همه چیز ختم به خیر بشه
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی.......وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم.....باز آمدنت نیست،چو رفتی رفتی
شاید تو این سن بچگونه بنظر بیاد ولی مهم نیست میگم
بزرگترین آرزوی من اینه اونقدر پولدار شم که چیزایی مختلف و قشنگی برای پدر و مادرم بخرم
و اونا رو سفر های خارجی ببرم
یه موسسه بزنم که رایگان به افرادی که بیکار هستن حرفه یاد بده
و در آخر زندانی هایی که بخاطر پول زندانی هستن رو تا هر چقدر میتونم آزاد کنم
این روزا بزرگترین ارزوم اینه ک بتونم دوباره بدون ماسک بدونترس از بیماری بیرون برم
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
اگه داری اینو میخونی:
برات آرزو میکنم که شغل، رابطه، خونهی رویاهات، ماشین، خبرهای خوب و چیزهایی که داشتی براشون تلاش میکنی رو به دست بیاری.
تو لیاقتش رو داری!
و چقدر خرسندم که هنوز دنیا قشنگی هاشو داره چون افرادی مثل تو با ذهن روشن با قلب شفاف با افکار بزرگ و قدم های محکم وجود دارن
مسیرت تو زندگی آباد و هموار
بوص بهت دوست مهر و مودت من
اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.
آرزوی من متصل به حال خوب دادن به دیگران هست
آرزو میکنم هیجان زده شوی؛
مثلا بعد از سالها، عشق دوران نوجوانیات را ببینی و به یادِ اولین حرفهای عاشقانهی زندگیات بیفتی.
مثلا بعدِ مدتها کنار کسی بنشینی که حضورش، ضربانِ قلب تو را تندتر کند. مثلا از کسی که دوستش داری حرفهایی بشنوی که حالت را بهتر کند؛
یا در غمگینترین شرایط زندگیات با عزیزترینت به یک مکان دنج و شگفت انگیز سفر کنی، یا به چیزی که واسش تلاش و همت کردی برسی
یا اینکه اسطورهی زندگیات را اتفاقی در یک خیابانِ خلوت ببینی...
دنیا پر است از اتفاقات و چیزهای هیجان انگیز؛
آرزو میکنم بیفتد برایت آن اتفاق خوبی که فکرش را هم نمیکنی...
اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.
ماهی ۱ میلیون یارانه به حسابم واریز کنن.
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
آرزو نمیدونم ولی الان دلم میخواد مامانم با یه لبخند آمیخته به برآورده شدن آرزوش نگام کنه بگه بهت افتخار میکنم تلاشام به ثمر نشست و یه نفس عمیق بکشه خدارو بخاطرم شکر کنه
شرمنده نشم
دستم تو جیب خودم باشه
شغل خوبی ک دنیا و آخرتو بسازه بتونم ب بقیه ام کمک کنم
دیگهههههه زیاده همه ب آرزوهای خوب برسن
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
قبولی در کنکور با رتبهٔ تک رقمی
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
بزرگترین آرزوم...
اینکه یه جارو بدن دستم آواره صحن هاش بشم ، خادمش بشم گداش بشم
آرزوم اینکه از صبح تا شب باهاش خلوت کنم نگاش کنم بزنم زیر گریه با چشای خیسم در و دیوارهای حرمش رو پاک کنم
آرزوم همینه دیگه هیچی نمیخوام...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)