكه توصيه ميشه!
ویرایش توسط M o h a m m a d : 22 تیر 1396 در ساعت 17:29
آخرین رمانی که تموم کردم سووشون بود. خوب بود
در حال حاضر هم دارم کیمیاگر رو میخونم که عالیه: )
ملت عشق رو هم هر چند وقت یک بار بهش مراجعه میکنم و بعضی قسمتهاش رو دوباره میخونم بهترین رمانی هست که خوندم تاحالا!
جان شیفته رو دارم میخونم قشنگه نویسندش رومن رولان
دختر پرتقال (از یوستین گوردر، راز فال ورقش که خیلی قشنگ بود) و ناتور دشت (جی.دی.سلینجر) رو هم گرفتم که بخونم
و ندایی که به من میگوید : گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است
من دوران راهنمایی رمان میخوندم
بابام اومد جمع کرد گفت به جا اینا بشیم درستو بخون
البته نه اینکه بخام بگم تقصیر بابامه که دیگه نمیخونما...
کتابای فرانچسکا سایمون رو همیشه میخوندم با یه چن تا دیگه تو همین موضوعات بود ولی اسمشون یادم نیس
البته دوران راهنمایی و دبستان کتاب علمی هم میخوندم
الان اهلش نیستم
ویرایش توسط saj8jad : 25 تیر 1396 در ساعت 21:46 دلیل: جزئی
من کلا آدم اهل کتابی نبودم
ولی جدیدا دارم میشم
خرچیم بیشتر میخونم بیشتر حس میکنم چقد خر بودم که نمیخوندم
تا الان ۳ یا ۴ تا خوندم
الان دارم 1984 رو میخونم
به طرز عجیبی باهاش ارتباط برقرار کردم انگار تک تک خط هاشو میفهمم . بر هر فرد سالمی واجبه این کتاب رو بخونه .
run forrest runnn
من آخرین چیزِ غیر درسیی که خوندم حسنکِ کچل بود سال سوم دبستان
عجب ! بعد کنکور منم باید بشینم بخونم خیلی دوست دارم بدونم چه فازی میده
"من پیش از تو" اثر "جو جو مویز"
ورژن عاشقانه ی فیلم فرانسوی The Intouchables بود
یعنی خفه ـمون کردن انقد عکس این رو تو اینستاگرامشون گذاشتن ملت،به به چه چه کردن :/
نمیشه گفت مزخرف بود،حداقل اینکه ترجمه خوب و روونه و داستان گیرا و قشنگه،منتهی با جرئت میتونم بگم ایده ش تقریبا کپیِ اون فیلمه و این خیلی بده
+فیلمشم هس،کشته مرده های کالیسی ببینن
I KEEP DANCING ON MY OWN
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)