خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 34
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      Unhappy مشکل روحی و عاطفی :)

      سلام دوستان...... امسال که یعنی سال سرنوشت ساز من هست خیلی اتفاقا داره برام میفته..و تو این مدت روحیات خیلی عجیبی پیدا کردم..... مثلا اگه با یه نفر بحثم بشه دیگه از فکرش نمیرم بیرون حتی موقع درس خوندن فکرش میاد سراغم و نمیذاره تمرکز داشته باشم.. دو سال پیش به طور اتفاقی یه نفر وارد زندگیم شد...الان بودنش برام عذاب شده ولی میدونم اگه بخوام تو این برهه از زمان ترکش کنم مشکلاتم هزار برابر میشه و دیگه کلا زندگیم نابود میشه نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      تنها راهش اینه اون رو تبدیل به انگیزه بکنی!

      ببین دوست عزیز این مدلی روابط بعد چند سال با هر اتفاق کوچیکی تبدیل به جنگ و دعوا میشه و اعصاب دو طرف خورد میشه!

      راهِ ممکن اینه که اون رو تبدیل به یک امتیاز مثبت کنی و بخاطر اون تلاش کنی!

      همین!

      ترکش کنی سه ماه طول میکشه از کما بیای بیرون! با توجه به اینکه دو سال باهاش بودی!

    3. Top | #3
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نمیخوام بگم دردمون مشترکه ولی در هردومورد شباهت عجیبی داریم منم جدید از لحاظ روحی و رفتاری دچار تغییر شدم
      مثلا سریع دچار دلتنگی میشم یا با مرور خاطرات چند سال پیش شاید باورتون نشه افسردگی میگیرم که چرا اون خاطرات دارن تموم میشن
      جدیدا هم که به یه نفر ابسته شدم البته نمیشه گفت وابستگی بلکه یه نوع دوست داشتن
      ولی تونستم خودمو با قویتر کردن روابط با پدر و مادر و همچنین روحیات معنوی و اعتقادی نسبتا تسکین بدم.
      بنظرم سعی کن یک هفته به همه چیز فکر کنی بغیر از همون شخص یا هرچیزی که باعث اشفتگیت میشه

      الا بذکر الله تطمئن القلوب

    4. Top | #4
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط amin278 نمایش پست ها
      نمیخوام بگم دردمون مشترکه ولی در هردومورد شباهت عجیبی داریم منم جدید از لحاظ روحی و رفتاری دچار تغییر شدم
      مثلا سریع دچار دلتنگی میشم یا با مرور خاطرات چند سال پیش شاید باورتون نشه افسردگی میگیرم که چرا اون خاطرات دارن تموم میشن
      جدیدا هم که به یه نفر ابسته شدم البته نمیشه گفت وابستگی بلکه یه نوع دوست داشتن
      ولی تونستم خودمو با قویتر کردن روابط با پدر و مادر و همچنین روحیات معنوی و اعتقادی نسبتا تسکین بدم.
      بنظرم سعی کن یک هفته به همه چیز فکر کنی بغیر از همون شخص یا هرچیزی که باعث اشفتگیت میشه

      در ضمن!

      امضای دوستمون امین خیلی راهِ حل خوبی هستش!

      در اینجور مواقع فقط با پناه بردن به خدا میتونید موانع آرامش روحی رو بردارید!

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      خیلی سعی کردم فکر نکنم ولی سخته یه جورایی غیر ممکنه..... یه اتفاق کوچیک منو بهم میریزه ولی اگه یه اتفاق بزرگ بیفته نابودم میکنه
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    6. Top | #6
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط karim04 نمایش پست ها
      خیلی سعی کردم فکر نکنم ولی سخته یه جورایی غیر ممکنه..... یه اتفاق کوچیک منو بهم میریزه ولی اگه یه اتفاق بزرگ بیفته نابودم میکنه
      محدود کردن روابط موثره!

      میتونی رابطه رو محدود به آخر هفته کنی!

      یا تایم مشخصی تو روز!

      اگه دیمی صحبت کنی هم ازش سیر میشی هم حرف تموم میشه!

      پی نوشت: من آخرت تجربه نیستم!

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Takfir نمایش پست ها
      تنها راهش اینه اون رو تبدیل به انگیزه بکنی!

      ببین دوست عزیز این مدلی روابط بعد چند سال با هر اتفاق کوچیکی تبدیل به جنگ و دعوا میشه و اعصاب دو طرف خورد میشه!

      راهِ ممکن اینه که اون رو تبدیل به یک امتیاز مثبت کنی و بخاطر اون تلاش کنی!

      همین!

      ترکش کنی سه ماه طول میکشه از کما بیای بیرون! با توجه به اینکه دو سال باهاش بودی!
      منظور از تبدیل به انگیزه چیه؟
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    8. Top | #8
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط karim04 نمایش پست ها
      منظور از تبدیل به انگیزه چیه؟
      انگیزه یعنی اینکه بگی من در آینده میخوام با ایشون ازدواج کنم! پس باید یه شغل داشته باشم که رفتم خواستگاری جواب رد نشنوم؟!

      با این دید انگیزت چند برابر میشه!

    9. Top | #9
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      اخه مشکل همینجاس که تازگیا اصلا به ایشون اعتماد ندارم
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    10. Top | #10
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط karim04 نمایش پست ها
      اخه مشکل همینجاس که تازگیا اصلا به ایشون اعتماد ندارم
      پس رابطه بیهودست و ادامش موجب اشفتگیه!

      اگر اعتماد ندارید رابطه چرا باید ادامه پیدا کنه

      ؟

    11. Top | #11
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      این بی اعتمادی بیشتر فکرای منفی ای هست که تو ذهنمه و از تحققش میترسم
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    12. Top | #12
      کاربر اخراجی

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط karim04 نمایش پست ها
      این بی اعتمادی بیشتر فکرای منفی ای هست که تو ذهنمه و از تحققش میترسم
      ببینید من نمیدونم این فکرا چیه یا حتی مشکل اصلی چیه!

      ولی اینو خوب میدونم که اگه یه چیزی خوب پیش بره! خوبه

      بد پیش بره! باید فندک گرفت زیرش!

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      فکرا بیشترش حس میکنم محدودیتهاییه ک کنکور ایجاد کرده همش تو خونه و درس و درس و درس

      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      اما الان اضلا زمان خوبی برای فندک گرفتن نیس :d شاید باید بسوزم و بسازم
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      قسمت اول مشکل منم بود
      هرکی بهم میگفت بالا چشمت ابرو تا دوروز نمیتونستم درس بخونم و همش دپرس بودم
      خب ببین
      این موضوع یکم طبیعیه چون دایره توجه اطرافیانت شدی اونم از فاز منفی
      مسلما حساسیت بیشتره چون موج منفی به سمتت زیاد میاد و ناخودآگاه تاثیر میزاره
      راجب مشکل دوم هم
      به نظرم این 5ماه تحملش کن. چون دوسال یجوری وابسته شدی و نمیشه فراموشش کنی
      پس بزار تو زندگیت باشه بعد کنکور تموم کن

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sara1375 نمایش پست ها
      قسمت اول مشکل منم بود
      هرکی بهم میگفت بالا چشمت ابرو تا دوروز نمیتونستم درس بخونم و همش دپرس بودم
      خب ببین
      این موضوع یکم طبیعیه چون دایره توجه اطرافیانت شدی اونم از فاز منفی
      مسلما حساسیت بیشتره چون موج منفی به سمتت زیاد میاد و ناخودآگاه تاثیر میزاره
      راجب مشکل دوم هم
      به نظرم این 5ماه تحملش کن. چون دوسال یجوری وابسته شدی و نمیشه فراموشش کنی
      پس بزار تو زندگیت باشه بعد کنکور تموم کن
      فک میکنم منطقی ترین راه همینه
      چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا
      خودت رو نرنجون به کامت باشه دنیا

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن