خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 46 به 60 از 68
    1. Top | #46
      کاربر باسابقه

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط fate.meh_ نمایش پست ها
      من سال دوممه
      خدا نکنه اجی فاطمه ناراحت باشه به امید خدا امسالی کنکور رو موش می کنی
      بجای اجر هم می توانی لیوان وبشقاب و.. پرت کنی با کلاس تر وراحت تره است
      البته حوادث بعدش رو مابیمه نمی کنیم
      http://forum.konkur.in/images/smilie...hoo%20(20).gif
      برای انکس
      که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
      اگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .
      اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
      من برای این هدف می خواهم پزشک شوم

    2. Top | #47
      کاربر باسابقه

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      بنظرم تاپیک لازم نداره متن پایین همین جا به اشتراک می گزارمش
      داستان زندگی چوپانی که پزشک متخصص شد


      ادامه مطلب...
      به گزارش
      گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،
      هنوز آسمان گرگ‌ومیش است و سکوت همه‌جای روستا حکم‌فرمایی می‌کند که صدای در طویله و بعد زنگوله گوسفندان فضا را پر می‌کند. «سید ناصر» در حالی که از سمت چپ گله را هدایت می‌کند به فکر حال عجیب و غریب برادرش است و هرازگاهی نیم‌نگاهی به او می‌اندازد که پشت گله چوب‌دستی‌اش را می‌چرخاند و گوسفندان را هی می‌کند. وقتی به دشت‌های «خیل» می‌رسند آفتاب که همه‌جا را فراگرفته است منظره زیبایی را نمایان می‌کند. گوسفندان مشغول چرا هستند که برادر ناصر شروع به نی زدن می‌کند. صدای نی غم عجیبی دارد. ناصر که حدوداً 7 ساله است مشغول بازیگوشی در دشت می‌شود. بعد از چند لحظه صدای نی قطع می‌شود. با نگرانی به‌طرف برادرش می‌رود. برادرش خوابیده. با خودش می‌گوید: «دوباره خودش را به خواب زده تا کار نکند.» می‌خواهد برادرش را بیدار کند ولی هرچه تکان می‌دهد فایده ندارد. بی‌تاب و هراسان به طرف آبادی می‌دود و اهالی را صدا می‌کند. اهالی هم به خیال اینکه گرگی به گله زده است چوب و بیل و کلنگشان را برمی‌دارند و به‌طرف پسرک می‌دوند. وقتی به ناصر می‌رسند بریده‌بریده به آن‌ها می‌گوید: «داداش... بیدار نمی‌شود.» وقتی اهالی برادرش را با طی فاصله صد کیلومتری تا مرکز درمانی می‌رسانند دیگر جانی در بدن ندارد. ماجرا از این قرار است که مدت‌ها پیش برادر ناصر به دلیل اینکه ضربه‌ای به سرش وارد شده دچار ضربه مغزی شده بود. ناصر می‌گوید: «مدت‌ها بی‌حال بود. وقتی از او می‌پرسیدم چرا اینقدر می‌خوابی لبخندی می‌زد و می‌گفت: به خدا دست خودم نیست.» با یادآوری خاطرات کودکی اشک از چشمان «سید ناصر عمادی» 52 ساله و متخصص پوست امروز جاری می‌شود. می‌گوید: «همه دردها از محرومیت است ولی همین سختی‌هاست که آدم را می‌سازد. آنجا بود که تصمیم گرفتم پزشک شوم.» این متخصص پوست که سال‌هاست در مناطق محروم و کشورهای مختلف به‌ویژه آفریقا به‌صورت شخصی یا از طرف هلال‌احمر ایران خدمات ارائه داده است در کودکی و جوانی چوپان بوده و هیچ ابایی از بیانش ندارد. با دکتر عمادی که جانباز 8 سال دفاع مقدس هم است به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
      سختی‌های سازندهسخت می‌شود متوجه لهجه مازندرانی‌اش شد. شمرده و با حسی خوشایند صحبت می‌کند؛ به‌گونه‌ای که اگر ساعت‌ها پای صحبت‌هایش بنشینید خسته نخواهید شد. می‌گوید از دوران کودکی به کارهای سخت عادت دارد. آن زمان 400 رأس گوسفند را همراه برادرش به چرا می‌برد. روستایشان خیلی محروم بود و مردم برای کوچک‌ترین کارشان باید چند ده کیلومتر جاده خاکی را به‌طرف شهر می‌رفتند؛ اما برای امثال او همین محرومیت‌ها باعث رشد می‌شود تا برای عوض کردن شرایط تلاش کنند و حتی بجگند. اوایل جنگ تحمیلی بود که سید ناصر در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در روستایشان به‌عنوان پزشک عمومی خدمت کرد. ولی دلش تاب نمی‌آورد و به جبهه می‌رود. مدتی در منطقه غرب کشور در پیرانشهر و حاج عمران زیر نظر قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) فعالیت می‌کند. او چند روز قبل از پایان مأموریت مجروح می‌شود. هواپیماهای عراق، منطقه را بمباران کردند و موج انفجار باعث مجروح شدن او از ناحیه سر می‌شود. اینجا دومین جایی است که شروع دوباره ای برای سید ناصر رقم می زند. می‌گوید: «دوران جبهه مرا ساخت. چیزهای زیادی از همرزم‌هایم یاد گرفتم. اوج ازخودگذشتگی و معنای درست خدمت کردن به کشور را در آن دوران می‌شد مشاهده کرد. این‌ها باعث شد تحول دوباره ای در زندگی‌ام ایجاد شود. وقتی مجروح شدم و در بیمارستان بستری بودم در آنجا رزمنده‌ها به‌شدت از تاول‌های شیمیایی رنج می‌بردند و هیچ راهی چاره جز درد کشیدن نداشتند. نمی‌توانستم دردهایشان را ببینم. آن روزها بارها در حیاط بیمارستان گریه کردم. مدام صحنه‌هایی که برادرم از ضربه مغزی رنج می‌برد و ما خبر نداشتیم جلوی چشمم می‌آمد. همان‌جا تصمیم گرفتم تخصص پوست بگیرم و به جانبازان کمک کنم.»
      بچه روستایی حرف و عملش یکی استدرحالی‌که با روپوش سفیدش به صندلی چرم تکیه داده است با افتخار تکرار می‌کند چوپان بوده و اینکه بچه روستایی حرف و عملش یکی است. تخصص گرفتن سید ناصر مصادف با زلزله بم می‌شود. مسئولان وزارت بهداشت به او می‌گویند: «شما جانباز هستید و می‌توانید در هرجایی که دوست دارید فعالیت کنید.» او می‌گوید: «گفته بودم باید به مردم محروم خدمت کنم پس باید پای حرفم بایستم. می‌دانستم بیماری سالک در بم بیداد می‌کند. به همین دلیل درخواست کردم مرا به بم بفرستند. آن‌ها در جواب گفتند: آنجا شرایط سخت است و شما باید در یک کانکس کار کنید. موافقت کردم. حکم مأموریتم را 3 ماهه زدند که اگر نتوانستم کار کنم بتوانم برگردم. وقتی آنجا رفتم برخلاف آمار 200 نفری سالک با 20 هزار نفر روبه‌رو شدم. روزی 50 نفر را معاینه می‌کردم. حدود یک سال و نیم آنجا کار کردم تا موفق به ریشه‌کن کردن این بیماری شدم. بعد از اینکه به تهران آمدم به من گفتند که دستاوردهایم در زمینه بیماری سالک عالی بود. مسئولان از شیوع این بیماری در کشور افغانستان خبر دادند. همانجا تصمیم گرفتم که به افغانستان بروم. در این کشور هم شبانه‌روز برای ریشه‌کن کردن بیماری کار کردم.»
      وقتی در آفریقا تهدید به مرگ شدماین دکتر خیر و بشردوست وقتی از افغانستان برمی‌گردد هلال‌احمر از او درخواست می‌کند به‌عنوان سرپرست گروه پزشکی به آفریقا برود: «اول نپذیرفتم. چون واقعاً نمی‌دانستم چطور بعد از آن همه سختی که همسرم در بم و افغانستان از سر گذراند چطور باید او را برای زندگی در یک جای بدتر مجاب کنم. اما وقتی متوجه وخامت اوضاع شدم نتوانستم بر پاسخ منفی‌ام بایستم. ولی گفتم مدتی وقت می‌خواهم تا شرایط را درست کنم. آن‌ها هم موافقت کردند. مانده بودم که چطور موضوع را به همسرم بگویم تا اینکه خودش حرف بم و افغانستان و سختی‌هایی را که مردمانش می‌کشند پیش کشید. من هم از فرصت استفاده کردم موضوع آفریقا را مطرح کردم و در عین ناباوری ایشان موافقت کرد.» سید ناصر می‌گوید: «در آفریقا شرایط زندگی برای مردم خیلی سخت بود. آنجا برخی مردم برای زنده ماندن به هیچ‌کسی رحم نمی‌کنند. یک‌بار در حال برگشتن به خانه بودم که چند نفر ماشینم را محاصره کردند. یکی از آن‌ها مرا از ماشین بیرون کشید و گفت: هرچه داری باید به ما بدهی. من هم هرچه در جیب داشتم دادم. آن‌ها باورشان نمی‌شد و می‌گفتند: تو سفیدپوست هستی و پولداری. باید بگویی پول‌هایت را کجا گذاشته ای. همین‌که گفتم ندارم و پزشک هستم یکی از آن‌ها چاقویش را در پایم فرو کرد. خون زیادی از من می‌رفت. در آن وضعیت شماره یکی از بیمارانم را گرفتم و گوشی را به آن‌ها دادم. آن بیمار هم کلی سرشان فریاد کشید و گفت: این بنده خدا رایگان تمام ما را معاینه می‌کند. آن‌ها هم که شرمنده شده بودند سریع مرا به نزدیکی یک بیمارستان رساندند و فرار کردند.»
      من یک پزشکمپزشک ایثارگر خاطره ای تعریف می‌کند: «زمانی که در آفریقا خدمت می‌کردم یک‌بار وزیر بهداشتشان به من گفت: شما الآن با هزینه دولت ایران و امکانات رفاهی که در اختیارت گذاشتند اینجا خدمت می‌کنی. آیا وقتی این‌ها را از تو بگیرند حاضر هستید اینجا بیایید و مردم کشور ما را درمان کنید؟ من که به‌هیچ‌عنوان انتظار این سؤال را نداشتم گفتم: من یک پزشک هستم و برایم هیچ فرقی نمی‌کند کجا و چگونه خدمت‌رسانی کنم. بعد از آنکه مأموریتم در آنجا تمام شد سالی 2 بار با هزینه شخصی‌ام به آفریقا می‌روم و آنجا خدمت می‌کنم.»سید ناصر هیچ‌وقت روستا و جانبازان دفاع مقدس را هم فراموش نکرده و تاکنون با حضور در 70 روستای محروم بیماران را درمان کرده است. او دراین‌باره می‌گوید: «خیلی از همکارانم بابت این موضوعات مرا نقد می‌کنند و می‌گویند با این‌همه تجربه و تخصص حتی مطب ندارم. راست می‌گویند؛ من می‌توانم در یک نوبت کاری چند میلیون تومان درآمد داشته باشم و حتی به جای مطب، یک ساختمان فوق تخصصی پوست داشته باشم. اما من برای این چیزها پزشک نشده و سوگند نخورده‌ام. پزشک شدم تا به مردم خدمت کنم نه پول.» صحبت‌های دکتر با این حرف‌ها تمام می‌شود. اما همچنان خدماتش در مناطق محروم کشور و نقاط مختلف دنیا ادامه دارد.

      آقای دکتر در یک نگاه«سید ناصر عمادی» سال 1345 در قائم‌شهر متولد شد. او که شغلش چوپانی بود بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت و بعد از سربازی مدتی هم در جبهه حضور داشت. وی سال 1366 در رشته پزشکی دانشکده پزشکی بابل قبول شد. آغاز ترم، بهمن‌ماه بود. به همین دلیل از 6 ماه فرصت استفاده کرد و راهی جبهه شد. 11 ماه در جبهه بود. بعد از عملیات فاو به جبهه رسید؛ همان زمانی که دشمن پاتک زیادی می‌زد تا فاو را پس بگیرد.
      سال 1367 مجروح و در بیمارستان بستری شد؛ اما از تحصیل عقب نماند. تحصیلات دانشگاه را آغاز کرد و سال 1373 در طب عمومی فارغ‌التحصیل شد. از این سال تا 1379 به‌عنوان پزشک عمومی در بخش اورژانس بیمارستان رازی قائم‌شهر مشغول فعالیت کرد و در همین سال در رشته پوست دانشگاه تهران پذیرفته شد و سال 1383 هم بورد تخصصی گرفت. سال 1389 به پاس سال‌ها فعالیت‌های بشردوستانه در آفریقا و افغانستان و نگارش مقالات علمی متعدد درزمینه جانبازان شیمیایی و سخنرانی در مجامع علمی جهاد در ارتباط با جانبازان شیمیایی تندیس ایثار را از رئیس جمهور وقت دریافت کرد. حضور در شهر زلزله زده بم، سفر به افغانستان و ادامه خدمت در قاره سیاه و خدمت به مردم کشورهای کنیا، تانزانیا، سومالی، غنا، نیجریه، بروندی، آفریقای جنوبی و زیمباوه قسمتی از فعالیت‌های اوست.
      او هیچ‌گاه مطب دایر نکرد. بعد از زلزله بم یک سال و 2 ماه در آنجا خدمت کرد. سال 1385 پس از اینکه از بم بازگشت به‌عنوان داوطلب به افغانستان رفت. به‌عنوان پزشک بدون مرز زیر نظر انجمن سبز پارسیان ایران که در آن تعدادی پزشک بودند در مناطق محروم کابل حضور می‌یافت. 6 ماه در کابل بود و علاوه بر ویزیت بیمارانی که مبتلا به سل پوستی، جزام و سالک بودند به دانشجویان پزشکی نیز آموزش می‌داد. کمتر کسی باور می‌کرد که یک متخصص پوست در افغانستان کار کند. عمادی سال‌هاست که رسیدگی به روستاییان را بخش جدایی ناپذیر زندگی‌اش می‌داند و تاکنون با حضور در 70 روستای مناطق محروم بیماران را درمان کرده است.


      برای انکس
      که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
      اگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .
      اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
      من برای این هدف می خواهم پزشک شوم

    3. Top | #48
      کاربر نیمه فعال

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      مرسی جناب دکتر پستتون عالی بود
      امتیاز دستم خورد ناقص فرستاده شد...
      خوشبحال اونا ک به یه جایی رسیدن
      با این 30 هفته و این تراز 4200 هیچ امیدی نمونده واسم
      موفق باشین همگی دوستان
      کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
      که دون همتانند بی مغز و پوست
      کسی نیک بیند به هر دو سرای
      که نیکی رساند به خلق خدا


    4. Top | #49
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mbt.danial نمایش پست ها
      مال یه این پست مال ۹۳ هست و مطمنم از یه جایی کپی کرده بودنش
      خخخخ پست رو میدونم قدیمیه من خودتو میگم که به بچه ها انگیزه و مشاوره میدی

    5. Top | #50
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Seyed Chester نمایش پست ها
      مرسی جناب دکتر پستتون عالی بود
      امتیاز دستم خورد ناقص فرستاده شد...
      خوشبحال اونا ک به یه جایی رسیدن
      با این 30 هفته و این تراز 4200 هیچ امیدی نمونده واسم
      موفق باشین همگی دوستان
      بخدا اگه 300هفته دیگه هم مونده باشه همین حرفو میزنی تا زمانی که خودت قبول نکنی روشت اشتباهه فایده ای نداره -ما همش دنبال بهونه ایم که تلاش نکنیم اول بحث معدل بود بعدش سهمیه 5درصد حالا هم کم کاری خودمون رو گردن زمان کم میندازیم خوشم میاد همیشه بهونه برا نخوندن هست اگه مصاحبه های افراد برتر این انجمن رو خونده باشی اکثر منابع خوب بازار رو کار کردن و صرفا با یه منبع و کتاب به نتیجه نرسیدن و سخت کوش بودن معدلشون هم اکثرا نگاه کنی بین 20و19.5هست

    6. Top | #51
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط ali.asghar نمایش پست ها
      بنظرم تاپیک لازم نداره متن پایین همین جا به اشتراک می گزارمش
      داستان زندگی چوپانی که پزشک متخصص شد



      ادامه مطلب...
      به گزارش
      گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،
      هنوز آسمان گرگ‌ومیش است و سکوت همه‌جای روستا حکم‌فرمایی می‌کند که صدای در طویله و بعد زنگوله گوسفندان فضا را پر می‌کند. «سید ناصر» در حالی که از سمت چپ گله را هدایت می‌کند به فکر حال عجیب و غریب برادرش است و هرازگاهی نیم‌نگاهی به او می‌اندازد که پشت گله چوب‌دستی‌اش را می‌چرخاند و گوسفندان را هی می‌کند. وقتی به دشت‌های «خیل» می‌رسند آفتاب که همه‌جا را فراگرفته است منظره زیبایی را نمایان می‌کند. گوسفندان مشغول چرا هستند که برادر ناصر شروع به نی زدن می‌کند. صدای نی غم عجیبی دارد. ناصر که حدوداً 7 ساله است مشغول بازیگوشی در دشت می‌شود. بعد از چند لحظه صدای نی قطع می‌شود. با نگرانی به‌طرف برادرش می‌رود. برادرش خوابیده. با خودش می‌گوید: «دوباره خودش را به خواب زده تا کار نکند.» می‌خواهد برادرش را بیدار کند ولی هرچه تکان می‌دهد فایده ندارد. بی‌تاب و هراسان به طرف آبادی می‌دود و اهالی را صدا می‌کند. اهالی هم به خیال اینکه گرگی به گله زده است چوب و بیل و کلنگشان را برمی‌دارند و به‌طرف پسرک می‌دوند. وقتی به ناصر می‌رسند بریده‌بریده به آن‌ها می‌گوید: «داداش... بیدار نمی‌شود.» وقتی اهالی برادرش را با طی فاصله صد کیلومتری تا مرکز درمانی می‌رسانند دیگر جانی در بدن ندارد. ماجرا از این قرار است که مدت‌ها پیش برادر ناصر به دلیل اینکه ضربه‌ای به سرش وارد شده دچار ضربه مغزی شده بود. ناصر می‌گوید: «مدت‌ها بی‌حال بود. وقتی از او می‌پرسیدم چرا اینقدر می‌خوابی لبخندی می‌زد و می‌گفت: به خدا دست خودم نیست.» با یادآوری خاطرات کودکی اشک از چشمان «سید ناصر عمادی» 52 ساله و متخصص پوست امروز جاری می‌شود. می‌گوید: «همه دردها از محرومیت است ولی همین سختی‌هاست که آدم را می‌سازد. آنجا بود که تصمیم گرفتم پزشک شوم.» این متخصص پوست که سال‌هاست در مناطق محروم و کشورهای مختلف به‌ویژه آفریقا به‌صورت شخصی یا از طرف هلال‌احمر ایران خدمات ارائه داده است در کودکی و جوانی چوپان بوده و هیچ ابایی از بیانش ندارد. با دکتر عمادی که جانباز 8 سال دفاع مقدس هم است به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
      سختی‌های سازندهسخت می‌شود متوجه لهجه مازندرانی‌اش شد. شمرده و با حسی خوشایند صحبت می‌کند؛ به‌گونه‌ای که اگر ساعت‌ها پای صحبت‌هایش بنشینید خسته نخواهید شد. می‌گوید از دوران کودکی به کارهای سخت عادت دارد. آن زمان 400 رأس گوسفند را همراه برادرش به چرا می‌برد. روستایشان خیلی محروم بود و مردم برای کوچک‌ترین کارشان باید چند ده کیلومتر جاده خاکی را به‌طرف شهر می‌رفتند؛ اما برای امثال او همین محرومیت‌ها باعث رشد می‌شود تا برای عوض کردن شرایط تلاش کنند و حتی بجگند. اوایل جنگ تحمیلی بود که سید ناصر در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در روستایشان به‌عنوان پزشک عمومی خدمت کرد. ولی دلش تاب نمی‌آورد و به جبهه می‌رود. مدتی در منطقه غرب کشور در پیرانشهر و حاج عمران زیر نظر قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) فعالیت می‌کند. او چند روز قبل از پایان مأموریت مجروح می‌شود. هواپیماهای عراق، منطقه را بمباران کردند و موج انفجار باعث مجروح شدن او از ناحیه سر می‌شود. اینجا دومین جایی است که شروع دوباره ای برای سید ناصر رقم می زند. می‌گوید: «دوران جبهه مرا ساخت. چیزهای زیادی از همرزم‌هایم یاد گرفتم. اوج ازخودگذشتگی و معنای درست خدمت کردن به کشور را در آن دوران می‌شد مشاهده کرد. این‌ها باعث شد تحول دوباره ای در زندگی‌ام ایجاد شود. وقتی مجروح شدم و در بیمارستان بستری بودم در آنجا رزمنده‌ها به‌شدت از تاول‌های شیمیایی رنج می‌بردند و هیچ راهی چاره جز درد کشیدن نداشتند. نمی‌توانستم دردهایشان را ببینم. آن روزها بارها در حیاط بیمارستان گریه کردم. مدام صحنه‌هایی که برادرم از ضربه مغزی رنج می‌برد و ما خبر نداشتیم جلوی چشمم می‌آمد. همان‌جا تصمیم گرفتم تخصص پوست بگیرم و به جانبازان کمک کنم.»
      بچه روستایی حرف و عملش یکی استدرحالی‌که با روپوش سفیدش به صندلی چرم تکیه داده است با افتخار تکرار می‌کند چوپان بوده و اینکه بچه روستایی حرف و عملش یکی است. تخصص گرفتن سید ناصر مصادف با زلزله بم می‌شود. مسئولان وزارت بهداشت به او می‌گویند: «شما جانباز هستید و می‌توانید در هرجایی که دوست دارید فعالیت کنید.» او می‌گوید: «گفته بودم باید به مردم محروم خدمت کنم پس باید پای حرفم بایستم. می‌دانستم بیماری سالک در بم بیداد می‌کند. به همین دلیل درخواست کردم مرا به بم بفرستند. آن‌ها در جواب گفتند: آنجا شرایط سخت است و شما باید در یک کانکس کار کنید. موافقت کردم. حکم مأموریتم را 3 ماهه زدند که اگر نتوانستم کار کنم بتوانم برگردم. وقتی آنجا رفتم برخلاف آمار 200 نفری سالک با 20 هزار نفر روبه‌رو شدم. روزی 50 نفر را معاینه می‌کردم. حدود یک سال و نیم آنجا کار کردم تا موفق به ریشه‌کن کردن این بیماری شدم. بعد از اینکه به تهران آمدم به من گفتند که دستاوردهایم در زمینه بیماری سالک عالی بود. مسئولان از شیوع این بیماری در کشور افغانستان خبر دادند. همانجا تصمیم گرفتم که به افغانستان بروم. در این کشور هم شبانه‌روز برای ریشه‌کن کردن بیماری کار کردم.»
      وقتی در آفریقا تهدید به مرگ شدماین دکتر خیر و بشردوست وقتی از افغانستان برمی‌گردد هلال‌احمر از او درخواست می‌کند به‌عنوان سرپرست گروه پزشکی به آفریقا برود: «اول نپذیرفتم. چون واقعاً نمی‌دانستم چطور بعد از آن همه سختی که همسرم در بم و افغانستان از سر گذراند چطور باید او را برای زندگی در یک جای بدتر مجاب کنم. اما وقتی متوجه وخامت اوضاع شدم نتوانستم بر پاسخ منفی‌ام بایستم. ولی گفتم مدتی وقت می‌خواهم تا شرایط را درست کنم. آن‌ها هم موافقت کردند. مانده بودم که چطور موضوع را به همسرم بگویم تا اینکه خودش حرف بم و افغانستان و سختی‌هایی را که مردمانش می‌کشند پیش کشید. من هم از فرصت استفاده کردم موضوع آفریقا را مطرح کردم و در عین ناباوری ایشان موافقت کرد.» سید ناصر می‌گوید: «در آفریقا شرایط زندگی برای مردم خیلی سخت بود. آنجا برخی مردم برای زنده ماندن به هیچ‌کسی رحم نمی‌کنند. یک‌بار در حال برگشتن به خانه بودم که چند نفر ماشینم را محاصره کردند. یکی از آن‌ها مرا از ماشین بیرون کشید و گفت: هرچه داری باید به ما بدهی. من هم هرچه در جیب داشتم دادم. آن‌ها باورشان نمی‌شد و می‌گفتند: تو سفیدپوست هستی و پولداری. باید بگویی پول‌هایت را کجا گذاشته ای. همین‌که گفتم ندارم و پزشک هستم یکی از آن‌ها چاقویش را در پایم فرو کرد. خون زیادی از من می‌رفت. در آن وضعیت شماره یکی از بیمارانم را گرفتم و گوشی را به آن‌ها دادم. آن بیمار هم کلی سرشان فریاد کشید و گفت: این بنده خدا رایگان تمام ما را معاینه می‌کند. آن‌ها هم که شرمنده شده بودند سریع مرا به نزدیکی یک بیمارستان رساندند و فرار کردند.»
      من یک پزشکمپزشک ایثارگر خاطره ای تعریف می‌کند: «زمانی که در آفریقا خدمت می‌کردم یک‌بار وزیر بهداشتشان به من گفت: شما الآن با هزینه دولت ایران و امکانات رفاهی که در اختیارت گذاشتند اینجا خدمت می‌کنی. آیا وقتی این‌ها را از تو بگیرند حاضر هستید اینجا بیایید و مردم کشور ما را درمان کنید؟ من که به‌هیچ‌عنوان انتظار این سؤال را نداشتم گفتم: من یک پزشک هستم و برایم هیچ فرقی نمی‌کند کجا و چگونه خدمت‌رسانی کنم. بعد از آنکه مأموریتم در آنجا تمام شد سالی 2 بار با هزینه شخصی‌ام به آفریقا می‌روم و آنجا خدمت می‌کنم.»سید ناصر هیچ‌وقت روستا و جانبازان دفاع مقدس را هم فراموش نکرده و تاکنون با حضور در 70 روستای محروم بیماران را درمان کرده است. او دراین‌باره می‌گوید: «خیلی از همکارانم بابت این موضوعات مرا نقد می‌کنند و می‌گویند با این‌همه تجربه و تخصص حتی مطب ندارم. راست می‌گویند؛ من می‌توانم در یک نوبت کاری چند میلیون تومان درآمد داشته باشم و حتی به جای مطب، یک ساختمان فوق تخصصی پوست داشته باشم. اما من برای این چیزها پزشک نشده و سوگند نخورده‌ام. پزشک شدم تا به مردم خدمت کنم نه پول.» صحبت‌های دکتر با این حرف‌ها تمام می‌شود. اما همچنان خدماتش در مناطق محروم کشور و نقاط مختلف دنیا ادامه دارد.

