خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 31 به 45 از 55
    1. Top | #31
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط -AMIN- نمایش پست ها
      سال 93 تولد یکی از دوستان بود من و چند نفر دیگه از بچه ها رو دعوت کرد شام.

      جمعا 7 نفر بودیم از این 7 نفر 3 نفر دختر بودن.

      رستوران سنتی رفته بودیم و بالطبع تو اون دیس غذا یه سری مخلفات مثه لیمو ترش و ترشی کلم و فلفل دلمه ای و ... هم بود.

      یکی از دخترا با یه وسواس خیلی خاصی هسته های لیمو ترش رو درمیاورد که اون لیموترش رو فشار بده رو جوجه.

      بعد اون یکی دوستش شروع کرد به نصیحت کردن این یکی :

      - چرا تـخماشو نمیخوری ؟
      - مگه تـخماشم میخورن ؟!
      - نصف خاصیت آنتی اکسیدانیش تو تـخماشه
      - نه خوشم نمیاد تـخماش زیر دندون یجورین

      ما 4 تا هم سرخ شده بودیم ولی نمیشد بخندیم چون درواقع کار صحیحی نبود
      البته اون یکی دوستشونم سوتی اینارو متوجه شد
      داداش الان فیلترت میکنن

    2. Top | #32
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط javad1013 نمایش پست ها
      داداش الان فیلترت میکنن
      اگه میخوان بخاطر تخم لیموترش اخراجم کنن بذار بکنن به کلیه چپ جواد جونم @AGHA JAVAD

    3. Top | #33
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط -AMIN- نمایش پست ها
      سال 93 تولد یکی از دوستان بود من و چند نفر دیگه از بچه ها رو دعوت کرد شام.

      جمعا 7 نفر بودیم از این 7 نفر 3 نفر دختر بودن.

      رستوران سنتی رفته بودیم و بالطبع تو اون دیس غذا یه سری مخلفات مثه لیمو ترش و ترشی کلم و فلفل دلمه ای و ... هم بود.

      یکی از دخترا با یه وسواس خیلی خاصی هسته های لیمو ترش رو درمیاورد که اون لیموترش رو فشار بده رو جوجه.

      بعد اون یکی دوستش شروع کرد به نصیحت کردن این یکی :

      - چرا تـخماشو نمیخوری ؟
      - مگه تـخماشم میخورن ؟!
      - نصف خاصیت آنتی اکسیدانیش تو تـخماشه
      - نه خوشم نمیاد تـخماش زیر دندون یجورین

      ما 4 تا هم سرخ شده بودیم ولی نمیشد بخندیم چون درواقع کار صحیحی نبود
      البته اون یکی دوستشونم سوتی اینارو متوجه شد


      بیا من ک میگم تک خوری میگی نه !!!


      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    4. Top | #34
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      ترمه یک من نماینده ی درس اصول سازمان و مدیریت بودم ، بعد شماره ی استادو من داشتم فقط . زنم بود استادمون .
      خلاصه که درسش خیلی سخته . آخر ترم شدو استاد گفت باید کل کتابو واسه امتحان بخونید اونم امتحانه تستی . یعنی باید کلمه به کلمه کتابو حقظ میکردیم.
      کتابشم سنگین و زیاد بود.
      بعد متنش طوری بود که هرچی میخوندی نمیفمیدی.
      آقا من تا حالا 100 بار به استاد پی ام داده بودم تو تلگرام دهنشو صاف کرده بودم . یه بار امتحان نیم ترم دو تا کلاسو من عقب انداختم.
      این سری بچه ها گیر دادن که ببین کاره خودته که این سبک کنه کتابو و اینا .
      بش پی ام دادم سه ساعت التماسو اینا ، نظرشو عوض نکرد .
      بعد ورداشتم یه عکس پاندا فرستادم شبیه این که پانداعه افتاده بود به پای آدمه .
      بالاشم نوشته بود استاد توروخدا
      13355427_1716136665341421_1301077553_n.jpg

      بعد اینو که دید کلی خندید گفت باشه بهتون سوال میدم اونارو بخونید.
      خلاصه که اونارو خوندیمو . خودمم 20 شدم
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    5. Top | #35
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Afsane-IN نمایش پست ها
      من ک هنوز دانشگاه نرفتم
      خاطرات داداشمو تعریف میکنم
      داداشم یه بار امتحان داشته و خونده بوده قشنگ
      ولی دوسش نخونده بوده و بش گفته بوده ک سره امتحان برگه هاشونو عوض کنن
      آقا خلاصه داداشه من برگه خودشو کامل پر میکنه
      برگه دوسشم میگیره کامل پر میکنه
      بعد دوسش بالای برگه ی خودش اسمه داداشمو مینویسه ( ینی تو آی کیوی دوسش موندم=))) )
      بعد داداشم ک پا میشه برگشو بده دوسه اسگلشم پا میشه
      خلاصه استاد برگه هارو نیگا میکنه میبینه هر دوتاش یه اسم داره با یه خط
      هیچی دیگه داداشم ب استاد نگا میکنه و میگه ببخشید استاد...
      بعد با دوسش میرن بیرون میترکن از خنده
      حالا جالبیش اینه ک داداشم ک 18 میشد استاده انداختش
      اما دوستش بعدا امتحان جبرانی داد پاس شد
      ینی چقد آدم میسوزه خخخ


      خخخخخخخ یادش بخیر
      این پستم واسه دو سال پیشه
      چقد زود میگذره
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    6. Top | #36
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Afsane-IN نمایش پست ها
      خخخخخخخ یادش بخیر
      این پستم واسه دو سال پیشه
      چقد زود میگذره
      کلی فکر واسه بیست سالگیت
      چشم وا کردی یهو دیدی شده بیست سالت


      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    7. Top | #37
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط AGHA JAVAD نمایش پست ها


      کلی فکر واسه بیست سالگیت
      چشم وا کردی یهو دیدی شده بیست سالت
      نخیر
      20 نشدم هنوووز
      19
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    8. Top | #38
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Afsane-IN نمایش پست ها
      نخیر
      20 نشدم هنوووز
      19
      20 هم میشی !

      والا این ی تیکه از ی آهنگ بود نمیشد ب جای 20 ! 19 بزارم !


      بچه بودیم دوس داشتیم بزرگ شیم ! حالا افسوس میخوریم از بزرگ شدن ( البته نه همه)

      خاطرات دانشگاه !

      تمام این سختی هایی میکشم واس رفتن ب این پیام نور لعنتی و انصراف دادنم ! کاش پام میشکست و نمیرفتم انصراف بدم


      پای دوست داشتنت ایستاده‌ام...
      مثلِ درختِ کاج
      روبروی پاییز...









    9. Top | #39
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط AGHA JAVAD نمایش پست ها


      20 هم میشی !

      والا این ی تیکه از ی آهنگ بود نمیشد ب جای 20 ! 19 بزارم !


      بچه بودیم دوس داشتیم بزرگ شیم ! حالا افسوس میخوریم از بزرگ شدن ( البته نه همه)

      خاطرات دانشگاه !

      تمام این سختی هایی میکشم واس رفتن ب این پیام نور لعنتی و انصراف دادنم ! کاش پام میشکست و نمیرفتم انصراف بدم
      من هیچوقت افسوس نخوردم از بزرگ شدنم

      نمیدونم داستانت چیه ... من کلا با انصراف مخالفم اما بازم هر اتفاقی که میفته یه حکمتی داره
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    10. Top | #40
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط AGHA JAVAD نمایش پست ها


      20 هم میشی !

      والا این ی تیکه از ی آهنگ بود نمیشد ب جای 20 ! 19 بزارم !


      بچه بودیم دوس داشتیم بزرگ شیم ! حالا افسوس میخوریم از بزرگ شدن ( البته نه همه)

      خاطرات دانشگاه !

      تمام این سختی هایی میکشم واس رفتن ب این پیام نور لعنتی و انصراف دادنم ! کاش پام میشکست و نمیرفتم انصراف بدم

      پاتم میشکست با عصا میرفتی
      غصه انصرافتو نخور چون ادم تو هر لحظه کاری رو میکنه ک فکر میکنه بهترینه-بد خودشو ک نمیخواد
      پیام نور فقط حالتو عوض میکرد و هیچ اتفاق خاص دیگه ای نمیفتاد
      نمیدونم چی قبول شدی ک رفتی انصراف دادی اما مطمئنا خوشت نمیومده از اون رشته-پس رفتن نرفتن فرقی نداره
      بجاش برو ورزش همونقدر حالت عوض میشه

    11. Top | #41
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط nitah نمایش پست ها
      من همیشه سر کلاسای ادبیات خوابم میگرفت چون بعد از ناهار بود و کلاس هم آفتاب گیر ! ی استاد خانم سخت گیر و حساس هم داشتیم ! یبار اومدم خیر سرم واسه

      اینکه خوابم نگیره رفتم ردیف جلو رو صندلی که دقیق رو به رو میز استاد بود نشستم !!! آقا یکم گذشت دیدم باز چشام سنگین شدن دارن بسته میشن!! گفتم یکم سرم

      رو بگیرم پایین مثلا دارم متن درس رو می خونم ..... آقا سر پایین گرفتن همان و خوابیدن همان !!! فقط یادمه با صدای استاد که میگفت خانوم ... بیدار شدم ! یهو گفتم بله چی

      شده؟؟؟ کلاس ترکید از خنده استاده گفت حالا خوابیدی هیچی خروپوف هم میکنی ؟؟؟؟ پاشو برو ی آب به صورتت بزن!! انقدر خجالت کشیدم که اصن روم نشد

      برم گفتم نه خوبم استاد!! گفت دفعه بعدی با خودت ی بالش و پتو هم بیار اذیت نشی یوقت !! کلاس همچنان در حال خندیدن...!!

      حالا جالب بود بعدش که خواست ادامه درس رو بده گفتم استاد من بخونم؟؟:yahoo (4)::yahoo (4): گفت بخون حداقل نخوابی!!!! هیییی تا ی مدت سوژه بودم! ((اینم بگما با اینکه اهمیت به عمومی ها نمی دادم ادبیات شدم 19.5 اون نیم نمره هم واسه استراحت سر کلاس کسر شد!!! )

      یبار هم سر کلاس معارف سرمو گذاشتم رو شونه دوستم خوابم برد یهو تو خواب احساس کردم ی چیزی افتاد پریدم از خواب دیدم سر دوستم بود اونم خوابش برده سرش افتاده !! ی همچین دانشجو هایی هستیم ما !!! البته اینو کسی متوجه نشد !!!!
      وای خدا خیلی خندیدم
      چ خاطرات بامزه ای دارید همتون ، والا ما ک هنوز قسمت نشده بریم دانشگاه ، ایشالا یه ماه دیگه منم میام خاطره هامو میگم:-)

    12. Top | #42
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      وااااااااااااای خدا امشب مردم از خنده
      همیشه شاد باشین دوستان

    13. Top | #43
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      up
      خدا همیشه انلاینه ... کافیه دلت رو بروز رسانی کنی... اون موقع می بینی ک در تک تک لحظات کنارت بوده و هست و خواهد بود...
      ویرایش توسط .MEHRAD. : 09 مهر 1396 در ساعت 14:40

    14. Top | #44
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      سر کلاس تنظیم خانواده .. جلسه اول هم بود .... سر ظهر بود خیلی خابم میومد ..... اصلن نفهمیدم چی شد .... بعدش تا چشامو باز کردم دید استاد بالا سرمه ..... ::: بعدش بچه ها گفتن یه ده دقیقه میشد استاد گفت هیچی نگین بزارین راحت بخابه
      .................
      اینم استادم : دکتر طباطبایی


