عامل
|
حروفیاند که از نظر اعراب در کلمهی مابعد خود تأثیر میگذارند.
|
غیرعامل
|
حروفیاند که از نظر اعراب در کلمهی مابعد خود تأثیر نمیگذارند.
|
حروف جاره
|
این حروف فقط بر سر اسم میآیند.
|
حرف بِ
|
برای متعدی کردن فعل لازم به کار میرود و به معنای قسم و کمک گرفتن و فدا کردن و همراهی کردن به کار میرود.
|
حرف کاف
|
در جملهی اسمیه اگر چند جار و مجرور پشت سر هم قرار گیرند جار و مجروری که پشت سر هم قرار میگیرند نقش خبر و محلاً مرفوع را دارد.
|
منذ و مذ
|
هر دو به معنی از هستند و در معنی مفعول فیه و ظرف زمان به کار میروند.
|
رُبَّ
|
به معنای چه بسیار و اکثراً بر سر اسمهای نکره میآید.
|
حتی /علی
|
«حتی» معنای انتها را میرساند و «علی» معنای برتری دارد.
|
حروف ناصبه
|
حروف ناصبه اگر بر سر فعل مضارع بیایند، فعل مضارع معنای مضارع التزامی میدهد.
|
ادات شرط
|
به حروفی اطلاق میشود که جازم دو فعلاند.
|
اسم شرط
|
از ادات شرط «اِن» و «لو» حرف شرطاند و بقیه اسم شرطاند.
|
لمّا
|
لمّا اگر بر سر فعل ماضی بیاید نقش مفعول فیه را خواهد داشت و «هنگامی که» معنا میشود.
|
لمّا
|
لمّا اگر بر سر فعل مضارع بیاید فعل را به صورت منفی ماضی نقلی معنی می کنیم.
|
لای نفی جنس
|
لای نفی جنس مخصوص فعل مضارع است و آخر فعل مضارع را جزم نمیدهد.
|
حرف قد
|
هر گاه حرف «قد» بر سر فعل مضارع بیاید فعل را به صورت تقلیل و تردید معنی خواهیم کرد.
|
حرف ندا «یا»
|
حرف ندای «یا» هرگز بر سر اسم «ال»دار نمیآید.
|