شعر حفظي ص 8 مناجات
غزلي از سنايي قرن ششم وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن بحر : رمل مثمن مخبون
نوع ادبي : غنايي توصيف : تخيلي
1- اي پادشاه ( - هستي : اي خدا) تو را ياد مي كنم زيرا تو پاك و خدا هستي و جز به همان راهي كه تو مرا به آن راهنمايي كني (يا تو آن راه را به من بنماياني ) به راه ديگري نمي روم .
ملك استعاره از خدا
2- فقط درگاه تو را جست و جو مي كنم و تنها درپي فضل و بخشش تو هستم فقط ذكر توحيد و يگانگي تو را مي گويم زيرا تو سزاوار يگانگي هستي . بيت قافيه مياني دارد بين كلمات جويم ، پويم و گويم جناس و سجع ديده مي شود.
3- تو بسيار دانا ، بزرگ ، بخشنده و مهرباني . تو(به بندگان ) فضل و بخشش مي كني تو شايسته ي ستايشي .
آرايه : تنسيق الصفات ، بيت قافيه دروني دارد.
4- نمي توان تو را توصيف كرد زيرا تو در محدوده ي درك و فهم انسان جا نمي گيري ، نمي توان كسي را مانند تو تصور كرد زيرا تو در دايره ي فهم و تصور انسان قرار نمي گيري.
آرايه : بيت موازنه دارد و مصراع اول تلميح به فرازي از خطبه اول نهج البلاغه مولا علي « الله لايدركه بعد الهمم ولايناله غوص الفطن )
خداوند كسي است كه دور انديشي همت هاي والا او را درك نمي كند و ژرف نگري انسان هاي زيرك به او نمي رسد .
مصراع دوم تلميح به آيه ي قرآن : « ليس كمثله شي هيچ چيز شبيه او نيست . »
جناس : فهم و وهم
5- تماماً بزرگواري ، شكوه ، علم و يقين (اطمينان قلبي ) هستي . تماماً نور وشادماني ، بخشندگي و پاداش هستي .
قافيه دروني ، آرايه : ترصيع تلميح به آيات قرآن : الله نورالسموات و الارض . و ...
6- تو همه اسرار را مي داني و همه ي عيب ها را مي پوشاني و همه ي كم و زياد شدن ها به دست توست . جناس ، ترصيع ، تضاد ، تلميح مصراع اول به « الله عالم الغيب و الشهاده » يا ستار العيوب مصراع دوم تلميح به آيه ي تعز من تشاء و تذل من تشاء ، واج آرايي .
7- تمام وجود سنايي تنها ذكر يگانگي تو را بر زبان مي آورد به اين اميد كه از آتش جهنم رهايي داشته باشد. يا (اميد است / شايد براي او (سنايي) از آتش دوزخ رهايي باشد .)
مجاز : لب ودندان (وجود) ، آتش (كل عذاب ها)
تناسب : لب و دندان و روي ، روي ايهام تناسب : 1- معني مورد نظر روي رهايي وجهي (دليلي) براي رهايي 2- روي : چهره كه با كلمات لب و دندان تناسب دارد.
غزل اكسير عشق ص 49و 50 وزن : مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف سعدي – سبك عراقي
1- (اي محبوب) ، تو از در داخل شدي و من از خود بيخود شدم . مثل اين كه از اين دنيا به دنياي ديگر رفتم . (مردم ) كنايه – تشبيه
2- منتظر بودم ببينم چه كسي از محبوب برايم خبر مي آورد. محبوب خود آمد و من بي هوش شدم . (كنايه ، استعاره ، تضاد ، تكرار)
3- گفتم او را ببينم به اين اميد (شايد) درد شور و اشتياقم آرام شود (تسكين يابد) ، او را ديدم ولي اشتياقم بيشتر شد. (شبه اشتقاق )
4- مثل شبنمي ناچيز مقابل آفتاب روي محبوب افتاده بودم . عشق به فريادم رسيد و من به والاترين مرتبه رسيدم . (تشبيه ، ايهام ، استعاره ، ايهام تناسب ، كنايه ، مجاز )
5- توانايي رفتن به حضور محبوب برايم ممكن نشد. با اينكه با پا و سر (با تمام وجود يا افتان و خيزان) به سويش شتافتم . يا با اينكه مدتي با پا و مدتي با سر (با اشتياق) به سويش رفتم . (جناس ، استعاره ، كنايه ، تضاد)
6- براي اينكه رفتن او را ببينم و سخن گفتن او را بشنوم ، با تمام وجود گوش و چشم شدم (محو تماشاي او شدم ) (لف و نشر ، كنايه ، تضاد)
7- من چگونه مي توانم او را تماشا نكنم (چگونه مي توانم نگاهم را از تماشاي او حفظ كنم ) مني كه با اولين نگاه صاحب بصيرت آگاه و بيدار شدم . (مراعات نظير ، كنايه ، ايهام )
8- به تو وفادار نبوده ام اگر يك روز يا يك لحظه خاطرجمع (آسوده خاطر) و شاد زندگي كرده باشم (يا درجمع نشسته باشم ) ايهام .
9- او (معشوق) توجهي به صيد كردن و شكار من نداشت ، من خود با نگاه به او اسير شدم (من به او نگاه كردم و اين نگاه مثل كمندي شد و مرا در دام خود گرفتار كرد) (مراعات ، تشبيه )
10- (ديگران) مي گويند: اي سعدي ، روي سرخ و شاداب تو را چه كسي زرد و پژمرده كرد؟ (درجواب مي گويم ) : كيمياي عشق بر وجود بي ارزش من اثر گذاشت و مرا چون طلا ارزشمند كرد.
( تشبيه ،لف و نشر ، كنايه ، ايهام تناسب ، جناس ، مراعات ، تضاد ، استعاره )
غزلي از حافظ سبك عراقي ص 51 و52
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بحر رمل مثمن مخبون محذوف
نوع ادبي : غنايي (عرفاني) نوع توصيف : نمادين
1- روز جدايي و شب فراق دوست به پايان رسيد . فالي گرفتم ستاره ي نيك بختي درحال حركت بود در نتيجه كارم به سامان شد (دوري و جدايي به پايان رسيد. )
آرايه : تضاد ، تلميح به باور گذشتگان در تاثير ستارگان ، جناس ، مراعات : فال و اختر .
2- آن همه ناز و فخر فروشي كه پاييز انجام مي داد عاقبت با وارد شدن بهار به پايان رسيد . (با آمدن ابواسحاق دولت پير حسين پايان پذيرفت . )
آرايه : تضاد، تهكم و طنز ، تشخيص
3- خداي را سپاس مي گويم كه با اقبال و روي آوردن گوشه ي تاج گل (دوران اقتدار گل) تكبر و خودپرستي باد دي و قدرت خار سپري گرديد.
آرايه : ايهام تضاد (شوكت ) ، كنايه ، تهكم ، تضاد ، ايهام : اقبال ( 1 - بخت ،2- روي آوردن ) تشخيص
4-به صبح اميد كه درپرده ي غيب گوشه نشين شده بود بگو بيرون بيا (طلوع كن ) زيرا كار شب تيره ي نوميدي به پايان رسيد.
تشبيه ، تضاد ، تشخيص
5- آن پريشاني و آشفتگي شب هاي دراز دوري و اندوه دل در پناه حمايت محبوب به انتها رسيد .
آرايه : مراعات ، سايه ي گيسو : ايهام ( سايه (در معني واقعي ) ، پناه (حمايت) تضاد بين دو مصراع پريشاني شب ها با سايه گيسوي نگار
6- با اين كه دولت تو روي نموده ولي من به دليل بدعهدي و پيمان شكني روزگار ، هنوز باور ندارم كه قصه ي طولاني غم و غصه ي ما به پايان رسيده باشد.
آرايه : تشخيص
7- اي ساقي ، به ما لطف و مرحمت نمودي – ساغر و پياله ات هيچگاه از شراب خالي نباشد . زيرا با تدبير و چاره جويي تو بود كه آشفته حالي ما كه از ننوشيدن باده پديد آمده بود – برطرف گردد. آرايه : مراعات ساقي : استعاره
8- هرچند كسي از دوستان ، حافظ را به حساب نياورد ولي خدا را سپاس مي گويم كه غم و اندوه بي حد و اندازه ي ما به پايان رسيد.
قطعه مست و هشيار از پروين اعتصامي ص 80 ، 81 و82
قالب قطعه وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن بحر: رمل مثمن محذوف نوع ادبي : تعليمي (انتقاد اجتماعي ) نوع توصيف : نمادين
1 – محتسب (مامور شرعي ، ماموري كه كار وي نظارت بر اجراي احكام دين بود) در راه ، مستي را ديد و يقه ي پيراهنش را گرفت . مست گفت اي دوست اين پيرهن است ، افسار چارپا نيست (كه تو آن را اين جور مي كشي ) (مراعات نظير)
2- گفت : مست هستي ، به همين دليل هنگام راه رفتن افتان و خيزان مي روي و تلو تلو مي خوري . پاسخ داد: تقصير راه رفتن من نيست ، گناه از ناهمواري راه (اوضاع نابسامان و فساد اجتماعي ) است . (كنايه )
3- گفت : بايد تو را تا خانه قاضي ببرم. گفت برو ، صبح بيا ، قاضي نيمه شب خواب است . (صبح و نيمه شب تضاد – رو ، آي : تضاد )
4- گفت : خانه والي به اينجا نزديك است به آنجا برويم (تاحكم صادر كند) گفت : از كجا معلوم است والي خود در ميخانه نباشد . (تكرار واژه ي والي)
5- گفت : تاوقتي به داروغه (واژه تركي مغولي : كلانتر ، سردسته نگهبانان ) بگويم تو در مسجد بخواب . گفت من گناهكارم و مسجد خوابگاه افراد بدكار نيست . (تكرار)
6- گفت : پنهاني ديناري به من بده و خود را نجات بده . گفت : كار دين با درهم و دينار و رشوه درست نمي شود ، رشوه خواري در دين حرام است . (اگر كارمن طبق قوانين شرع خلاف است با پول و رشوه درست نمي شود . اشاره به رشوه خواري در زمان شاعر. ) تصدير ، مراعات
7- گفت : براي تاوان گناهت ، لباست را از تن بيرون مي آورم . گفت لباسم پوسيده است و فقط نقشي از تاروپود آن باقي مانده است . (پيام : فقر اجتماعي )
8- گفت : خبرنداري كه به علت تعادل نداشتن كلاه از سرت افتاده است . (يا خبرنداري كه به علت مستي بي ادبي كردي ) گفت : بايد در سرعقل باشد ، كلاه نداشتن كه مايه ي ننگ و عار نيست .
(كلاه از سرافتادن : كنايه – سرو كلاه : مراعات ، تكرار)
9- گفت : بسيار شراب خوردي ، به همين دليل چنين از خود بيخود شدي . گفت : اي ياوه گو صحبت كم و زياد خوردن نيست ، اگر نفس عمل بد است ، انسان چه كم خورده باشد و چه زياد ، در هر حال بد كرده است . (كم و زياد : تضاد)
10- گفت : افراد عاقل و هشيار بايد مردم مست را حد شرعي بزنند. گفت : برو هشياري (در اين ديار) پيدا كن تا مرا حد بزند ، مساله اين است كه اينجا هشياري پيدا نمي شود . (هشيار : آرايه تكرار – تضاد)
يادآور گفتار معصوم : اولين سنگ را كسي بزند كه گناهي نكرده باشد .
اشعار حفظي نيم سال دوم
شعر حفظي گويي بط سفيد جامه به صابون زده است ص 87 و 88
مسمطي از منوچهري دامغاني شاعر قرن پنجم وزن : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن بحر : منسرح مثمن مطوي مكشوف نوع ادبي : غنايي نوع توصيف : تخيلي سبك خراساني
1- قمري كه پرهايش به رنگ سنجاب خاكستري است ، آماده آوازخواني شده است و خال هايي سياه درون گوش كبك مثل مشكي است كه انگاركبك آن را در گوش خود ريخته است .
آرايه : كنايه ، مراعات : قمري ، كبك ، تشخيص
2- بلبل هاي دوست داشتني شاد وبا نشاط هستند و قمري ها آوازخوان هستند در دهان لاله مشك و دردهان زنبور عسل پر از عسل و شهد است .
آرايه : تشخيص ، مراعات
3- گل سوسن ، بوي كافورمانند خود را همه جا پراكنده كرده و بوته ي گل سرخ هم گل هاي خود را مانند جواهر فروشي ارزاني كرده است . (يعني بوته ي گل پر از گل و شكوفه شده است ) يا مي توان اين گونه تعبير كرد كه بوته ي گل سرخ كه بر گلبرگ هايش شبنم نشسته گويي جواهر مي فروشد و زمين با آمدن ارديبهشت (بهار) مانند بهشت برترين شده است . آرايه : تشبيه ، واج آرايي ، اشتقاق ، مجاز
4- چوك يا شباويز (مرغي مانند جغد كه خود را از درخت آويزان مي سازد و فرياد مي كند ، مرغ حق) خود را از شاخه ي درخت آويزان نموده و زاغ سياه دوبال خود را با غاليه( از عطريات و مركب از مواد خوشبو از قبيل : مشك ، عنبر ، كافور و ... به رنگ سياه كه البته در اين بيت منظور رنگ سياه آن است ) رنگ آميزي كرد . آرايه : مراعات ، جناس ، كنايه .
5- ابر بهاري از دور با سرعت به حركت در آمده است (كنايه) و از سم اين اسب سياه (ابرتيره) قطرات باران كه مانند مرواريد هستند ، مي ريزد.
آرايه : تشخيص ، استعاره ، تكرار
6- باد دردهن لاله (وسط گل لاله) مشك سياه پاشيده و همچنين روي گلبرگ هاي آن مرواريد گرانبها (قطره هاي باران) ريخته است .
آرايه : تشخيص ، استعاره ، تكرار ، جناس( اين بيت لف و نشر ندارد بلكه صنعت تقسيم دارد)
7- مثل اين كه مرغابي سفيد لباسش را با صابون شسته (كنايه از سفيدي و لطافت بسيار پرهاي مرغابي) و كبك دري (كبك خوش خرام و خوش آواز ، منسوب به دره چون كبك در پايين دره و كوه زندگي مي كند) هر دو ساق پاي خود را گويي در ظرف خون فرو كرده كه قرمز شده است .
آرايه : كنايه ، تشخيص ، مراعات
8- عندليب (بلبل بر شاخه ي تروتازه و پر طراوت گل سرخ نغمه ي گنج فريدون را مي خواند (به نغمه خواني مشغول است و لشكر چين ( انبوهي سبزه ها ) در فصل بهار خيمه هاي خود را در دشت گسترده است . (همه جا پر از سبزه شده است ) .
آرايه : مراعات ، مصراع اول تشخيص ، گنج فريدون ايهام تبادر دارد . 1- نام نوايي در موسيقي 2- نام گنجي منسوب به فريدون معني موردنظر نوايي در موسيقي است و گنج منسوب به فريدون را فقط به ذهن متبادر مي كند بنابراين آرايه ي ايهام تبادر دارد. مصراع دوم : استعاره و كنايه
9- گل لاله در كنار جويبار روييده و خيمه ي سبزه ها ، سبزرنگ و خرگاه گل لاله ، قرمز است . شاعر در اين بيت براي لاله خرگاه و براي لشكر چين (سبزه ها) خيمه ذكر كرده است علت ، اين است كه لاله به تعبير شاعر سلطان چمن است و قد افراشته دارد و از سبزه ها بلندتر است و خرگاه (خيمه بزرگ) را براي شاهان و اميران و فرماندهان برپا مي كردند و سبزه نيز چون بسيار و گسترده است و لشكر چينيان نيز بسياربوده اند براي سبزه استعاره ي لشكر چين را به كار برده است . پس لاله در ميان سبزه ها مثل اميري است كه درميان سپاهيان برايش خرگاه به پاكرده اند .
آرايه تشخيص ، مراعات و صنعت تقسيم با ضمير آن و اين به دو مصراع قبل ارجاع داده شده است .
مي تراود مهتاب ص 180 ، 181 و182
عنوان درس : مي تراود مهتاب / سراينده : علي اسفندياري (نيما يوشيج ) قالب: نيمايي / دوره ي معاصر / نوع ادبي : غنايي توصيف : نمادين / محتوا: طرح مسايل و مشكلات اجتماعي
1- مهتاب مانند قطره هاي آب زلال مي چكد( استعاره مكنيه) 2- كرم شب تاب مي تابد(مسير روشن است ) قافيه : مهتاب و شب تاب 3- يك لحظه هم نشد كه مردم بيدار شوند . (منظور هرچند همه ي عناصر طبيعي قصد روشنگري و راهنمايي دارند با اين همه مردم در خواب هستند و اميد بيداري نيست . (استعاره مكنيه) 4- غم اين مردم در خواب غفلت خفته و نا آگاه / 5- خواب را از چشمان اشك بار من دور مي كند . غم خواب را مي شكند (استعاره مكنيه ) (منظور خمودي و غفلت مردم نسبت به مسايل اجتماعي و يا تحولات ادبي پديد آمده ،آرام و قرار مرا برده ) / 6- سپيده دم نيز با نگراني ، همراه من اين خفتگان را به تماشا نشسته است .( تشخيص – ايهام) 7- صبح هم با من هم نواست و ازمن مي خواهد (صبح مظهر بيداري و روشني . تشخيص ) 8- تا با نفس مسيحايي اش مردم خفته و درخواب غفلت فرو رفته را بيدار كنم .( جان باخته : كنايه) 9- و رسيدن صبح بيداري را به آنان خبر و مژده دهم . 10- رنج و دردي جان گزا مانند خاري در دلم نشسته . (خار استعاره از مشكلات ) 11- كه مانع رسيدن به آرزوها وخواسته هايم مي شود . (شكستن خار كنايه از رنج كشيدن ) / 12- آرزوهاي من كه مانند ساقه ي نازك و شكننده گلي است . /13- كه آن را با جان و دل پروراندم / 14- و با جان آب دادم . / 15 افسوس كه از پاي در مي آيد و مي شكند (منظور شاعر از مصراع 12 تا15 تلاش هاي آرماني او براي ساختن جامعه و اصلاح اجتماعي فاسد او يا تلاش هاي او براي ايجاد تحول و دگرگوني در راه رسم و محتويات ادبيات عصر خود است كه با مخالفت سنت گرايان ناكام مي ماند ) . / 16- دست به ديوارهاي اجتماع مي سايم . /17- و براي يافتن دري به سوي رهايي ،همه جا را جست و جو مي كنم/ 18و19– تلاش هاي جست و جو گرانه ي من بي ثمر است و انتظار كشيدن بيهوده است . /20و 21- نا اميدي و غفلت و نا آگاهي مردم بر سرم آوار مي شود. (شاعر نه تنها مددكاري نمي يابد ، باعث زحمت و درد سر او هم مي شوند .) /22 و23 – (نيما با تكرار اين دو مصراع بازگشتي به آغاز شعر خود دارد. گويي هيچ تحولي در اجتماع نمي بيند )./ (لذا مي گويد: ) 24- تنها ره آورد من از اين تلاش پاي تاول زده است . / 25- بر آستانه ي دهكده (اجتماع) مردي تنها (نيما) بي هيچ دست مايه و ثمري ايستاده . 26- كوله بار افكار و آرزوهايش را بر دوش مي كشد . /27- درحالي كه مايوس است و دست او بر در است دلتنگي هاي خود را زمزمه مي كند . /28- غم اين مردم در خواب غفلت خفته و ناآگاه . / 29- خواب را از چشم اشك بار من دور مي كند .
صداي پاي آب ص 196، 197 و198
عنوان درس : صداي پاي آب / سراينده : سهراب سپهري / قالب : نيمايي دوره ي معاصر / نوع ادبي : غنايي / نوع توصيف : آميزه اي از توصيف خيالي و نمادين / شرح درس و نكات مهم : 1- من متولد شهر كاشان هستم / 2- زندگي و روزگار بدي ندارم / 3- امكانات مالي اندكي و كمي هوش و به اندازه ي سر سوزني ذوق و استعداد شاعري دارم . تكه ناني دارم استفاده از تعبير عاميانه مجازاً مقداري اسباب معيشتم فراهم است ،( سرسوزن ذوق كنايه : تعداد اندك ) 4- مادري مهربان و شاداب تر از برگ درخت دارم . 5- و دوستاني كه در پاكي از آب روان بهترند . 6- و خدايي دارم كه به من نزديك است . 7- لاي اين شب بوهاي خوشبو و در كنار درخت كاج .( تضاد بين كوتاهي شب بو و بلندي كاج ، كنايه : خدا همه جا هست .) 8- من انساني مسلمان هستم . /9- قبله ام يك گل سرخ « عشق » است . / 10- جانمازم چون چشمه پر از لطافت و روشني است (تشبيه) و مهرم جاي تجلي حق است . / 11- و سجاده ي من تمام گستره ي زمين است .(به توضيحات2 ،3 و4 مراجعه كنيد )
12- من با تپش پنجره ها و هجوم روشنايي به درون وضو مي گيرم . (منظور مصرع اين است كه نگاه به تابش نور مرا آماده ارتباط با خالق مي كند .) 13- نمازم همچون ماه و طيف سرشار از روشني است ومثل آب شفاف و زلال است . / 14- نمازم آن چنان شفاف است ( منظور آن را چنان با خلوص نيت مي خوانم ) كه سنگ از درون آن پيداست ... / 15- همه ي ذرات نماز من سرشار از پاكي و زيبايي و لطافت است (منظور لطافت و تاثير زياد نماز است بر نمازگزار) /16- من وقتي نمازم را مي خوانم كه همه ي عناصر طبيعت در حال تسبيح هستند . (تشخيص ، اين بخش شعر يادآور حكايت گلستان مرغ تسبيح گوي و من خاموش باب دوم حكايت بيست و ششم . ) /17- باد بر سر شاخه ي بلند سرو بوزد و اذان بگويد .( تشخيص ، واج آرايي ) 18- علف و سبزه براي تكبيره الاحرام اماده باشند . (تشخيص) 19- و موج براي نماز خواندن مهيا باشد . (منظور كلي مصراع هاي 16 ، 17 ، 18 و19 انديشه هاي عرفاني است كه همه ي پديده ها در حال تسبيح و عبادت هستند . باد اذان مي گويد ، علف در حال تكبيره الاحرام است ، موج هم قدقامت الصلوه مي گويد ) / 20- من متولد شهر كاشان هستم .( كاشان در اين مصراع نماد كاشاني به وسعت جهان است) / 21- حرفه ي من نقاشي است . /22- گاه گاهي با رنگ قفسي را ترسيم مي كنم و به شما مي فروشم .(منظور از قفسي با رنگ – تابلو نقاشي است كه نمونه اي از آشنايي زدايي است . آشنايي زدايي : تعبيرها و توصيف هاي غيرعادي و بديع از پديده ها و يا به كار بردن واژه ها و جمله ها با ساخت نو است ) /23- تابه آواز شقايق زنداني در قفس كه همان نغمه هاي عاشقانه ي قلب خونين من است و چون پرنده اي در قفس پرده ي نقاشي اسير است ، گوش دهيد . (آواز شقايق زنداني در قفس ، نمونه اي ديگر از آشنايي زدايي . به توضيح 9 مراجعه كنيد .) /24- تا دل تنهاي شما چون گلي تازه روييده ، باز شود . / 25- چه خيال باطلي دارم ... من مي دانم . / 26- پرده نقاشي من روح وطراوت ندارد . / 27- و به خوبي مي دانم كه نقاشي من چون حوض بي ماهي است و بر شما تاثير نمي گذارد . (ماهي : روح زندگي ) / 28- من نمي دانم . /29- چرا مي گويند ، اسب حيوان نجيب و بي آزاري است و كبوتر زيباست . /30- و نمي دانم چرا در قفس كسي كركس وجود ندارد . /31- آيا گل شبدر از لاله ي قرمز چيزي كم تر دارد؟ (منظور مصراع هاي 29، 30 و31 اين است كه نبايد با نگاه مادي به پديده ها بنگريم . همه چيز آيات خدا هستند . آفريده هاي خدا از تبعيض و تمايز رها هستند و هر پديده اي درجاي خود زيباست ) /32- ديدگاه عيب جويانه ي خود را بايد تغيير دهيم و به گونه ديگري به زندگي بنگريم و اين آموخته ها و شنيده ها و عادت ها را چون ديواري ويران كنيم . معادل اين ابيات :
چون فلك دايره ي بينش خود ساز وسيع تا بداني كه چه مقدار صفا دارد عشق
اگر در ديــده ي مجنـــون نشيـنــــــي به غيــــر از خوبـــي ليلـــي نبينــــي
شكوفه اشك (اضافه تشبيهي ) از مهرداد اوستا ص 202 و203
نوع ادبي : غنايي نوع توصيف : تخيلي
وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن بحر مثمن مخبون
1- توبي وفايي كردي و من نكردم ، تو ستم كردي و من نكردم / توپيمان (يادل ) مرا شكستي و من نشكستم تو با من قطع رابطه كردي و من نكردم .
آرايه : تضاد در افعال
2- اگر از مردم سرزنش و ملامتي شنيدم براي عشق تو بود و اگر از اعمال خود دچار ندامت و پشيماني شدم باز هم براي تو بود. ( لف و نشر نا مرتب )
3- من چون قطره ي اشكي هستم كه در آرزوي رسيدن به تو هرشب همراه با شكوه و شكايت از چشم جدا شدم و بر صورت فرو چكيدم .
تشبيه ، هوا ايهام 1- هوا درمعني واقعي 2- ميل ، چشم ناله و روي شكوه اضافه اقتراني است (مانند اشكي همراه با ناله از چشم شكفتم و با شكوه برچهره دويدم ) تشخيص : (اشك با شكوه مي دود ) استعاره مكنيه : (اشك با ناله مي شكفد ) اشتقاق : شكوفه و شكفتم ، كنايه ، تناسب : ( اشك ، ناله و شكوه )
4- علت اين كه در برابر شادي هاي همه عالم تنها اندوه نصيب من شد اين بود كه فقط عشق تو را از همه عالم برگزيدم . تضاد ، مجاز : (عالم در مصراع دوم )
5- تو مانند شمع فقط به بدبختي و سيه روزي من خنديدي (نور شمع در سياهي شب زبانه مي كشد )و مثل بخت واقبال درهنگام پيري به سراغ من آمدي . (وقتي بخت به كسي جلوه مي كند و رو مي كند سفيد بخت مي شود ، حال شاعر مي گويد سفيدي بخت به موهاي من جلوه كرده است ، وقتي كه دير شده و من پير شده ام ) . تشبيه ، كنايه ، روز سياه (بدبختي ) ، تضاد
6- در طول عمرم همه گونه پشيماني وسرزنش نصيب من شد به جز وفا و لطف و عنايت تو كه هيچ گاه از آن بهره اي نبردم .
7- از تو چاره اي نداشتم (از عشق تو راه رهايي نداشتم ) از اين رو بار غمي را كه از عشق تو بر دلم بود گاهي با شكوه و شكايت و گاه با ناله و افغان تحمل مي كردم . (از دست با شكوه و شكايت مي گرفتم و نالان بر دوش حمل مي كردم ) .
تناسب : دل ، دست و دوش آرايه استخدام : 1- به دوش كشيدم ( = تحمل كردم ) 2- ناله كشيدم ( ناله كردم ) دست شكوه و دوش ناله : اضافه اقتراني است : همراه با شكوه از دست گرفتم ، همراه با ناله بر دوش كشيدم . تشبيه : بار غم
8- جوانيم مانند اسبي شتابان مي گذشت (سپري شد) ومن مانند گرد به دنبالش دويدم ولي بدان نرسيدم . تشبيه : سمند شتاب ، چو گرد در قدم او دويدم تشخيص : گرد مي دود (من نيز چون گرد مي دويدم )
9- زماني مثل اشك بر روي بخت نشستم .(بختم اشكبار بود)وگاهي مثل رنگ از صورت عمر پريدم (عمرم بي رونق بود) تشخيص : روي بخت ، چهر عمر – مصراع دوم : تشبيه
ديده : ايهام ( 1- چشم 2- ديده ها لف ونشر مرتب )
برخي رنگ را نيز ايهام تناسب گرفته اند 1- رنگ (معني واقعي ) 2- بزكوهي ( با پريدم مراعات دارد) البته اين ايهام تناسب چندان آشكار نيست ، كنايه .
10- تو وفاداري نكردي درحالي كه من كردم توعهد و پيمانت را با من به آخر نرساندي و پاي بند عشق نماندي درحالي كه من به انتها رساندم و پاي بند تو بودم / اي روشنايي اميدم ، تو ثبات و پايداري مرا در عهد وپيمان به عشق ديدي .
تضاد ، اي فروغ اميد : استعاره (معشوق مثل فروغ اميد است )