    15. Top | #45
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      خب سلام
      من هنوز کلاسامم شروع نشده ولی با توجه به اینکه خیلی فعالم تو همین یه هفته هم شهرُ زیر پام گذاشتم هم دانشگاهُ هم با نصف خوابگاه دوست شدم
      عرضم به حضورتون که برای سیر و سیاحت و رفت و آمد در دانشگاه ما باید مجهز به وسایل کوه نوردی اعم از کفش مناسب ، اون عصا مخصوصا و بطری آب و کمی خوراکی باشین
      چون یه زمین صاف نیست
      یا سربالاییه یا سرپایینی
      به قول دوستم باید تله کابین بزنن اونجا
      یعنی هر بار که از ایستگاه سرویس دانشگاه به سلف می‌رسم همچنان که دارم نفس نفس می‌زنم و دستم رو زانوهامه میگم وای ..... هه ... خسته شدم ... هه ... بالاخره رسیدیم .... ههههههه ( این هه ها نفس کشیدنه ها با خنده اشتباهش نگیرین )
      روز اولم که رفتم دیدم برامون یه ستاد زدن ستاد استقبال
      منم ذووووق مرگگگگ
      روز اول نتونستم بشینم ولی روز دوم و سومش رفتم نشستم قشنگ عقده خالی کردم
      اینم عکسش
      %DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B1%DB%B0%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B4.png
      اینُ احتمال زیاد روز اول گرفتن چون من تو عکس نیستم و کیک هم نخوردم
      وقتی تو ستاد می‌نشستی باد خنک می‌خورد بهت کِیف می‌کردی
      ولی حیف جَمِش کردن
      اون روز اولم وقتی بعد از ۴-۵ ساعت دویدن ، برگه ی انتخاب واحدُ دادن دستم از خوشحالی طوری بلند ذوق کردم که مسئول ثبت نام و یه دانشجوی پسر اینطوری نگام کردن ://
      منم آروم خندیدم گفتم ببخشید
      بچه های خوابگاه و ترم بالایی ها رو هم دوست دارم
      بخصوص وقتایی که تو سرویسیم و یهو یه نفر میگه سلامتی اموات صلوات
      و یکی دیگه از اون طرف میگه الله اکبر

      خوابگاهمون یه پیشی هم داره که مادرزادی یه چشم نداره : )
      دیروز وقتی کارام تو ایستگاه صلواتی خوابگاه تموم شد و داشتم برمی‌گشتم به اتاق دیدمش
      بهش گفتم صبر کن الان میرم برات شیر میارم
      وقتی برگشتم سر جاش نشسته بود : ))
      براش شیر ریختم و نشستم دو متر اونورتَرِش و نگاهش می‌کردم [ از اون نگاها که حواسش نیست ]
      دارم به این فکر می‌کنم که یه وقتایی که دلم می‌گیره برم پیداش کنم براش شیر بریزم و همینطوری که داره آروم میخوره براش درد و دل کنم و باهاش حرف بزنم : ))))
      %DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B9%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B8%DB%B4%DB%B2%DB%B3%DB%B6.jpg
      این آخرای شیر خوردنش بود نَگین خسیسه
      همین دیگه
      ببخشید زیاد شد ، امیدوارم اگر خوندینش لذت ببرین از خوندنش
      @Dr.Aylar و @Dr.sara بخونین بخندین
      @N3DA و @zombie عزیزای دلم که طرفدار حقوق حیواناتین منم مثه خودتونم
      @the best dream اینا رو واسه تو گفته بودم اگه خواستی باز بخون
      @arisa
      @EMO ROBOT تو هم بخونشون @_Bahar_
      @amvaff
      رها کن رئیس
      ویرایش توسط Fatemehhhh : 16 مهر 1396 در ساعت 17:25

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن