جریان از این قرار است که معاویه ابن ابوسفیان از عمر بن عاص می پرسد که در نظر تو علی چگونه شخصی است؟
عمروعاص نیز شروع به وصف مولای متقیان امام علی(ع) می کند...

بآل محمد عرف الصواب *** و فی أبیاتهم نزل الکتاب
هم الکلمات و الأسماء لاحت *** لآدم حین عز له المتاب
و هم حجج الإله على البرایا *** بهم و بحکمهم لا یستراب
بقیة ذی العلى و فروع أصل *** بحسن بیانهم وضح الخطاب
و أنوار ترى فی کل عصر *** لإرشاد الورى فهم شهاب
ذراری أحمد و بنو علی *** خلیفته فهم لب لباب
تناهوا فی نهایة کل مجد *** فطهر خلقهم و زکوا و طابوا
إذا ما أعوز الطلاب علم *** و لم یوجد فعندهم یصاب
محبتهم صراط مستقیم *** و لکن فی مسالکه عقاب
و لا سیما أبو حسن علی *** له فی الحرب مرتبة تهاب
کأن سنان ذابله ضمیر *** فلیس عن القلوب له ذهاب
و صارمه کبیعته بخم *** معاقدها من القوم الرقاب
علی الدر و الذهب المصفى *** و باقی الناس کلهم تراب
إذا لم تبر من أعدا علی *** فما لک فی محبته ثواب
إذا نادت صوارمه نفوسا *** فلیس لها سوى نعم جواب
فبین سنانه و الدرع سلم *** و بین البیض و البیض اصطحاب
هو البکاء فی المحراب لیلا *** هو الضحاک إن جد الضراب
و من فی خفه طرح الأعادی *** حبابا کی یلسبه الحباب
فحین أراد لبس الخف وافى *** یمانعه عن الخف الغراب
و طار به فأکفأه و فیه *** حباب فی الصعید له انسیاب
و من ناجاه ثعبان عظیم *** بباب الطهر ألقته السحاب
رآه الناس فانجفلوا برعب *** و أغلقت المسالک و الرحاب
فلما أن دنا منه علی *** تدانى الناس و استولى العجاب
فکلمه علی مستطیلا *** و أقبل لا یخاف و لا یهاب
و دن لحاجر و انساب فیه *** و قال و قد تغیبه التراب
أنا ملک مسخت و أنت مولى *** دعاؤک إن مننت به یجاب
أتیتک تائبا فاشفع إلى من *** إلیه فی مهاجرتی الإیاب
فأقبل داعیا و أتى أخوه *** یؤمن و العیون لها انسکاب
فلما أن أجیبا ظل یعلو*** کما یعلو لدى الجد العقاب
و أنبت ریش طاووس علیه *** جواهر زانها التبر المذاب
یقول لقد نجوت بأهل بیت *** بهم یصلى لظى و بهم یثاب
هم النبأ العظیم و فلک نوح *** و باب الله و انقطع الخطاب

با آل محمد، راه حق شناخته آمد و در خانه آنان، قرآن فرود شد.

- همانهايند " کلمات "و " اسماء " که پرتوشان بر آدم دميد وبدين ميمنت، توبه او پذيرفته آمد.

- آنان حجت خدايند بر همگان، نه بخودشان و نه فرمانشان کس شک نخواهد برد.

بازمانده حقيقت عليا و شاخه هاي درخت توحيداند، با بيان شيرين آنان خطاب الهي واضح گشت.

- اختراني که درهر عصر و دوره اي آماده ارشاد همگان اند، پس آنها مشعل هدايت اند.

- ذريه احمد و فرزندان علي خليفه رسول خدا، پس آنها حقيقت محض و لب لباب اند.

- در هر رشته از عظمت و سيادت به نهايت رسيده اند، پس جانشان پاک و طاهر گشت.

- اگر دانش پژوهان از دسترسي به حقيقت باز مانند، بايد نزد آنها شتابند.

- دوستي آنها همان " صراط مستقيم " است که به حق منتهي مي شود،ولي اين راه بدون مشقت طي شدني نيست.

- خصوصا ابوالحسن علي، که در روز نبرد جايگاهي دارد که همگان خائف اند.

- گويا نوک نيزه اش خاطره است که يکسر به دلها فرو مي رود.

- و شمشير برانش مانند بيعتي که در " غدير خم " گرفت، بر گردن همگان نشست.


- علي در گرانبها است، علي طلاي ناب است، ديگران در برابر ارزش علی همانند خاک.

- اگر تو از دشمنانش بيزار نباشي، از محبت و دوستي او پاداشي نخواهي برد.

- موقعي که شمشيربرانش جانها را پيش خواند، جز اجابت چاره ندارند.

- نوک نيزه اش با خفتان آشتي دارد، شمشير تيزش با کله خود رفاقت دائم.

- او بسيار مي گريد، ولي شبها در محراب عبادت، و بسيار خرم و خندان است اگر پاي جهاد، در ميان باشد.

- همانکه دشمنان در موزه اش ماري افکندند تا او را بگزد.

- و چون خواست موزه را بر پاي استوار کند، کلاغ موزه را بر هوا برد.

- چرخيد و آنرا واژگون کرد، ناگهان ماري از آن افتاد و بطرف کوه خزيد.

- آنکه اژدهاي عظيم با او به راز نشست، همان اژدها که ابر بر در خانه رسول بر زمين انداخت.

- مردم همه ديدند و با وحشت خود را کنار کشيدند، راهها بسته شد وميدانها پر از غلغله.

- و چون علي به اژدر نزديک شد، مردم قدمي پيش نهادندو همه در شگفت.

- علي با اژدها بخشم و قهر سخن گفت، نه ميترسيد و نه ميرميد.

- تا به طرف دره خيز برداشت و در آن خزيد. و چون پنهان مي شد گفت:

- من فرشته ام، غضب خدا مرا بدين صورت مسخ کرد، تو سرپرست مائي ودعايت مستجاب.

- رو به تو آوردم، پس شفاعت کن نزد آنخدائي که همگان سوي او روان اند.

- علي دعا کرد و رسولخدا آمين گفت، مردم همه مي گرييدند.

- دعا بهدف نشست، فرشته بر آسمان بر شد، چنانکه عقاب چون تير به آسمان رود.

- پر طاووسي بر تنش روئيدو گوهر، و از طلای ناب زيور بست.

- مي گفت: بخدا سوگند نجات يافتم به برکت خانداني که از خشم آنها آتش


دوزخ فروزانست برای دشمنانش و نعيم بهشت براي دوستانشان رايگان.

- آري آنهايند " خبر بزرگ " و همانهايند کشتي نوح و هم شاهراه حقيقت چون وحي منقطع گشت.