I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes
Hesam
هر شـــــب... دلم دریــــای آتیـــــشه
از این بدتر مگه میـــــــــــــــــــــشه ؟؟
حــــال هیچکی تو دنـــــــــــــــــــــــ یا
بدتر از حـــــال مــــــــن نــــــــــیست
درد رو زمین، بدتر از همیــــــــــــــــن
درد تنها شدن نیســــــت..............
فك كنم دو هفته
الان بهترما
اما تا چن روز پيش شبا قبل خواب گريه ميكردم
و اصن باورم نميشد ك رفته
هي فكر ميكردم و باورم نميشد
و جلو خانواده هم اصن احساسمو بروز نميدادم
جلو هيچكس
هيچكس نبود ك باش حرف بزنم
يني بود
اما من سختمه احساسمو بگم
دوستم بود
اما نميخوام بيشتر از اين اونو درگير مسايل خودم بكنم
همين اذيتم ميكرد
I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes
Hesam
هر شـــــب... دلم دریــــای آتیـــــشه
از این بدتر مگه میـــــــــــــــــــــشه ؟؟
حــــال هیچکی تو دنـــــــــــــــــــــــ یا
بدتر از حـــــال مــــــــن نــــــــــیست
درد رو زمین، بدتر از همیــــــــــــــــن
درد تنها شدن نیســــــت..............
هدفم كه خيلي بزرگه
اگه اين هدفو نداشتم حتي به اينهمه خوندن درسهايي ك دوسشون ندارم فكر هم نميكردم
چون من به موسيقي علاقه دارم
اما بخاطر هدفم و فقط به خاطر اينكه رياضي دوس دارم درس ميخونم
ميدوني
هي تصميم ميگيرم بخونم
اما خوابم به هم ريخته
و هي تصميم ميگيرم صبا پاشم و هر روز نميتونم زود پاشم
عصابمو ريخته به هم
واقعا ريخته به هم
I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes
Hesam
من هم بايد پسر ميشدم
فرداي روزي ك پدر بزرگم فوت كرده بود تو مدرسه ميخنديدم اما ..
به خانواده ك اصن نميگم چون دوباره ناراحت ميشن
ميخواستم با خودم حلش كنم چون ميدونم پدربزرگمم دوس نداره من خودمو ناراحت كنم
همونقدر ك من عاشق يوسفم بودم اونم عاشقم بود
ميخواستم مثه پدربزگم قوي باشم
چون الگو و اسطورمه
اما سخته واقعا
سختههه آدم انقد مقاوم باشه
I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes
Hesam
ادما توی سختی ها قوی میشن...
امیدوارم بهتر بشی...تو با خودت کنار بیا...بعد مطلب انگیزشی و درس خوندن زیاد هست...اول اونو حل کن...خواستی هم بعدش یه سر اینجا بزن شاید کمکت کرد *مشاوره و انگیزشی متفاوت*
مطالب انگیزشیه دیگه هم زیاد هست...
هر شـــــب... دلم دریــــای آتیـــــشه
از این بدتر مگه میـــــــــــــــــــــشه ؟؟
حــــال هیچکی تو دنـــــــــــــــــــــــ یا
بدتر از حـــــال مــــــــن نــــــــــیست
درد رو زمین، بدتر از همیــــــــــــــــن
درد تنها شدن نیســــــت..............
عزیزم به خاطر پدر بزرگت دستت رو بذار روی زانوت و بلند شو. اون شاید از این دنیای مادی رفته باشه اما همیشه کنار توهه و میبینه چیکار میکنی.
پیشرفت کن و باعث خوشحالیش شو.
اشکال نداره اگه ساعت خوابت به هم ریخته. خودتو به خاطر این موضوع ناراحت نکن. از ساعت های بیداریت استفاده کن و سعی کن ساعت خوابت رو هم نیم ساعت نیم ساعت عقب جلو کنی که خیلی هم اذیت نشی.
اما اگه همش بخوای درگیر مشغولیات ذهنی باشی و اعصاب خودت رو باهاشون خورد کنی وقتی میفهمی که کل زمان مهمی که داشتی رو از دست دادی و زمان رفته هیچ وقت برنمیگرده. پس به زمانی که باقی مونده فکر کن و ازش استفاده کن.
به خودم قول دادم به خاطر بابابزرگمم ك شده موسيقيدان معروف شم و واسش يه آهنگ بسازم
چون هر دفه منو ميديد بهم ميگفت برام آهنگ نميخوني ؟
تو مهموني هاي خانوادگي ميخوندم
چن وقت پيش هم ك حالش خوب بود باز بهم گفت برام نميخوني ؟ گفتم باشه آقا جون بعدا ميخونم
اما اون بعدا ديگه هيچوقت نمياد:yahoo (2):
I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes
Hesam
قبول دارم سخته و درد بزرگیه......
ولی یکی توی شهرمون وسط مدارس نزدیکای عید باباش فوت شد دارم میگم باباش خیلی حرفه!یه ماه ب خاطر مراسم و حال بدش از درس دور شد ولی با اراده دوباره شروع کرد پزشکی قبول شد.....درسته همه مث هم نیستن ولی قبول کن درد اون بیشتر بوده!
کار نشد نداره ذهنتو از همه چیز پاک کن بشین بخون....
سوگواری از نظر علم روانشناسی یک دوره داره تا اون دوره طی نشهح ال آدم خوب نمیشه.
برای بعضیا این دوره کوتاه و برای بعضیا بلنده.
مهمترین چیزی که کمکمون میکنه پذیرفتنه , باید این واقعه رو بپذیریم و درک کنیم که کاری از دستمون بر نماید و زندگی همچنان ادامه داره.
واقعا چیزی بدتر از روح آشفته نیست !!
من با این که بیمارم و شبا تا 4 از درد بیدارم و 9تا دارو میخورم و یه روزایی حتی نمیتونم
راه برم ولی بازم میخندم و شوخی میکنم و حالم خوبه ولی امان از روزی
که حال روحیم بد باشه ....
همه مشکل داریم،از مشکلات خونوادگی تا ............
ولی وقتی به چهره ی مامان بابام نگاه میکنم دلم میگیره از این همه امیدی
که بهم دارن ... واقعا باید دلسنگ باشم که نسبت بهشون بی تفاوت بشم ....
و این که به یه نفر قول دادم زندگیم به 100 برسه و یه روز سر تپه (تپه ی شهرمون)
یه اهنگ که خودم ساختم رو به یاد کسی بخونم که خیلی وقته نیست .......
من میجنگم ......
^______________________^
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)