بازی Rome total war
شرکت در مسابقات ورزشی
دلمان برای هرچیز کوچک،چقدر تنگ است..
بعد از گوش دادن به آهنگهای رپ مخصوصا سورنا و بهرام و صادق و حصین ورض و.....
هیجان انگیزترین کاری که کردم دان کردن هزاران کتاب به صورت پی دی اف از گروه ها و کانال های تلگرامی و ایجاد یه کتابخونه ی شخصی تو لب تابم بوده .
عادت میشه این برتر بودن
سیاه و سفیدش قلبا خوبن
قناعت همون خوشبختی بود
تمام صلح ها تو بخشش بودن
بنویس...
قضاوت فقط مخصوص خداست
بنویس....
حماقت جداست رشادت جداست
بنویس....
اول قصه که هممون بودیم
بنویس...
یکی بود و یکی نبودش کجاست
بیا و این جهش رو درک کن
هیجان انگیز ترین ؟
چ سوال سختی
شاید فهمیدن و کنترل کردن خودم
دیدن زندگی و دنیا از زوایای ک دیگران بهش نگا نمیکنن
پیدا کردن او زوایا
رانندگی با سرعت بالا رم دوس دارم
مواد مخدر گاهی
ایسگاه دیگرانو گرفتن در حالی ک طرف ب هیچ وجه متوجه نشه
خیلی چیزا هست
خیلی کارا میشه کرد
.
.
.
We are our choices
-J.P.Sartre-
هفته گذشته
کله ی سحر ( 4 ای ام )
در یک جاده نا امن ... حدود 2 ساعت ... با سرعت 170+ کیلومتر در ساعت ... آمبیانس محیط : دودی
تازه لاستیکای ماشینمم پوسیدس ... خدا ما رو سالم رسوند : ))
هرروزی که بهترازروزهای قبلت باشه،تکه ای ازپازل رویاهای توست که سرجاش قرار میگیره، سعی کن هرروز بهترازروزقبل باشی تاپازل رویاهات روهرچه سریعتر کامل کنی
Sina
CEO of Iramrich
by the way here's my channel : @MrRich
نوشتن رمان حدود 5 سال پیش
شاید باور نکنید ولی من یه رمان حدود 100 صفحه ای نوشتم که فقط خودم از جاش خبردارم
خیلی هیجان داشت وقتی میتونستم مسیر زندگی شخصیتامو خودم تعیین کنم
خیلی ضعیفی اگه دنبال آرزوهات نری
1.اعتماد کردن ب داداشم کوچیک ک بودم هرموقه گند میزد فرضا بازی میکردیم گلدونی میشکست بم میگفت ب مانی نگیا،منم میگفتم باشه تازه کمکشم میکردم.حالا کافی بود من چیزی بریزم یا بشکنم مث آژیر آمبولانس صدا میداد
2.شاید9یا8سالم بود با دوتا از دوستام ک پیش هم زندگی میکردیم؛ یه مسجد روبرو خونه هامون بود.بعد در ورودیش سراشیبی داشت میریفتیم از اون سراشیبی همو هل میدادیم با اسکیت خیلی لذتبخش بود ولی.دقیقا پرتردد ترین نقطه ماشینا هی میرفتن میومدن الان فکرشو میکنم میبینم ما دیگ چی بودیم
3.و پرخاطره ترینش، زنگ خونه مردمو میزدیم در میرفتیم یبار ک درحین زنگ زدن بودیم اقا تو نگو قایم شده پشت در طرف یهو اومد بیرون ما قاطی کردیم یهو فرار.بعد یکی از بچه ها رو گرفت، فهمید اشناییم ولش کرد لامصب خیلی هم هیجان داشت هم لذت
I'm coming
مداد دوستمو برداشتم نگفتم دست منه...
.
.
.
یه بار به جای یکی از اینترن های پزشکی 6 ساعت شیفت واستادم...اگه میفهمیدن بدبخت میشد
Do your best
one dayyou will be
some one's hope...some one's hero
سر کلاس یکی از بددددددددددداخلاق ترین دبیرای دبیرستانمون،وقتی روشو برمیگردوند سمت تخته که بنویسه
میرقصیدم
تو به هیچکس غیر از خودت نیاز نداری
همه ی کارا هیجان خودشو داره. هیجان مثبت داریم و هیجان منفی..نمیشه همچین سوالی رو جواب داد.
مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)