حالا که غنی نیستم که بگم میرفتم یا نمیرفتم
بلی
شاید
خیر
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور،بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.
انیشتین
دنبال علم نمیرفتم...فقط میرفتم دانشگاه بدون کنکور پزشکی ....تا مقام رو هم به دست بیارم
دلمان برای هرچیز کوچک،چقدر تنگ است..
با این شانس گ.هی که ما داریم پولدارم میشدیم بدون مدرک توالت عمومی هم نمیتونستیم بریم تا این حد شانس گ.هی داریم ینی
سر صبح یه نخ سیگار تا چشما باز شد ...
روی میز تیکت با پول نقد و پاسپورت
یه کبریت، یه بنزین، یه رویا، یه خونه
یه کوله خاطره که باید جا بمونه...
اره میرفتم
دنبال علمی که دوست دارم ، تکنولوژی و دنیای سه بعدی
هر کسی یه چیزخاصی دوست داره
به نظر من هیچ کس نیست که نخواد دنبال علم بره
به فرض مثال اونهایی که مازارتی و پورشه سوار میشن ، نود درصدشون تو مواردی از قبیل ماشین های مدل بالا خیلی واردن ، این خودش یه نوع علمیه ، حالا شاید بگین اینا گشنگی نکشیدن ولی ربطی نداره
بالاخره وقتی به یه ماشین نگاه میکنن میفهمن چه نوع موتوری ، چند سی سی و بقیه موارد که من سر در نمیارم .
بنده شخصا روی دنیای مجازی سرمایه گذاری می کردن و علمم رو تو این زمینه گسترش میدادم و اگه در ثریا هم بود من بهش دست پیدا می کردم
اگه در اون حد بودم 3-4 تا کارخونه اینور میزدم که تامین مالی مادام باشه
بعد سوار مرکب (ترجیحا s550 coupe ) میشدم میرفتم ماساچوست (بوستون )تا تو HBS درس بخونم
کلا من باید برم HBS حتی اگه شده تو 80 سالگی
ولی قبل از اون پزشکی تا یادم نرفته باید بگم اقیانوس رو هم شنا میکردم چون دیگه ....
ویرایش توسط Amin ZD : 31 مرداد 1394 در ساعت 21:45
درس رو که فقط برا پول نمی خونن، یکی از فامیل هامون خیلی وضعش توپه، 12 تا تریلی داره و ...، ولی یه بار که داشت با بابام حرف میزد، بهش می گفت که حاضرم الان تقریبا تمام داراییمو بدم تا بلکه یکم سواد داشته باشم تا بلکه مردم به خاطر شخصیت خودم به من ارزش قائل بشن، نه به خاطر پولم، خیلی ناراحت بود.
عاغا من شدیدا با شماها مشکل دارم...
آخه این چه حرفیه؟؟؟علم و ثروت چه ربطی به هم دارن؟؟؟؟
معلومه که چه داشته باشم چه نه باز دنبال علم خواهم رفت
نمیدونم چرا علم رو وسیله یا بعضیاتون حتی مانع یا غول در نظر دارید
علم شیرینه و دنبالش رفتن هم لذت بردنه
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
من عااااااشق علمم
البته تو اون زمینه ای که خودم دوست دارم
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)