      آقای دکتر در یک نگاه«سید ناصر عمادی» سال 1345 در قائم‌شهر متولد شد. او که شغلش چوپانی بود بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت و بعد از سربازی مدتی هم در جبهه حضور داشت. وی سال 1366 در رشته پزشکی دانشکده پزشکی بابل قبول شد. آغاز ترم، بهمن‌ماه بود. به همین دلیل از 6 ماه فرصت استفاده کرد و راهی جبهه شد. 11 ماه در جبهه بود. بعد از عملیات فاو به جبهه رسید؛ همان زمانی که دشمن پاتک زیادی می‌زد تا فاو را پس بگیرد.
      سال 1367 مجروح و در بیمارستان بستری شد؛ اما از تحصیل عقب نماند. تحصیلات دانشگاه را آغاز کرد و سال 1373 در طب عمومی فارغ‌التحصیل شد. از این سال تا 1379 به‌عنوان پزشک عمومی در بخش اورژانس بیمارستان رازی قائم‌شهر مشغول فعالیت کرد و در همین سال در رشته پوست دانشگاه تهران پذیرفته شد و سال 1383 هم بورد تخصصی گرفت. سال 1389 به پاس سال‌ها فعالیت‌های بشردوستانه در آفریقا و افغانستان و نگارش مقالات علمی متعدد درزمینه جانبازان شیمیایی و سخنرانی در مجامع علمی جهاد در ارتباط با جانبازان شیمیایی تندیس ایثار را از رئیس جمهور وقت دریافت کرد. حضور در شهر زلزله زده بم، سفر به افغانستان و ادامه خدمت در قاره سیاه و خدمت به مردم کشورهای کنیا، تانزانیا، سومالی، غنا، نیجریه، بروندی، آفریقای جنوبی و زیمباوه قسمتی از فعالیت‌های اوست.
      او هیچ‌گاه مطب دایر نکرد. بعد از زلزله بم یک سال و 2 ماه در آنجا خدمت کرد. سال 1385 پس از اینکه از بم بازگشت به‌عنوان داوطلب به افغانستان رفت. به‌عنوان پزشک بدون مرز زیر نظر انجمن سبز پارسیان ایران که در آن تعدادی پزشک بودند در مناطق محروم کابل حضور می‌یافت. 6 ماه در کابل بود و علاوه بر ویزیت بیمارانی که مبتلا به سل پوستی، جزام و سالک بودند به دانشجویان پزشکی نیز آموزش می‌داد. کمتر کسی باور می‌کرد که یک متخصص پوست در افغانستان کار کند. عمادی سال‌هاست که رسیدگی به روستاییان را بخش جدایی ناپذیر زندگی‌اش می‌داند و تاکنون با حضور در 70 روستای مناطق محروم بیماران را درمان کرده است.


      خواهشا بحث کنکور و درس خوندن رو باین مسایل قاطی نکن درسته اینا انگیزه میدن و....ولی تا زمانی روش درست درس خوندن رو بلد نباشی بیخودی دست و پا میزنی و کل تایم کنکور میشه ازمون و خطا و زمانی هم میرسه میبینی دیر شده این عکس کوهنوردی و....اینا رو میزاری که انگیزه کاذب بگیری مگه کتاب قله کوهه ازش بری بالا یا میدان جنگه خودتو بندازی رو مین یا بهش حمله کنی مطالعه روش درست میخواد منبع با تست های سخت از کنکور میخواد تا سر جلسه کنکور غافلگیر نشی

    7. Top | #52
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Seyed Chester نمایش پست ها
      مرسی جناب دکتر پستتون عالی بود
      امتیاز دستم خورد ناقص فرستاده شد...
      خوشبحال اونا ک به یه جایی رسیدن
      با این 30 هفته و این تراز 4200 هیچ امیدی نمونده واسم
      موفق باشین همگی دوستان
      میدونی ۳۰ هفته!چنننند‌ ساعت میشه؟؟؟

      اونیکه پزشک میشه ،قراره وقتی همه ناامیدن، پشت در اتاق عمل منتظرن‌ بهشون امید بده،اونوخ‌ خودت سی هفته مونده ب کنکور میخوای جا بزنی؟ ؟

      یه عدد پشت کنکوری سابقم،دانشجو طبابت امروز

      .................
      رفقای گل انجمن
      میتونید سوالای مشاوره ای تونو تو پ.خ ازم بپرسید
      تا جایی که وقت اجازه بده همه رو جواب میدم

      ...................

      مشاوره و برنامه ریزی کنکور
      از صفر مطلق تا رتبه برتر
      ...........
      این شما نیستید که رویاتونو‌ انتخاب میکنید!
      این رویای شماست،که انتخابتون‌ کرده...

    8. Top | #53
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط maryam13 نمایش پست ها
      بخدا اگه 300هفته دیگه هم مونده باشه همین حرفو میزنی تا زمانی که خودت قبول نکنی روشت اشتباهه فایده ای نداره -ما همش دنبال بهونه ایم که تلاش نکنیم اول بحث معدل بود بعدش سهمیه 5درصد حالا هم کم کاری خودمون رو گردن زمان کم میندازیم خوشم میاد همیشه بهونه برا نخوندن هست اگه مصاحبه های افراد برتر این انجمن رو خونده باشی اکثر منابع خوب بازار رو کار کردن و صرفا با یه منبع و کتاب به نتیجه نرسیدن و سخت کوش بودن معدلشون هم اکثرا نگاه کنی بین 20و19.5هست
      خیر
      من سال دوم دبیرستان ۸ و ۱۱ هم تو کارنامم‌ داشتم

      یه عدد پشت کنکوری سابقم،دانشجو طبابت امروز

      .................
      رفقای گل انجمن
      میتونید سوالای مشاوره ای تونو تو پ.خ ازم بپرسید
      تا جایی که وقت اجازه بده همه رو جواب میدم

      ...................

      مشاوره و برنامه ریزی کنکور
      از صفر مطلق تا رتبه برتر
      ...........
      این شما نیستید که رویاتونو‌ انتخاب میکنید!
      این رویای شماست،که انتخابتون‌ کرده...

    9. Top | #54
      کاربر نیمه فعال

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mbt.danial نمایش پست ها
      میدونی ۳۰ هفته!چنننند‌ ساعت میشه؟؟؟

      اونیکه پزشک میشه ،قراره وقتی همه ناامیدن، پشت در اتاق عمل منتظرن‌ بهشون امید بده،اونوخ‌ خودت سی هفته مونده ب کنکور میخوای جا بزنی؟ ؟
      مرسی از اینکه انرژی مثب و امید میدین
      بنظرتون از بعد واقع بینانه امیدی هست به پزشکی یا پرستاری برسم ان شالله؟ اخه هم وقت کمه هم پایم ضعیفه
      کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
      که دون همتانند بی مغز و پوست
      کسی نیک بیند به هر دو سرای
      که نیکی رساند به خلق خدا


    10. Top | #55
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط maryam13 نمایش پست ها
      خواهشا بحث کنکور و درس خوندن رو باین مسایل قاطی نکن درسته اینا انگیزه میدن و....ولی تا زمانی روش درست درس خوندن رو بلد نباشی بیخودی دست و پا میزنی و کل تایم کنکور میشه ازمون و خطا و زمانی هم میرسه میبینی دیر شده این عکس کوهنوردی و....اینا رو میزاری که انگیزه کاذب بگیری مگه کتاب قله کوهه ازش بری بالا یا میدان جنگه خودتو بندازی رو مین یا بهش حمله کنی مطالعه روش درست میخواد منبع با تست های سخت از کنکور میخواد تا سر جلسه کنکور غافلگیر نشی
      اتفاقا کاملا قابل مقایسس،
      روش درس خوندن ک قرار نیس از آسمون بیاد .این چیزایی هم ک تبلیغا‌ میگن‌ که بیا تا روشو‌ بت یاد بدیم همش بازار گرمی خودشونه،
      درسته استراتژی و روش تاثیر دااره،ولی تو تمام جونتو‌ بذار همه تلاشتو‌ بکن،بعد غر رورش غلطو‌ بزن،
      ملت روزی ده ساعت، دوازده ساعت (اگه تعطیلی)میخونن که میگنن‌ روش نییازع؟
      اول باید ساعت تو بالا ببری بعد همراش‌ ب کیفیت‌ فک کنی
      کاظم قلم چی همیشه می گفت کمیت‌ مهمتر از کیفیته‌...

      یه عدد پشت کنکوری سابقم،دانشجو طبابت امروز

      .................
      رفقای گل انجمن
      میتونید سوالای مشاوره ای تونو تو پ.خ ازم بپرسید
      تا جایی که وقت اجازه بده همه رو جواب میدم

      ...................

      مشاوره و برنامه ریزی کنکور
      از صفر مطلق تا رتبه برتر
      ...........
      این شما نیستید که رویاتونو‌ انتخاب میکنید!
      این رویای شماست،که انتخابتون‌ کرده...

    11. Top | #56
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Seyed Chester نمایش پست ها
      مرسی از اینکه انرژی مثب و امید میدین
      بنظرتون از بعد واقع بینانه امیدی هست به پزشکی یا پرستاری برسم ان شالله؟ اخه هم وقت کمه هم پایم ضعیفه
      من کاری ب اینکه تا حالا کسی اینجوری تونسته یا نه ندارم
      تو اثر انگست‌ خودتو داری.تو کسی باش که از الان تونسته

      یه عدد پشت کنکوری سابقم،دانشجو طبابت امروز

      .................
      رفقای گل انجمن
      میتونید سوالای مشاوره ای تونو تو پ.خ ازم بپرسید
      تا جایی که وقت اجازه بده همه رو جواب میدم

      ...................

      مشاوره و برنامه ریزی کنکور
      از صفر مطلق تا رتبه برتر
      ...........
      این شما نیستید که رویاتونو‌ انتخاب میکنید!
      این رویای شماست،که انتخابتون‌ کرده...

    12. Top | #57
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mbt.danial نمایش پست ها
      اتفاقا کاملا قابل مقایسس،
      روش درس خوندن ک قرار نیس از آسمون بیاد .این چیزایی هم ک تبلیغا‌ میگن‌ که بیا تا روشو‌ بت یاد بدیم همش بازار گرمی خودشونه،
      درسته استراتژی و روش تاثیر دااره،ولی تو تمام جونتو‌ بذار همه تلاشتو‌ بکن،بعد غر رورش غلطو‌ بزن،
      ملت روزی ده ساعت، دوازده ساعت (اگه تعطیلی)میخونن که میگنن‌ روش نییازع؟
      اول باید ساعت تو بالا ببری بعد همراش‌ ب کیفیت‌ فک کنی
      کاظم قلم چی همیشه می گفت کمیت‌ مهمتر از کیفیته‌...
      کاظم قلم چی تو کتاب برنامه ریزی خودش نوشته کیفیت مهمه .....
      بعدش من منظورم این نیست که روش درس خوندن قراره از اسمون بیاد میگم کسی که میخونه زیادم میخونه ولی نتیجه نمیگیره حتما در حد کنکور نمیخونه باید یا منبعش رو عوض کنه یا اینکه روش مطالعش رو عوض کنه مثلا اگه تو فیزیک مشکل داره فیزیک رو هرروز یا یکروز در میون بزاره تو برنامش و از یه منبع که براش قابل فهمه استفاده کنه حالا این فرد بیاد با همون منبع تایم مطالعش رو زیاد بکنه چه فایده ای داره همون نتیجه قبلی رو میگیره
      ویرایش توسط maryam13 : 01 آذر 1397 در ساعت 11:27

    13. Top | #58
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      یه نکته هست فک کنم لازمه بگم اینجا...
      یه عده خیال میکنن اگه یه فیلم انگیزشی عکس یا وویس انگیزشی گوش کنن دیگه واسه تا اخر مسیرشون کافیه..به خاطر همین بعد دوروز که باز بی انگیزه میشن میگن اینا همش کشکه
      واقعیتش اینه که هر انسانی به خصوص کسانی که هدف خاصی یا بلند مدتی رو دنبال میکنند باید روزانه شارژ شن...روزانه باید فیلم انگیزشی وویس یا جمله های انگیزشی بخونی...این یه چیز خیلی طبیعیه
      انتظار نداشته باشین با یه بار تا اخر مسیرتامین باشین .. واین هم توی افراد مختلف متفاوته..یکی با خوندن جملات یکی با مرور اهداف و ارزوهاش یکی با فیلم یکی با موزیک و... هرکی با یه چی شارژ میشه

    14. Top | #59
      در انتظار تایید ایمیل

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط SinaAhmadi نمایش پست ها
      یه نکته هست فک کنم لازمه بگم اینجا...
      یه عده خیال میکنن اگه یه فیلم انگیزشی عکس یا وویس انگیزشی گوش کنن دیگه واسه تا اخر مسیرشون کافیه..به خاطر همین بعد دوروز که باز بی انگیزه میشن میگن اینا همش کشکه
      واقعیتش اینه که هر انسانی به خصوص کسانی که هدف خاصی یا بلند مدتی رو دنبال میکنند باید روزانه شارژ شن...روزانه باید فیلم انگیزشی وویس یا جمله های انگیزشی بخونی...این یه چیز خیلی طبیعیه
      انتظار نداشته باشین با یه بار تا اخر مسیرتامین باشین .. واین هم توی افراد مختلف متفاوته..یکی با خوندن جملات یکی با مرور اهداف و ارزوهاش یکی با فیلم یکی با موزیک و... هرکی با یه چی شارژ میشه
      مشکل اینجاس باید خودمون منبع انگیزه باشیم مثلا وقتی یه درس رو خوب خوندیم ونتیجه گرفتیم خودش باعث انگیزه بیشتر میشه که ما میتونیم کاری رو انجام بدیم و گرنه چه فایده ای داره هر روز مطالب انگیزشی بخونیم

    15. Top | #60
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Seyed Chester نمایش پست ها
      مرسی از اینکه انرژی مثب و امید میدین
      بنظرتون از بعد واقع بینانه امیدی هست به پزشکی یا پرستاری برسم ان شالله؟ اخه هم وقت کمه هم پایم ضعیفه
      یکی از بچه های پارسال مدرسه ما اومده بود واسمون حرف بزنه. میگفت از اذر شروع کردم ولی واقعا شروع کردم. پزشکی کرمانشاه هم قبول شده. رتیشم 1100 منطقه شده.
      میگفت پایه قوی ای هم نداشتم 20 روز مونده بود به دی ماه شروع کردم ب درس.
      هرچند اینا مهم نیس و تو راه خودتو داری. فقط خواستم بدونی یکی از همین حدودا از سال شروع کرده و پزشکی اورده (:
      ویرایش توسط unlucky : 01 آذر 1397 در ساعت 13:20

    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. نمایی نزدیک از سیستم عامل "Windows 9" + تصاویر فاش شده
      توسط Mojtaba93 در انجمن کامپیوتر، اینترنت و بازیهای کامپیوتری
      پاسخ: 6
      آخرين نوشته: 18 مهر 1393, 19:41
    2. """تو پروفایل نفرقبلی چه چیزی نظرتوجلب کرده؟؟؟"""
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 106
      آخرين نوشته: 20 شهریور 1393, 11:50
    3. پاسخ: 8
      آخرين نوشته: 15 فروردین 1393, 22:55
    4. فوری "راهنمایی در مورد کارشناسی ناپیوسته" فوری
      توسط mostafa67 در انجمن پرسش و پاسخ پیرامون انتخاب رشته
      پاسخ: 1
      آخرين نوشته: 14 آذر 1391, 18:24

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن