ویرایش توسط فاطیما : 17 دی 1391 در ساعت 17:19
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی
از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم سرفه نمی کردم
ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه
روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی
من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده...
كاش
كاش طلسمي بودي
كه توانم شكنم
نه طلسمم كني
نتوانم كه روم
كاش سرابي بودي
محو ميشد عشقت
نه به وضوح فهمي
چه خوش است حسّت
كاش خيالي بودي
همچو ديگرچيزها
ولي انگار هستي
در كنارم ، اينجا
كاش ندايي بودي
از سوي ارزوها
نه خود ارزو گشتي
من در انتظارت حالا
شعر خودم...
فایل پیوست 264
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
چشامو وا کردم
تو بودی...
چشامو بستم
صدات بود...
روزا قربون صدقه ها
شبها لالایی هات بود...
دنیام کوچیک بود
قد دستات
انگار عشق
به من
دستات پس داد
حالا بزرگ شده ام
چقدر کوچیکه دستات
مامان.. قربون دستات
می دونم هی چشات تر شد
تا من هی قدم بلندتر شد
تا رسوندی منو به رویاهام
مامان هی رویاهات پرپر شد
می دونی.. دنیامو.. واسه ی من ساختی
می دونم.. رویاتو.. واسه ی من باختی
می خندیدم، می خندیدی با من
مریض بودم، مریض بودی تا من
خوب شم، تو هم خوب شی
مامان تا ابد بمون با من
چه خوب بود
قدیما
کودکیم
با تو
می نشستی
تو آفتاب
می بافتی موهاتو
سرت رو به آسمون بود
می بستی چشماتو
مامان بخدا تو فرشته ای
فقط بریدن بالهاتو
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
چقدر زندگی سخت بود ماما
چهره اش پر از اخم بود ماما
گفتی دنیا پُره شیرینیه
مزه اش چقدر تلخ بود ماما
هر روز
یکی بود یکی نبود
یکی عاشق بود
اون یکی نبود
چه خبر از این
گنبد کبود
مامان... کاشکی تاریکی نبود...
دنیای من فانوس نداشت
چیزی بجز کابوس نداشت
امروز می فهمم هیچ کسی
مثل تو منو دوست نداشت
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
ماما... آی لاو یو ماما... ماما... آی لاو یو ماما...
عشــــــق ؛همین خنده های ساده توست . . . !
وقتی با تمام غصه هایت میخندی ؛
تا از تمام غصه هایم رها شوم . . .
گنجه ي دل...
نگذاريد درِ اين گنجه ي دل بگشايم
كه رسوا مي شود هر چه در دل دارم
گاه حرفهاي نگفته شود درد بر جانم
بار خدايا تو چه كردي كه به غير دل دادم
من اشكهايم را به دو چشم خشكيدم
گونه هايم تر نگشت چون كه خون باريدم
زير آوار غم و غبار انچنان پوسيدم
مرگ خود را به چشمم هزار بار ديدم
اسب هاي ناميدي بر تنم كوبيند
گل عشق را پژمرده کردند و خار روييند
سوي من با خشم و غضب كوبيدند
نخ سر نوشت من را بي مجال ريسيدند
ره ده ساله ي من را به قرون افزودند
ولي از فصول عمرم ، بهار كاهيدند
من مي گيرستم از غم و شاد خنديدند
مينواختم ني سوزناكِ دل و رقصيدند
دُرِّ كمياب اميد را در دلم ناياب كردند
هر چه فانوس در دلم بود را خاموشيدند
شعر خودم
فایل پیوست 265
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
نه نمیدانی! هیچکس نمیداند! پشت این چهره ی ارام در دلم چه میگذرد!
نمیدانی کسی نمیداند!...
این ارامش ظاهر و این دل ناارام چقدر خسته ام میکند....!
خدایا! میخواهم اعتراف کنم! خسته ام....
من امانت دار خوبی نیستم مرا از من بگیر مال خودت!!
من نمیتوانم نگهش دارم..!!
انقدر مرا از رفتنت نترسان
قرار نیست تا ابد با هم بمانیم روزی همه رفتنی اند
ماندن به پای کسی معرفت میخواهدنه بهانهبلند میگویم:رفتی به درررررکلیاقت ماندن نداشتی...!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)