خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 69 از 201 نخستنخست ... 5968697079169 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1,021 به 1,035 از 3002
    1. Top | #1021
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      خاطرات خیلی عجیبند !!!

      گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه میکردیم . . .

      گاهی گریه میکنیم به یاد روزهایی که میخندیدیم . . . !!!
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    2. Top | #1022
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

      من کفر نمی گویم
      من فقط می ترسم
      تو باشی نمی ترسی
      وقتی اجابت هیچ دعایی را
      به چشم نبینی؟!


      مهدیه لطیفی
      Öyle bir mevsimki
      İnsanlar havadan daha soğuk

    3. Top | #1023
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      هــــــــی تــــــــــــو !

      از اینکه امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش

      تیتر اول روزنامه امروز

      کاغذ باطله فرداست…
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    4. Top | #1024
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ما زن ها
      چرخ و فلکی از چرا ها سواریم
      چرا رفت؟
      چرا آمد اصلا؟
      چرا؟
      چرا؟
      چرا نخندید!؟
      ...

      یکی بیاید تکانمان بدهد
      بگوید پیاده شوید
      "نبودن"
      مهم تر از "چرا نبودن" است!


      مهدیه لطیفی
      Öyle bir mevsimki
      İnsanlar havadan daha soğuk

    5. Top | #1025
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      علي چپ ، راست مي گفت :

      اين روزهــا کوچه اش

      ظرفيت اينهمه متقـاضي را ندارد ،

      بايد بزرگــراهش کرد !
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    6. Top | #1026
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      گاهی اوقات خدا میتونست مچتو بگیره اما دستتو گرفت...
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    7. Top | #1027
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      دلي كه اندوه دارد نياز به شانه دارد نه نصيحت...
      كاش همه اين را مي فهميدند.
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    8. Top | #1028
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      گنجشک با خدا قهر بود…
      روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
      فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…
      و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
      فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و…
      ... خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
      گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
      و سنگینی بغضی راه کلامش بست…
      سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
      خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
      گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
      خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
      اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
      ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    9. Top | #1029
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
      اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
      کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را
      از نگاهش می توان خواند
      اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
      و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
      سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
      دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد
      بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!
      بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
      بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمد ...
      ایمـــان دارم! کــه قشنـگـتــرین عشــق

      نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . . زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

      و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

      تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده داراســت ...

    10. Top | #1030
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      آدمهای دنیای من فعل هایی را"صرف" میکنند

      که برایشان"صرف" داشته باشد

    11. Top | #1031
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      رفتی...
      دلم راضی نبود به رفتنت...
      تو نیز راضی بودی...نه؟
      سکوت کردم... سکوت کردی!
      سخن گفتم... سکوت کردی!
      از بودنم در کنارت کاستم...سکوت کردی!
      این چه رسم آرامیست که در پیش گرفتی... سکوت...سکوت...سکوت!!!
      هرچند دیر باشد برای گفتن...
      پرده از سکوتت بردار و فریاد بکش...
      هرچند گوشهایم بسته باشد برای نعره هایت...
      روزها از پی هم می گذرند... و تو به سکوتت ادامه می دهی...
      مرگ آن روزییست که این سکوت، فراموش شود...
      و تو بی اعتنا... به روزهای آرام آرزو...
      چقدر زود رسیدند آن روزها...
      روزهایی که از رسیدنشان هراس داشتم...مبادا تورا از من...

      بگیرند...
      مبادا دیگری تنهاییت را پر کند... که گمان می بردم از آن باشی...
      چرا چنین بی رحمانه در مقابلم سکوت کردی...
      در برابر منی که کم نبودم برایت...
      چقدر زود گذشتند...نه؟!!
      و ماه هاست... که بر روی زمین... به دنبال قدمهایم... در پی ردی از ماسه های آن ساحل می گردم...
      ساحلی که لحظه ای رهایم نمی کند...خاطره اش...

      راستی...
      مگر دوستم نداشتی؟!


    12. Top | #1032
      کاربر فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      در زندگی
      یک روز هایی می شود
      که دوست داری بزنی به بیابان
      بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
      با دنیا که هیچ
      با خودت هم قهر می کنی
      منتظری ...
      منتظر ِ اوی ِ زند ِگیت
      منتظری ببینی حواسش
      اصلا به قهر کردنت هست !؟
      روز هایی می شود در زندِگیت
      دوست داری بهانه گیــر شوی
      تو لوس شوی و اوی ِ زندگیت بگوید
      اجازه هست ؟
      اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
      اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
      اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم ؟!
      روزی هم می شود
      طـرز نگاهـت
      لحنِ حرفهایـت
      نـوع رفتـارت
      سـرد می شــود
      نه اینکه واقعا اینطور باشد .. نه !
      همه ی همه اش بهانه ســـت
      می خواهی چـیز هایی بفهمی ...
      بفــهمی
      اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟
      و امان از آن زمانی که
      نفهمند
      نفهمند
      نفهمند ..
      به یکباره
      به هم می ریـزی
      از هم می پـاشی
      ســـــرد می شوی ..
      بیا جانم
      بیا ..
      حواسمان .. چشمانمان .. دلمان
      اصلا خودِ خودِ خودمان
      به گُل زندگیمان باشد ..


      من برای رسیدن به آرامش،
      تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد .


    13. Top | #1033
      کاربر فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات

      | یه وقت هایی در زندگی َت هست
      دلــت میخواهــد
      دنیــا را در استکــان چایت حـل کنی
      و ســر بکشی...! |


      من برای رسیدن به آرامش،
      تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد .


    14. Top | #1034
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      25% کنکور کشکِ...

    15. Top | #1035
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      پنجشنبه است...

      همان روزی که دل می گیرد واشک در چشم ها جاری می شود.

      همان روزی که دل دلتنگ می شود واسه عزیزانی که در کنار ما نیستند.

      پنجشنبه است...

      روز یاد است،،روز شاد کردن دل انهایی که در زیر خاک در انتظارند.

      روز لمس کردن خاطره ای که در ذهن داریم،که در خود می گوییم چقدر دلم واست تنگ شده.

      پنج شنبه است...

      روز خواندن یه سوره از قران،،روز خواندن یه فاتحه و روز فرستان هوای سردی بر روحی ودلی که در زیر خاک است.

      چیزی زیادی از ما نمی خواهند فقط هر پنجشنبه به انها سر بزنیم.

      ای ادما،،یادی کنید از دلی که در زیر خاک است که لحظه به لحظه ودقایق به دقایق چشم انتظار است.

      که روزی می اید دل ما در زیر خاک چشم انتظار است که زاویادی کنند و یا سراغی بگیرند

      برای شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات هدیه کنیم

    صفحه 69 از 201 نخستنخست ... 5968697079169 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن